شورای شهر تهران و خویشکاریِ بازنامگذاریِ خیابانها
از خویشکاری هر چند به عنوانی برگردانِ فارسیِ واژهی وظیفه بهره میبرند اما ژرفای بیشتری دارد و بر پایهی گزینشی شخصی، و نه برابرِ خواستِ نهاد، است. به نظر میرسد هموندانِ ارجمندِ شورای شهر تهران از آنجایی که نمیتوانند کنشیِ مؤثر در حوزهی کاری خود داشته باشند و نه تنها نهادهای حکومتی بلکه گاه شهرداری که خود بر شهر تهران گذاشتهاند، بهویژه در موردهای مهم، به دستورها و درخواستهای آنان توجهی ندارد و از این رو تنها گهگاه اعتراضهایی از آنان شنیده میشود که سرانجامی ندارد خود را به تغییر نامِ خیابانها ــ البته آنهم در حدّ و اندازهای که میبینیم ــ مشغول کردهاند.
به گزارش اشکان نیوز ، با این حال به نظر میرسد در همین موضوع هم سعی نشده تا چهارچوبی اصولی برای این کار تعیین شود. این یادداشت گشایشِ بحثی است در اینباره، چرا که بهشخصه آنچه از چنین امری شنیدهام آن است که نهتنها نامِ خیابانها بلکه گاه نام کوچهها در شهرهای قدیمی جهان پیشینهای چند صد ساله دارند؛ در حالی که در تهران گمان ندارم نامی دستکم از زمانی که این شهر پایتخت کشورمان شد (نوروز سال ۱۱۶۵ خورشیدی) باز مانده باشد.
میدانیم که نام خیابانهای اصلی در گذر زمان همواره با توجه به نام روستا، منطقه یا محلهای که در آن کشیده میشدند برگزیده میشد، تا به نوعی با هویت قدیم یا پیرامون پیوندی داشته باشد. نامِ محلهها نیز به یاد و پاسداشتِ فردی بود که آنجا را آباد کرده یا در پیوند با کاری بود که در آنجا انجام میشد یا برگرفته از نام زمین یا طبیعتی بود که در آنجا وجود داشت. به هر رو، با چیزی عینی ارتباط داشت و در ذهنها موجود بود. در سدهی اخیر و با شکلگیری شهرداریها در صورتِ نوین خود که شهرسازیها را سامان داده و نیز گسترش فضاهای شهری، نیازِ بهره بردن از نامهایی بیشتر بهوجود آمد بهویژه آن که بسیاری از این فضاها، مانندِ میدانها و بوستانها و نیز فضاهای پیرامونی شهرها که کمکم به آن میپیوستند، نوبنیاد بودند و نامی قدیمی نداشتند. این نامها را شهرداریها، گاه خودشان و گاه با رایزنی با مردم و در موردهای برجسته در رایزنی با دولت یا حکومت، برمیگزیدند، بهویژه آنکه با به بار نشستنِ جنبش مشروطیت انجمنهای بلدیه، با تکیه بر قانون انجمنهای بلدیه مصوب ۱۳۲۵ قمری، مسؤولیت این امر را بر عهده گرفتند که هر چند تاریخِ این انجمنها فراز و فرود بسیار داشته است اما در هنگامی که وجود داشتهاند مرجع چنین کاری بودهاند.
نخستین بر هم زدنِ این روال را پس از اعلام شکست خوردنِ کودتا در روزهای پایانیِ نخستوزیریِ دکتر مصدق (۲۵ تا ۲۷ امردادِ ۱۳۳۲) شاهد بودیم که تودهایها در هماهنگیای سازمانی به پایین کشیدنِ تابلوهای نام برخی مکانها و خیابانها، که به خاندان پادشاهی و نیز گویا شاهانِ تاریخی مربوط بود، اقدام کردند. این رویداد هر چند آن هنگام به بار ننشست اما بهگونهای فراگیرتر در اوایل انقلاب تکرار شد، به گونهای که شورای نامگذاری شهرداری تهران از اردیبهشت ۵۸ تا آبان ۵۹ نام نزدیک به ۵۰۰ گذرگاه و خیابان تهران را تغییر داد و به بسیاری از آن کنشهای انقلابیِ گروههای سیاسی رسمیت داد و تنها نام خیابانهایی چون دماوند، بهارستان، راهآهن و کریمخان زند به نام پیشین باقی ماند.
