سیکل معیوب
عباس عبدی از مشکلات اصلاح نظام مدیریتی کشور میگوید
عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی معتقد است هرچند اظهارات اخیر ضرغامی توصیف درستی بوده است اما جوابی که خوب بود ایشان میداد باید بیش از هرچیزِ دیگر ناظر به این پرسش اساسی میشد که چنین سیستمی چگونه احتمال دارد از درون خودش شاهد یک اصلاح اساسی به سمت یک سیستم کارآمد و بدون این عوارض و زمینه های منفی باشد؟ عبدی با مقایسه تیول داری و نظام مدیریت کشور میگوید مساله اصلی ما تیولدار خوب یا بد نیست و مساله اصلی همین است که باید فرق میان کارگزار و کارفرما را بدانیم، تا وقتی که مسئولین کشور به کارگزاران ملت و نه کارگزاران فرد یا گروه خاص تبدیل نشده اند امکان ندارد مشکل این وضعیت حل شود. این تحلیلگر سیاسی میگوید برهم زدن این میز بازی با شیوه کنونی ممکن نیست و معتقد است بیش و پیش از اینکه راه های دولت آینده را وصف کنیم باید در مورد خود دولت آینده بحث کنیم، اگر دولت آینده نتواند مبتنی بر رای ملت باشد و انتخابات نتواند بسیج عمومی و مورد اعتماد مردم ایجاد کند، هیچ راهی پیش روی آن وجود نخواهد داست و هر تلاشی وقت تلف کردن است و اوضاع از این که هست هم بدتر خواهد شد.
*آقای ضرغامی گفته در نظام مدیریت کشور، «راز بقا» در سکوت و همراهی است. «راز رشد» در تئوریزه کردن منویات اصحاب قدرت و «راز حذف» در مشاوره صادقانه و کارشناسان. این سخنان نشاندهنده چه عارضه ای در سیستم مدیریتی کشور است و چه ابعادی دارد؟
در کل دو نوع روش تحقیق وجود دارد. یکی شیوه پوزیتویستی و عینی است و دیگری شیوه تفهمی یا نگاه از درون ذهن کنشگر است. شاید بتوان گفت امیل دورکیم و ماکس وبر نمایندههای اصلی هر کدام از این دو شیوه هستند. یکی به تحلیل عینی علاقه داشت و دیگری فهم درونی و تفهمی را بهتر میدانست.
البته نتایج این دو روش لزوما در نهایت در تعارض با هم نیستند. به همین دلیل به نظر میآید با توجه به آنچه ما از بیرون و به صورت عینی از سیستم مدیریت دولتی و بر اساس شاخصها و میزان کارآیی آن میبینیم تفاوت چندانی با توصیفات آقای ضرغامی که درون سیستم بوده و هستند و تفهمی نظر میدهند، ندارد.
کاملا روشن است که برونداد شاخص های مدیریتی سیستم کنونی و بهرهوری بسیار پایینی که دارد تایید کننده این هماهنگی است. متاسفانه بر خلاف تمام برنامههای پنجساله که باید بخش مهمی از رشد اقتصادی ناشی از افزایش بهرهوری باشد، در این چند دهه نه تنها هیچگاه کارآیی و شاخص بهرهوری آن بالاتر نرفته بلکه پایین تر هم آمده است. در این سیستم شاخص صلاحیت و حرفهای بودن در حداقلهای خودش است. اینها مواردی است که از بیرون دیده میشود در واقع نگاه پوزیتویستی و یا اگر بخواهیم بهتر بگوییم نگاه عینی به ماجرا است.
نگاه دیگر ذهنی یا درونی است که فکر میکنم آقای ضرغامی چون سالها در این سیستم بوده خودش بهتر از همه میداند نظام مدیریتی از درون چگونه است. اگر در این سیستم رشدی داشتهاند می دانند چگونه صورت گرفته، اگر حذف شدند علتش را میفهمند و اگر بقا داشتند دلایلش را میدانند.
