چرا کودکان معلول را به مهدکودک راه نمیدهند؟
نپذیرفتن کودکان معلول در مهدکودکها و محرومیت آنها از آموزشهای قبل از دبستان باعث شده تا اغلب آنها و خانوادههایشان دوری از جامعه و گوشهنشینی در خانه را انتخاب کنند؛ کودکانی که خیلیهایشان بسته به نوع معلولیت و درجه آن آموزشپذیران خوبی هستند، اما به جرم معلولیت از این آموزشها محرومند.
فاطمه عسگرینیا: متصدی ثبتنام مهدکودک سعی میکند با جمله «متاسفم! امکان ثبت نام فرزند شما را نداریم.» رویا و پسر ۴سالهاش را تا بیرون ساختمان بدرقه کند. رویا دست آرمان را در حالی که بغضی سنگین راه گلویش را بسته در دست میگیرد و با اصرار از متصدی علت پذیرفته نشدن بچهاش را میپرسد؟ در جواب میشنود: «اولا نگهداری ویژه میخواهد، ثانیا ممکن است در کنار بچهها یا آسیب ببیند یا آسیب بزند.» دلایل مطروحه از سوی متصدی مهدکودک برای رویا که مطمئن است کودک مبتلا به سندروم داون او آرام است، قابل پذیرش نیست.
پسرک سفیدرو با پیراهن چهارخانه آبی و شلوار مخمل کبریتی معصومتر از همیشه به نظر میآید، مخصوصا وقتی با چشمهای غمگینش به کیف عروسکیاش چشم میدوزد. رویا هنگام خروج از مهدکودک با قیافه حقبهجانب و عصبی میگوید: «دیدی؟! گفته بودم بچههای ما جایی در مهدکودکها ندارند!»
نفس تازه میکند و از ۴ سال تلاشش برای برخورداری پسرش از امکانات آموزشی و تفریحی میگوید: «بچههای سندروم داون قابلیت آموزشی خوبی دارند، اما کسی این مسئله را باور ندارد. اینها در برخورد با دیگران بسیار مهربان و با احتیاط رفتار میکنند اما چون جامعه شناختی ندارد نمیداند باید چگونه با این بچهها برخورد کنند.»
رویا سرپرست خانوار است و چون امکان سپردن فرزندش به مهدکودک را ندارد با مشکلات بسیاری در حوزه شغلش روبهروست.
برای کودکان معلول مهدکودک ایمن نداریم
مشکل رویا را مادر «امیر حسین» هم دارد. امیر حسین به صورت مادرزادی توانایی راه رفتن ندارد و مجبور است روی ویلچر بنشیند. به جز این مسئله هیچ مشکل دیگری ندارد، اما مهدکودکها از پذیرش او هم سر بازمیزنند. مادرش میگوید: «اصلا در مهدکودکها به بچههای دارای معلولیت فکر نشده است. اگر به تمام مهدکودکهای تهران را سربزنید، یک مهدکودک استاندارد و ایمن برای حضور معلولان پیدا نمیکنید، چون برای کسی اهمیت ندارد و به همین بهانه خیلی راحت از پذیرش بچههای ما امتناع میکنند.»
به گفته او، امیرحسین از هوش بالایی برخوردار است، اما از آموزشهای قبل از دبستان محروم است، فقط به خاطر این که معلول است : «سال گذشته یکی از مهدکودکهای خصوصی منطقه ۳ امیرحسین را با شرط و شروط زیاد پذیرفت. مهمترین شرطش هم حضور خودم در مهدکودک برای جابجایی بود. پذیرفتم اما در طول روز کسی زمانی برای امیرحسین و آموزشش نمیگذاشت و او کاملا در حاشیه بود.»
او میگوید بهتراست بهزیستی که متولی معلولان است فکری در این باره کند یا مهدکودکها را ملزم به پذیرش فرزندان ما کنند یا مهدکودکهای اختصاصی برای آنها پیشبینی کنند. مادر یک کودک معلول باید دائم در جنگ با جامعه باشد تا بتواند حقوق فرزندش را مطالبه کند!
از همه خدمات اجتماعی محرومیم
حرفهای او را مادر «سونیا» که نابیناست ادامه میدهد و میگوید: «چرا نباید ما در مهدها جایی هم برای کودکان نابینا داشته باشیم. بچههای معلول هم احساس دارند و دنیای کودکیشان به اندازه بچههای سالم زیباست. چرا بچهها نباید تا قبل از دبستان تجربه همبازی شدن با هم سن و سالهایشان را داشته باشند؟ سرتا سر تهران را دور بزنید، یک مهدکودک دارای رمپ یا استاندارد به لحاظ تردد معلولان پیدا نمی کنید؛ چون بچههای معلول حلقه نادیده اجتماع ما هستند.