تهران ـ دههی شصت
نکتهای که از آوردنِ این تاریخچه در نظر دارم این است که بسیاری از تغییر نامها در شرایطی انقلابی رخ داده که جدا از غیرقانونی بودن ــ در نبودِ انجمنِ شهر ــ حتا با قواعد همان انقلاب هم توجیهی نداشته چرا که حقی ضایع شده و نام کسی که با کوششاش فضایی را آباد کرده یا نامی تاریخی بر گذرگاهی بوده (حقِ همگانی) نیز دگرگون شده است. ایراد چنین نامگذاریهایی جدا از ضایع شدن حقِ اشارهشده، بهویژه قطعِ پیوند با تاریخِ آن خیابان است که برای نمونه در پیوند با تغییر بسیار فراوانی که در این سالها بهخصوص در دوران شهرداریِ آقای قالیباف در محلههای تهران رخ داد ــ و خانهها و بافتهای تاریخی نابود شدند و برجهایی، حتا در جاهایی که امکان تردد برای آن انبوه بهرهبرندگان از برجها وجود نداشت، سر برافراشتند و با تخریبِ فضاهای پیرامونِ شهر تهران، بهویژه فضای سبز جنگل چیتگر، بخشهای بسیاری به شهر تهران افزوده شدند ــ هویت شهری تهرانی و خاطراتِ آن، گویی از تاریخی هزاران ساله یاد میشود، در شُرُف نابودی قرار گرفت.
شورای شهر برای بازگرداندنِ این هویت، مثلاً در شماری از خیابانها که بازگردانده شدنِ نامشان ایرادی ندارد، چه کرده است؟ آیا امکان رجوع به آرای مردم برای این تغییر نامها وجود ندارد؟ حال، چه نامهای قدیم و پیشاپهلوی و چه برخی نامها که در جریان نوسازیِ شهر تهران در دورهی پهلوی بر این خیابانها نهاده شد.
مثلاً هر چند شخصاً بر این باورم که نام خیابان پهلوی، از این رو که بنیادگذارِ آن خاندان سازنده و آبادکنندهی خیابانِ ولیعصر بوده است، میبایست بازگردد، تا اگر ما ادعای عدالت داریم دستکم نامی از این خاندان که بسیاری از آبادانیهای عصر کنونیِ ما به آنها بازمیگردد در جایی باشد، اما میدانیم در این مورد امکانش وجود ندارد [۱]، اما نام خیابانهایی چون: یوسفآباد، نیاوران، مدائن، تختجمشید، نظامآباد، نارمک، نادرشاه، مجیدیه، تخت طاووس، جهان کودک، چراغ برق، شاه عباس، فرمانیه، کوشک، زعفرانیه، قیطریه،… چه؟ یا نامهای قدیمیِ خیابانهایی که بعدها نام شهیدانِ جنگ یا دیگران بر آنها نهاده شد، مانند: خواجه نظامالملک، شهرآرا، دولت، گرگان، وزرا،… و البته برخی تغییر نامها که دیگر هیچ توجیهی نداشتند، همچون دگرگونیِ خراسان به خاوران؛ گویا اجباری بوده که حتماً نامها تغییر کند! [۲]
نکته این است که بسیاری از این نامهای قدیمی همچنان، پس از دههها تغییر، استفاده میشوند و نامهایی مرده نیستند و اتفاقاً نشان میدهند که آن سیاستِ تغییرِ نام برآمده از مردم نبوده است؛ هر چند عزیزانی که نامشان بر روی خیابانها آمده را دوست بدارند. شورای شهر میبایست مشخص کند که اصلاً فلسفهی نامگذاری چیست؟ نخست آن که مردم نشانها را بازشناسند تا بهتر به سوی جایی که میخواهند بروند و این نیازمندِ آن است که نامها به خوبی و درستی برگزیده شوند و از نامهایی جاافتاده و غیرتکراری بهره برده شود و دیگر آن که دگرگون نشوند تا پیوند مردم با گذشتهشان، چه خاطرهبرانگیز و نوستالژیک و تاریخی و چه جهت بازشناسیِ یک مسیر برای گذر کردن، قطع نشود. اصولاً هویت شهری چنین ساخته میشود؛ بر پایهی خاطرههای مشترک.
اگر چنین بنگریم چه نیازی است که نام شهیدان ما بر خیابانهای شهر باشد؟ آیا موزهی جنگ که از گستردگیِ بسیاری هم برخوردار است نمیتواند فضایی باشد برای گردآوری و ثبتِ نام همهی آن شهیدانِ عزیزِ ما؟ موضوع اینجاست که در تاریخمان جنگهای بسیاری را از سر گذراندیم و چرا فقط باید اکنونِ خود را دیده و جنگِ کنونی را بزرگترین جنگ تاریخمان بدانیم؟! در حالی که اصولاً اگر هم نام اشخاص برجستهای را در طی تاریخ میخواستیم بر جایی بگذاریم بیشتر نام دانشمندان و ادیبان و… ــ در یک کلام حاملانِ دانش و فرهنگ ــ بوده است که آن شهیدان هم برای بازمانیِ همین فرهنگ و ادب، که هویت و اندیشه و حتا مذهبهای گوناگونِ ما را میسازند، به چنان جنگهایی رفتند.