فکر میکنم در این مورد آقای ضرغامی بخوبی تامل و مساله را توصیف کرده است، اما پرسشی که ممکن است به وجود بیاید این است که آیا این سیستم با این توصیف ممکن است از درون اصلاح شود؟ جوابی که خوب و لازم بود که ایشان میداد. سخن وی باید بیش از هرچیزِ دیگر ناظر به این پرسش اساسی میشد که چنین سیستمی چگونه احتمال دارد از درون خودش شاهد یک اصلاح اساسی به سمت یک سیستم کارآمد و بدون این عوارض و زمینه های منفی باشد؟
*ریشه وجود چنین سازوکاری در سیستم مدیریت کشور چیست؟
برای ریشهیابی ماجرا میتوانیم سطوح مختلفی را توضیح دهیم. برای تقریب به ذهن فرض کنید یک دانش آموز در کنکور قبول نشده است، یک سطح برای ریشه یابی این است که بگوییم استعداد او کم است. سطح دیگر این است که بگوییم او خوب درس نخوانده است. اگر یک سطح عمیق تر برویم ممکن است به این برسیم که خانواده او بی توجه بودهاند و بر او نظارت کافی نکردهاند. اگر همینطور یک سطح دیگر پایین برویم ممکن است به این نتیجه برسیم که این دانش آموز از یک خانواده فقیر است و اصلا فاقد امکانات کافی بوده و شرایط لازم برای کسب آموزش مناسب را نداشته است. بنابر این همینطور میتوان سطوح تحلیل را عمیقتر و عمیقتر کرد.
با این مقدمه میتوان پرسش شما را در سطوح گوناگون پاسخ گفت اما در یک شمای کلی واقعیت این است که سیستمی که مستقل از ملتش باشد و مبتنی بر تولید نباشد و پاسخگویی لازم را نداشته باشد چنین وضعی هم در ساختار مدیریتی آن خواهد داشت؛ به خصوص اگر رسانه آزاد نداشته باشد، استقلال قضایی به حدی که مناسب هست وجود نداشته باشد، قوانین و مقررات بر حسب خواست عموم تدوین نشود، و همچنین فیلترهای مختلف و بی تناسب با حرفه و مسیولیت در مسیر انتخاب افراد برای اداره امور و نیز رشد و ارتقای آنان وجود داشته باشد.
فرض کنید بخواهید از بین دو وزنه بردار یکی را انتخاب کنید. روال عادی این است که وزنه ها مشخص است و هرکس بیشتر بردارد شایسته انتخاب شدن است. حالا اگر فیلترهای عجیبی برای انتخاب چنین فردی بگذاریم مثل اینکه وزنه بردار باید از فلان خانواده باشد یا محاسن داشته باشد یا به برخی امور بی ربط با کارش معتقد باشد، طبیعی است اصلا رقابتی شکل نمیگیرد و کسی که نفر اول و انتخاب می شود کسی نیست که آن شایستگی لازم را برای حضور در یک میدان جهانی داشته باشد. این فرد وقتی در مسابقات جهانی موفق میشود که آن فیلترهای ساختگی وجود ندارد. به همین دلیل است که فیلتر برای ورزش خیلی کم است.
طرف فوتبالیست خوب باشه و گل بزنه و البته علیه نظام هم حرفی نزند که عموما نمیزنند کافیه که در تیم ملی برود و مربی فوتبال هم از آن سر دنیا با حقوق نجومی هم میآورند. بعد نمیگویند چرا این سیاست را در انتخاب وزیر و وکیل و مدیر اجرا نمیکنید؟ برای این که اینها در هیچ میدان واقعی وارد مسابقه نمیشوند. اینها مصداق خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی میشوند.
پس در پاسخ شما باید گفت که مجموعهای از عوامل منشا شکلگیری این وضعیت هست ولی اگر بخواهم خلاصه بگویم به نظرم مهمترین و در دسترسترین عامل برای اصلاح در شرایط کنونی، فقدان رسانههای پاسخگو و آزاد است. برای نمونه همین اعدام مدیر آمد نیوز را ببینید. فارغ از اینکه کانال او (که شخصا حتی یک بار هم آن را ندیدم) خوب بوده یا بد، ولی این نکته جالبی بود که چطور یک نفر میتواند آن سوی دنیا یک کانال بزند و با حداقل امکانات چنین کاری کند؟ امکانات او به اندازه یک سوم یکی از نگهبانی های فرعی صدا و سیما هم نبود. بعید است که گردش مالی آن کانال هم به اندازه حقوق و دستمزد دو مدیر صدا و سیما بوده باشد. علت این وضعیت را باید در رسانهی رسمی کشور جستجو کرد که تا این اندازه ناکارآمد و فاقد اعتبار است زیرا افراد غیر حرفهای در آن کار میکنند و خواسته و ناخواسته جامعه را به سوی رسانه های غیررسمی سوق میدهند.
