آتش جهل بر چهره تاریخ
مسعود امیرزاده
آنهنگام که تعصب کور و جهالت مسلح طالبان مجسمه های بامیان را فرو می ریخت، تاریخ چون پیری خردمند بهت زده به فرزندان ناخلف خود مینگریست. بشر را چه شده است که به جای خردورزی و طی راه تعالی به چنین ادبار و ارتجاعی تن داده است؟
و در آخرین روزهای امسال هم، وقتی ترقههای حماقت کتیبه گنجنامه همدان را نشانه رفت، باز احضار شرمسارانه تاریخ و تاسف به حال و روز ما میراث داران تمدنهای کهنه فلات ایران بود.
البته این رخداد آنقدر کراهت دارد که زبان از تکرار آنهم ناتوان است اما مگر لودرهایی که بافت تاریخ شهرهای ما را فرومیریزند از همین قبیله و سلیقه نیستند؟
مگر محوطه های تاریخی بیصاحب ما که جولانگاه جویندگان گنج و دفینه است ارزش میراثی و هویتی کمتری داشتهاند؟
به سراغ مرمت های ناصحیح و غیر فنی که تراژدی غمآلود دیگری است، برویم و یا سری به حراج کاورانهای میراثی بزنیم که گویی اصلی بنام اصل ۸۳ قانون اساسی و اینهمه قوانین حفظ میراث و یا حقوق عمومی در این سرزمین محلی از اعراب ندارد؟! هزاران اثار تاریخی ما که بوسیله سدها بلعیده شدند و یا توسط جاده ها و معادن دریده شدند را میتوان فراموش کرد؟
ساخت و ساز در حریم محوطه تاریخی سیراف و مسجد تاریخی دامغان و کندن اجرهای منقوش معبد چغازنبیل و شکستن سنگ نگاره ارزشمند پساهخامنشی « فراته داران »در شهرستان قیر برای دستیابی به گنج چند نمونه تعرضات اخیر به میراث ما ایرانیان است.
وقتی وزیر میراث این کشور پاسارگاد را مزاحم کشت و کار سیب زمینی و حریم میراثی بافتهای تاریخی شهرهای ایران را مانع سوداگران ساخت و ساز میدانند از جاهلان ترقه به دست چه انتظاری است ما را؟!
این ترقه هم بماند ردپای ما بر تاریخ مانند ترک هایی که بر آرامگاه با شکوه داریوش بواسطه فرونشست برجا گذاشتیم، مانند بی هنری که بر گنبد مسجد شیخ لطف الله روا داشتیم یا تله کابینی که میخواهیم بر سر طاق بستان سوار کنیم.
بخوانند از این نشانه ها تاریخ ما را آیندگان ،
وزارت محترم میراث فرهنگی!
انتهای پیام