داستان انوشیروان و داستان توسعه
مسعود امیرزاده «کنشگر محیطزیستی و هموند دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران»
اینروزها به دنبال اظهار نظر یکی از اعضای شورای شهر تهران پیرامون یکی از نامورترین پادشاهان ساسانی، انوشیروان عادل، مباحث مختلفی پیرامون وی مطرح شده است.
انوشیروان پادشاهی مهم در تاریخ پرشکوه ایران بوده و مانند هر شخصیت سترگ روایتهای مختلفی از او بازگویی میشود اما بیگمان یکی از شیرینترین و پرآموزه ترین آنها ماجرای کاخ تیسفون و خانه پیرزن است. باز ممکن است همان کسانی که این پادشاه را به ستمگری متهم ساخته، داستان پیرزن را ساختگی قلمداد نمایند اما حکمت این حکایت قابل کتمان کردن نیست و شاید خصومت با این پادشاه هم بی ارتباط به همین حکایت نباشد.
زمانی که پادشاه ارابه قدرتمند توسعه کاخ تیسفون و عمارتهای جانبی آن را کلید میزند با مردمی مواجه میشود که در پیرامون وی ساکن و مشغول به زندگی هستند، او طبق رسم عادلانه خویش مجبور به تراضی با مردم است و از قرار در این کار نیز موفق و خوشنام از لابلای صفحات تاریخ بیرون آمده است. ما ذکری از غصب و ویران سازی به عنف خانههای مردم در عهد نوشیروان نشنیده ایم، حالی که در مورد برخی امپراتوران رم باستان چون نرون روایتهای جنون آمیز در تصاحب خانههای مردم و برپایی قصر وی بر خون و آه رُمیها بسیار است.
اما پس گذشتن از سد توافق همه مردم پیرزنی حاضر به مصالحه نیست و سکههای فزون دیوانسالاری پادشاه را بر ماندن در ویرانه خویش مرجح نمیداند، حال چه باید کرد؟
اگر عهد حاضر بود، هر مقاومتی در مقابل پروژههایی بسیار کماهمیت تر از کاخ مرکزی پادشاه هم خرد میشود و بنام پروژه ملی و اعمال فلان ماده قانون طرف مجبور به تمکین و واگذاری و ترک خانه، محل کسب، مزرعه و حتا قبر مردگان خویش میشد و چه بسا سرنوشت بدتری هم برایش رقم میخورد. نگاهی به پروژههای عمرانی و سرنوشت تلخ مردمی که بهطور مثال در پروژههای سدسازی مجبور به ترک کاشانه و روستاهای آبا و اجدای خویش شدند مؤید این ادعاست.
اما انوشیروان دستور به رها کردن خانه پیرزن را میدهد و از امتحان نحوه برخورد حکومت با یک مقاومت اجتماعی ناتوان در مقابل قدرت قاهره خود سربلند بیرون میآید. دیوارهای غول توسعه در مقابل قدرت حق یک شهروند ساده خم میشود و دیوار کاخ در محل خانه پیرزن به کجی میماند.
این گردن کج راستترین و راستگوترین قصه تاریخ توسعه است که نه در عهد مدعیان بزرگ که در عهد بیحقی مردم مقابل قدرت حاکمه نوشته شده است. امید که حکمت و اندرزش را دریابیم.
انتهای پیام