طبیعی است که با چنین رسانهای ساختار مدیریتی کشور هم چنان شود که آقای ضرغامی توصیف میکند. بنابر این ریشه آنچه آقای ضرغامی گفته در درجه اول در ساختار مدیریتی نظام رسانه رسمی کشور و سیاستهایی است که بر رسانههای رسمی حاکم است.
*آیا می توان چنین ساختاری را چیزی شبیه «تیول داری» دانست؟
به یک معنا بله همین است. نگاهی که در چنین سیستمهایی به مدیریت صورت میگیرد اینگونه است که گویی این مدیریت حق آنها است و در برابر هیچ کس جز اعطا کننده صندلی پاسخگو نیستند. توجه کنیم که ممکن است برخی افراد مدیریت را در تیول خودشان بدانند و در عین حال خیلی خوب به آن بپردازند انگار خانه خودشان است یا بچه خود را تربیت میکنند، گاهی هم کسانی همین نگاه را دارند ولی بشدت بیمبالات هستند و منابع تحت مدیریت خود را تلف میکنند.
اگر خوب نگاه کنیم هر دو در اساس یکی و آن تیولداری است و در نهایت هم نوع اول و خوب به نوع دوم بد و فاسد تبدیل میشود همچنان که شده است. هیچ فرقی ندارند چه موقعی که عدهای خواستند مملکت را سازندگی کنند، آن را تیول خودشان میدانستند و می خواستند درستش کنند، چه الان که عدهای دیگر میخواهند شکل دیگری با کشور و اقتصاد برخورد کنند.
مساله ما تیولدار خوب یا بد نیست و مساله اصلی همین است که باید فرق میان رابطه پدرسالاری در حکومت با رابطه کارگزاری- کارفرمایی را بدانیم. تا وقتی که مسئولین کشور به کارگزاران ملت و نه کارگزاران فرد یا گروه خاص تبدیل نشده اند امکان ندارد مشکل این وضعیت حل شود.
وقتی میگوییم کارگزار یا در واقع پیمانکار معنایش این است که آنها برای کارشان دستمزد میگیرند، و باید در برابر این دستمزد پاسخگو باشند و امکان تغییر آنها وجود داشته باشد و هیچ برتری و حقی در برابر مردم که همان کارفرما باشند ندارند. این کارفرما است که باید تعیین کند آنها باید چه رفتاری داشته باشند و چه رفتاری نداشته باشند. پیمانکار تحت امر کارفرما است در حالی که در نظامهای پدرسالار قضیه برعکس است.
*چرا کسانی مانند ضرغامی که خود از چهره های حکومت و اصطلاحا خودی تعریف میشوند چنین اظهاراتی بیان میکنند؟ بر فرض که برای انتخابات باشد، آیا کسی به این صحبتها گوش میدهد؟ به نظر می رسد در این انتخابات بیشتر کسانی که از شرایط به شدت ناراضی نیستند شرکت کنند پس برهم زدن میز بازی شعار خوبی نیست.
ما در ذهن افراد نیستیم که ببینیم چرا این حرفها را میزنند. در واقع در این مورد نمیتوانیم تفهمی تحلیل و اظهار نظر کنیم. آنها هم هرچه در مورد خودشان بگویند لزوما راست نیست اما طبیعی است که همیشه یکی از مقاطع مهم کشور آستانه انتخابات است. حتی اگر انتخاباتی محدود هم باشد و مثلا سه نفر از یک جناح تندروی اصولگرا نامزد شوند، به خاطر اینکه خیلی علاقه مند هستند به صندلی قدرت برسند و رئیس جمهور شوند و پست بگیرند، مجبور هستند رای مردم را در همان حدی که شرکت میکنند داشته باشند. به همین دلیل شروع میکنند به زدن یک سری حرفها و بیان یک سری انتقادات به نسبت تند.
