سرمایه‌ای که در حال ته کشیدن است! / به بهانه وداع با فرهاد نظری از مدیران پیشین سازمان میراث فرهنگی

حمیدرضا حسینی

امروز اهالی میراث فرهنگی، فرهاد نظری، مدیرکل پیشین دفتر ثبت آثار و حفظ و احیاء میراث معنوی و طبیعی را تا خانه ابدی‌اش مشایعت کردند. در مراسم تشییع او، کسانی درباره دانش، تجربه و عشق و علاقه‌اش به میراث فرهنگی گفتند، اما هیچ‌یک نپرسیدند (و جایش هم نبود) که چرا فرهاد نظری پیش از آن‌که بیماری سرطان فعالیت‌هایش را محدود کند، از گردونه مدیران میراث فرهنگی حذف شد؟

نظری از دانش‌آموختگان دانشکده میراث فرهنگی بود؛ دانشکده‌ای که در تربیت نیروی متخصص برای میراث فرهنگی کشور درخشید اما در میانه راه، کارآمدی خود را از دست داد و در نهایت به انحلال رسید. نظری در شمار کسانی بود که در این دانشکده درس خواندند، جذب سازمان میراث فرهنگی شدند و تحصیلات خود را تا مقاطع بالاتر در دانشگاه‌های دیگر ادامه دادند. آن‌چه فقدان کسانی چون او را فراتر از علقه‌های عاطفی به فاجعه‌ای برای میراث فرهنگی کشور تبدیل می‌کند، چشم‌انداز تاریک جایگزینی آن‌ها توسط نیروهای متخصص و کارآزموده است.

بدنه کارشناسی وزارت میراث فرهنگی دچار فرسودگی است. هر کارشناسی که بازنشسته می‌شود، جانشین شایسته ندارد. در دو دهه اخیر که وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی به حیاط خلوت سیاسیون تبدیل شد، بسیاری از مدیران و کارشناسان توانمند حذف شدند؛ برخی‌شان به خارج از کشور مهاجرت کردند و برخی به مشاغل دیگر روی آوردند. شماری از نیروهای آینده‌دار نیز در سطح قراردادی باقی ماندند تا بهانه‌ لازم برای دور نگه داشتن آن‌ها از پست‌های مدیریتی فراهم باشد. قدیمی‌هایی که مانده‌اند، عموما سرخورده و ناامیدند و در انتظار بازنشستگی نشسته‌اند.

در دوره هشت ساله دولت حسن روحانی اتفاق بدتری هم افتاد. یک باند چند نفره از افراد میراثی که به دلایلی مورد لطف رؤسای سازمان (و بعدا وزارتخانه) قرار گرفته بودند، هریک جایگاه‌های متعددی را برای چندین سال به اشغال خود درآوردند و هر کس را که گمان می‌بردند خطری برای پست و مقام‌شان است، به حاشیه راندند. (لازم است یادآوری کنیم که شادروان فرهاد نظری با زمینه‌چینی همین باند حذف شد؟) گزارش‌های دیده‌بان میراث فرهنگی در سال ۱۳۹۶ نشان می‌داد که فقط در یک قلم، یکی از اعضای این باند، علاوه بر داشتن دو حکم مشاوره، عضو هشت شورای فنی استانی و پایگاه‌های پژوهشی بود و در همان حال، مسؤولیت پروژه‌های مختلف مرمتی را برعهده داشت. او کمی بعد، با حفظ این مناصب، معاونت یکی از نهادهای مهم زیرمجموعه وزارت میراث فرهنگی را به دست آورد. با وجود این، راه برای انتصاب برخی از کارآمدترین نیروهای وزارتخانه به مدیریت‌های میانی یا خرد بسته بود.

در کنار این‌ها، وضع وخیم مالی وزارت میراث فرهنگی که موجب به تعویق افتادن دستمزد و حق‌العمل نیروهای قراردادی و پیمانکاران شده است، نه فقط نیروهای توانمند را از این وزارتخانه فراری داده، بلکه چشم‌انداز جذب نیروی متخصص را (به فرض دعوت از متخصصان) بیش از پیش تاریک کرده است.

نتیجه این روند، ضعف شدید نیروی انسانی و تحلیل رفتن توان تخصصی وزارت میراث فرهنگی است. حتی اگر همین حالا، دانشکده میراث فرهنگی احیا شود یا دانشگاه‌های بزرگ کشور، جوانانی را در شاخه‌های گوناگون میراث فرهنگی تربیت کنند، مشکل دست‌کم تا یک دهه آینده به قوت خود باقی می‌ماند؛ زیرا روند آموزش، روندی نسبتا طولانی است و لازم است تا نیروهای جذب شده در آغاز خدمت، در کنار و با راهنمایی نیروهای مجرب به کسب تجربه بپردازند. اما چنان‌که گفته شد، با تجربه‌ها، یا از وزارتخانه رفته‌اند یا حاشیه‌نشین شده‌اند.

بدین‌ترتیب، با هر بازنشستگی یا مهاجرت یا مرگ، سرمایه انسانی وزارت میراث فرهنگی تقلیل پیدا می‌کند. شوربختانه دیر نیست زمانی که این سرمایه ته بکشد.

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا