قصه پرغصه کاروانسرای تحدید
مهرناز شهباز
بیست سال پیش، کاروانسرای تاریخی تحدید در جوار دروازه دولت اصفهان خراب شد تا بر ویرانههای آن ارگ جهاننما سر به آسمان بساید؛ اتفاقی که میدان نقش جهان را تا مرز خروج از فهرست آثار جهانی پیش برد و از سویی هنرمندان را از مامن و ماوایشان آواره کرد.
خطر از بیخ گوش میدان نقش جهان گذشت اما چهارباغ ماند و بنای مخوف جهاننما با صدها بغض فروخورده هنرمندان و استادکارانی که از مامن و ماوایشان در کاروانسرای تحدید، آواره این سو و آنسوی شهر شدند.
کاروانسرای تحدید، سالها در دروازه دولت و در گلوگاه محور تاریخی چهارباغ، خانه امن نقرهسازان و قلمزنان بود؛ جایی برای پروراندن آثار فاخر هنرهای سنتی اصفهان که در یک سیر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی به دست هنرمندان صنایع دستی رسیده بود.
قلمزنان و نقرهکاران اصفهان، سالها در کاروانسرای تحدید آموخته و پرورده استادکاران شده بودند. آموخته بودند و هم نیز شاگردانی را میآموختند. چه قلمها و چه نقشها که بر تن بیجان مسها و نقرهها نزدند؛ از رزمها و بزمها، عاشقانهها، لیلیها و مجنونها در صورت گشاده یک بشقاب تا نقوش شیدای گیاهی و جانوری در میان گردن باریک یک ساغر یا یک گلدان که تمام نقشها از بسترش به بیرون برجسته و زنده، نمایان میشدند.
شور تماشا و ذوق بیحد و اندازه تماشاگران و علاقهمندان صنایع دستی در دیدار از کاروانسرای تحدید از این رو بود که تمام مراحل ساخت و پرداخت و آفریدن نقشها بر تن نقرهها و مسها، یک جا جمع شده بود؛ کاروانسرایی که برای گردشگران در محور فرهنگی، تاریخی چهارباغ جذاب و دیدنی بود و از این رهگذر، کوشندگان هنر- صنعتِ قلمزنی و نقرهسازی با شوق مضاعف، از بای بسم الله تا تای تمّت، ساخت و پرداخت آثار را به تماشا میکشیدند.
همه نیازهای استادکاران، کارگاههای صنایع دستی از اول تا پایان در همین سرا برآورده میشد. یک نوع یکپارچگی و همگنی که به خودی خود موجب تاثیرگذاری بیشتر در جهت اعتلا و تکامل آثار هنری و پویایی هنرمندان و دست اندرکاران آن میشد.
بخت اما نه با کاروانسرای تحدید یار بود و نه با استادکارانی که سالهای زیادی را از شاگردی تا استادی در آنجا گذرانده بودند. سودای پول و قدرت بر کاروانسرای تحدید و ساکنانش آوار شد. ماجرای تغییر کاربری غیراصولی و غیرکارشناسی برای یک مکان تاریخی در محور تاریخی چهارباغ نقطه آغاز بود. کمیسیون ماده ۵ در سال ۷۴ رای به تغییر کاربری داد و قصه پر غُصه کاروانسرای تحدید از همین جا آغاز شد. تخریب کاروانسرای تحدید، آوارگی هنرمندان قلمزنی و نقرهکار به این سو و آن سوی شهر و برهم خوردن یکپارچگی چندین ساله یک صنف مهم صنایع دستی اصفهان و عاقبت علم شدن یک برج غول پیکر که هنوز هم سایهاش بر محور تاریخی و فرهنگی چهارباغ سنگینی میکند.
گزاف نیست اگر بگوییم هنوز هم بعد از گذشت بیست سال بغض استادکاران، شاگردان دیروز و استادکاران امروز تازه مانده است. چه خوندلها که در این کشاکش نخوردند و چه رنج ها که نکشیدند. کاروانسرای تحدید برای آنها حکم آب و نان بود؛ از این روزن و از این مکان ارتزاق و گذر عمر میکردند؛ اما چه شد؟! آنها را از آن یکپارچگی و از آن مامن و ماوا به بهای ساخت یک مجتمع تجاری که سالها وصله ناجور شهرموزه اصفهان شده است،تاراندند.
بیشتر از صد حجره و کارگاه قلمزنی و نقرهسازی در کاروانسرای تحدید وجود داشت. شماری از استادکاران و صنعتگران این هنر، خانهنشین شدند و رو به فراموشی رفتند؛ عده ای بیشتر به بازارچه کاوه رانده شدند، برخی به بازارچه شاطرباشی ، رحیم خان و علی قلی آقا رفتند و اینگونه شد که پیوستگی و پیوند گذشته از هم گسیخت و پیکره صنف قلمزنان و نقره کاران هیچگاه، دستکم تا کنون نتوانست به همدیگر پیوند بخورد.
بعدها احمد ادیب از دلسوزان و کوشندگان صنایع دستی اصفهان به هنرمندان پیشنهاد داد تا به یکی از ابنیه تاریخی محله دردشت اصفهان نقل مکان کنند؛ جایی که بیشتر در نگاه و برخورد گردشگران باشد. این پیشنهاد اما از سوی پیشکسوتان نقره سازی رد شد.
بنابراین جز کوشش مرحوم ادیب، مسوولی چارهای اندر احوال نقرهسازان نداشت. مدیریت شهری اصفهان در دوره پنجم اما برای جبران آنچه مدیریتهای پیشین شهری در حق هنرمندان نقره ساز و قلمزنان اصفهان روا داشته بود، مجسمه قلمزن را در جوار ارگ جهاننما که بلااستفاده مانده و نماد بیهویتی ذائقه معماری در این دوران است، برپا کرد. اما چه سود! روایت است شاه عباس دستور قتل میرعماد ، خطاط مشهور دوران صفوی را صادر کرد و بعد از اجرای فرمان، دستور داد، مجلس ختم شاهانهای برای بزرگداشتش برگزار کنند؛حکایت نقره سازان و قلمزنان اصفهان هم یادآور همین روایت است!
انتهای پیام