به اعتقاد او، نتیجه این بیتوجهیها سالها بعد در جامعه قابلمشاهده است: «در جامعه، فرهنگ برخورد با معلول جا نیفتاده است. چون بچههای معلول در کودکی، با نگاههای مردم گوشهنشین خانه میشوند و در سن بالاتر با کوتاه بودن دستشان از امکانات شهری و خدماتی.»
او ادامه میدهد: «ما وقتی در کودکی اجازه نمیدهیم فرزندان سالم و معلول کنار هم آموزش ببینند و بازی کنند، چطور انتظار داریم در آینده رفتار درستی با معلولان داشته باشند؟»
مادر سونیا خواستار تغییر نگاه جامعه به معلولان و خانوادههای آنهاست: «عمده بچههای معلول باهوش و بااستعداد هستند. فقط کافی است کمی حمایت شوند و اجازه داده شود تا همانند سایر افراد جامعه از خدمات شهری و رفاهی برخوردار شوند؛ عزت نفسشان ارتقا یابد و برای زندگی بهتر تلاش کنند.»
دستفروشی در مترو با کودک فلج
رنج زندگی با بچههای معلول که جایی در مهدهایکودک ندارند را ریحانه خوب میداند. او دستفروش مترو است و کودک معلول جسمی ۱۲سالهای دارد که مجبور است از صبح تا شب همراه خودش با کالسکه بچرخاندش: «هیچ کس حاضر نیست نصف روز این بچه را پذیرش کند، در حالی که نه سرو صدایی دارد نه حرکتی. از بودن کنار بچهها لذت میبرد، اما جامعه چنین اجازهای به او نمیدهد. همین طور که مادر با خستگی تمام از دستفروشی در مترو از غصههایش برایمان میگوید مهسا با چشمهای درشت همراه با لبخندش به صورت مادر مینگرد؛ کسی که گویا تنها پناه اوست.
قانونی برای عدم پذیرش بچهها در مدارس عادی یا مهدکودکها نداریم، بهجز موارد استثنایی که در این موارد حتی خانواده معلولان هم چنین درخواستی ندارند، اما عملکرد سرخود برخی مدیران باعث شده تا در مهدکودکها به روی کودکان دارای معلولیت بسته شود.
حداقل کارها برای عادیسازی زندگی با معلولان را انجام ندادهایم
«سید مهدی صادقی»، فعال اجتماعی حوزه معلولان، در گفتوگو با خبرنگار همشهری آنلاین میگوید: «منع پذیرش کودکان معلول در مهدکودک یکی از چالشهای بزرگ پیش روی خانوادههای این کودکان است.»
او ادامه می دهد: «ما امروز با منع پذیرش این کودکان روبهرو هستیم، چون در بحث عادیسازی حضور کودکان معلول در جامعه موفق عمل نکردهایم و به خاطر همین سایر خانوادهها به همزیستی کودکشان با کودکان معلول تمایل ندارند.»
او میافزاید: «وقتی جامعهای با روحیه لطیف و مهربان کودکان سندروم داون آشنا نیست، مردم هم از معاشرت کودکانشان با این گروه از بچهها میپرهیزند.»
به گفته او، متاسفانه ما از حداقل کارها برای عادیسازی زندگی معلولان در جامعه سر باززدیم؛ از طرح موضوع معلولیت در کتابهای درسی گرفته تا استفاده از تصویرگری در کتابهای قصه کودکانه. او ادامه میدهد: «هیچ وقت سعی نکردهایم حتی با زبان نقاشی و تصویر ،کودکانمان را با موضوع معلولیت آشنا کنیم. جای خالی این موضوعات در زندگی اجتماعی ما باعث شده تاکسی حق زندگی اجتماعی را برای معلولان یک حق بجا نداند. یا در صدا و سیما صرفا به پرداخت کلیشهای به معلولیت توجه میکنند.»
به گفته او، عدم پذیرش معلولان در جامعه و گوشهنشینی آنها باعث شده تا تعامل معلولان با جامعه کم شود و هرچه این تعامل کمتر شود درصد معلولیت آنها بیشتر میشود؛ چرا که درصد معلولیت افراد را با میزان تعاملاتش اندازه میگیرند.
او اضافه میکند: «قانونی برای نپذیرفتن بچهها در مدارس عادی یا مهدکودکها نداریم، به جز موارد استثنایی که در این موارد، حتی خانواده معلولان هم چنین درخواستی ندارند، اما عملکرد سرخود برخی مدیران باعث شده تا در مهدکودکها به روی کودکان دارای معلولیت بسته شود.»
انتهای پیام