و فراتر آنکه این کار ــ بازنامگذاری ــ با از میان رفتنِ نامهای قدیمی همراه باشد، و گاه با جعلهایی آشکار! برای نمونه، دو مورد را میگویم. نخست، از آنجایی که نامگذاران فهمیدهاند که بیشینهی مردم نامهای قدیمی را فراموش نمیکنند مدتی است که نامها را اینچنین تغییر میدهند که «خیابان شیراز» میشود «خیابان شهید شیرازی» و «خیابان فرحزاد» میشود «خیابان شهید فرحزادی»، مانند آن داستان که در آغاز مرغ بود یا تخممرغ، در آینده مردم به شک بیفتند که به خاطرِ نام این شهید آنجا را فرحزاد یا شیراز مینامند، نه آن که نخست فرحزادی بوده که فردی زادهی آنجا به آن نام نامیده میشده و سپس شهید شده است؟! به هر رو، این کار کاری نادرست و غیراخلاقی است و گمان ندارم خودِ آن شهیدان هم ــ با شناختی که از روحیهی سربازانِ ایران در دفاع مقدس سراغ داریم و همرزمانِ آنان تعریف میکنند ــ آن را بپسندند، چرا که آنان رفتند تا این نامها بمانند و هویت و شهرشان آسیب نبینند. دیگری که دستکم یک نمونهی مستندش را سراغ دارم تغییر نام کوچهای است که نام فردی بوده که نخستین خانه را در آن کوچه ساخته و شهید هم نبوده، به نامِ شهید؛ یعنی به همان نام قبلی عنوانِ شهید را افزودهاند! این کار یعنی چه؟ یعنی دروغ! بزرگترین گناه دینی و حتا عُرفی و تاریخیِ ما، که از هزاران سال پیش از خدا خواستهایم ما را از آن پاس بدارد!
برپایی محلههای تهران و شوراهای محلی از معدود کارهای خوبِ قالیباف در شهر تهران بود، هر چند با نگاهِ سیاسی که خود او به این موضوع داشت این جایگاه هیچگاه کارکرد واقعی و مدنیِ خود را پیدا نکرد و بیشتر فضایی شده است برای همان مدیریتهای بسته و انحصاری که در کلیت ارکان حکومت به چشم میخورد. اما شورای شهر، که برای بهبودِ این انجمنهای محلهای هیچ اقدامی نکرد، برای تغییر نامها آیا با آنان رایزنی دارد یا با یاریِ آنان پرسشنامههایی محلی را پخش کرده است؟ اصرار به گذاشتنِ نام شهیدان بر هر کوچه، بهجای شمارهگذاریهای مرسوم یا نامهای گل و بلبلی که از قدیم بوده، جدا از آن که افزون بر همانندیها گاه سبب گمراهی برای یافتنِ مسیرها میشود، این روند را ــ نانوشته ــ تثبیت کرده تا در کوچههایی هم که خانوادهی شهیدی زندگی نمیکنند این نامها گذارده شوند، در حالی که اصولاً میتوان به درخواستِ خانوادههایی که تمایل دارند لوحِ نام و تصویر شهیدشان را، جدا از لوحِ نام کوچه، در جایی مناسب در آن نصب کرد و نام کوچه را تغییر نداد.
دیگر، تغییر نامِ بزرگراهها از وضعیتِ یکپارچه به چند نام است که نامعقول است…
امید که این جستار را دوستانی باتجربهتر دنبال کنند.
کاشت چنارهای خیابان پهلوی
۱. یاد دارم بیش از بیست سال پیش رانندهتاکسیِ بسیار پیری در یوسفآباد، هنگامی که سخن از قطعِ درختان رفت، خاطرهای را برایم تعریف کرد؛ روزی نزدِ پدرش بود که کارگر شهرداری بود و در خیابان کاخ (فلسطین) در حال کندنِ چالهای برای کاشتِ درخت، و آن روز رضاشاه که به آنجا سرکشی کرده بود ساعتی را در کنارِ آنان به کار پرداخت.
۲. تغییر نامِ سینمایی قدیمی در محلهی ما در یوسفآباد نیز همواره چنین پرسشی را برایم ایجاد میکرد، که چرا گلدیس بشود گلریز؛ احتمالاً از فضای انقلابی جا نماند!
میدان تجریش
در ضمن خودمانیم برقراری نام شیخ فضلالله نوری ــ که مخالفِ مشروطیت (با دفاعِ آشکار از محمدعلیشاه)، آزادیِ بیان، حق شهروندی، تحصیلِ دختران، برگزیدنِ نماینده برای مجلس، قانونگذاری (تا آنجا که قانون اساسی را «دستور ملعون» و «ضلالتنامه» مینامد) و… بود ــ بر بزرگراهی، به چه معنی است؟!
انتهای پیام