برخی از آنان حرفهای حسابیتری می زنند و برخی دیگر هم ممکن است حرف های بی پایه و مبنا بزنند. بنابر این یک دلیل بیان این گونه سخنان بسته بودن فضا است. از این افراد باید پرسید: «آن موقع که خودت مسئول بودی چرا این حرف هار ا نمیزدی؟ یعنی آن موقع متوجه نبودی و حالا که بیرون آمدی متوجه شدی؟ یا آن موقع هم متوجه بودی ولی نه تنها نمیگفتی بلکه عکس آن را می گفتی؟»
خب دلیل چنین پدیدههایی این است که سیستم رسانهای و آزادی بیان در کشور دچار اختلال است و تا وقتی چنین اختلالی وجود داشته باشد ما با یک سیکل معیوب و دور باطل مواجه هستیم که عدهای مدتی کار میکنند ولی وقتی از سیستم بیرون میآیند اپوزیسیون میشوند و از همه مخالفان هم منتقدتر و رادیکال تر حرف میزنند.
البته این بدان معنا نیست که حق اصلاح و تغییر را نادیده بگیریم. اتفاقا باید از این حق استقبال کرد. ولی باید تحلیل دقیقی از علت تحول ارایه کرد و صرف بیان مشکلات و حتی توصیف دقیق ماجرا به جلب اعتماد و برون رفت از بحران کمکی نمیکند.
*دولت آینده اگر واقعا میخواهد زیر میز بازی بزند و این چرخه را متوقف کند، چه راهی پیش رو دارد؟
در اینجا تعریف دولت آینده مبهم است. ابتدا باید دید اتکای دولت آینده روی چه چیزی خواهد بود؟ ماهیت آن چیست؟ نام واحد دولت نباید ما را فریب دهد که با پدیده واحدی مواجه هستیم. تا کنون دولت های ایران کمابیش به رای ملت متکی بوده اند. باید دید آیا دولت آینده چنین چیزی خواهد داشت یا نه؟
وقتی هم میگوییم «اتکا به رای ملت» منظور فقط رای دادن و انداختن برگه در صندوق نیست، اعتمادی است که مردم از خود بروز میدهند و خیلی جدی پای کار می ایستند نه اینکه صرفا ۳۰ ، ۴۰ درصد پای صندوق رای بدهند.
اینها اتکای به رای مردم ایجاد نمیکند. بخشی از دولت ها بیش از هر چیز متکی به نفت و درآمدهای رانتی بوده اند حتی برای حل مساله هستهای میخواستند بودجه آژانس بینالمللی انرژی هستهای را پرداخت کنند!! قبل از انقلاب هم این مساله بوده بعد از انقلاب هم در مقاطعی وجود داشته است. درآمدهای نفت که زیاد می شد به اینها قدرت و توهم میداد و در واقع بر اساس آن توهم و سرمستی مسیر خود را تعیین میکردند و جلو می رفتند.
در مقاطعی هم بوده که دولت ها وابسته به خارج میشدند. قبل از انقلاب این قضیه بیشتر بود. بنابر این وقتی از دولت آینده صحبت میکنید باید بدانیم دولت آینده می خواهد بر کدام یک از این مبانی شکل بگیرد؟ چرا که گزینههای پیش روی آن بر حسب این مبانی است. دولتی که نفتی و متکی به درآمد رانتی باشد مسیری متفاوت با دولتی دارد که متکی بر حمایت و رای مردم است.
پس فکر میکنم بیش و پیش از اینکه راه های دولت آینده را وصف کنیم باید در مورد خود دولت آینده بحث کنیم. اگر دولت آینده نتواند مبتنی بر رای ملت باشد و انتخابات آن منجر به بسیج عمومی و مورد اعتماد مردم نشود، هیچ راهی پیش روی آن وجود نخواهد داست و هر تلاشی وقت تلف کردن است و اوضاع از این که هست هم بدتر خواهد شد.
اگر انتخاباتی درست و رقابتی با حضور نامزدهای واقعی و فراگیر انجام شود در این صورت باید تحول را در نظام رسانهای آغاز کرد. همچنین تقویت استقلال قوا بویژه استقلال قوه قضاییه از طریق علنی بودن همه دادرسیها بجز موارد کاملا معدود و امور شخصی، دسترسی آزاد به وکیل، و نیز پاسخگویی و توسعه حضور مردم از طریق نهادهای مدنی و تغییر فلسفه حقوق و تعیین صلاحیتها… گامهای لازم برای اصلاح نظام مدیریتی است که شرح و بسط هر کدام را در گفتگوها و یادداشتهای جداگانه توضیح دادهام.
منبع:تجارت فردا
انتهای پیام