شصت سال زرنگی اصفهانی
هوشنگ سامانی «شهروند»
سال های درازی شهر اصفهان با آب باریکه زاینده رود ساخته و پرداخته و با همان آب، دو بار پایتختی ایران را پشت سر نهاده بود. نه سلجوقیان و نه صفویان هیچ کدام از آب و آبادانی اصفهان گله مند نبودند. چرخ زمانه، اصفهان را از نصف جهان بودن به زیر کشید و در همه سال های پس از واژگونی صفویه، روزگار خوش پیشین را نداشت تا رسیدیم به دوران معاصر هنگام زمانداری پهلوی دوم.
یکم: سال ۱۳۲۷ خورشیدی، طرح سوراخ کردن کوهی در چهارمحال و بختیاری به منظور آوردن بخش بزرگی از آبی که به صورت طبیعی روانه خوزستان می شد، اندر مجلس شورای ملی تصویب و سال ۱۳۳۱ به فرجام رسید. نامش را نهادند تونل اول کوهرنگ. به پیگرد این طرح بلند پروازانه، آب بیشتری روانه فلات اصفهان شد و در نتیجه، کار بیشتر، شهرسازی بیشتر، ازدواج بیشتر و جمعیت بیشتری پدید آمد و صد البته اصفهان برای نخستین بار در همه ادوار تاریخ به یک منبع آب غیرطبیعی در دوردست وابسته شد.
دوم: در ۲۳ دی ماه ۱۳۴۴ خورشیدی موافقتنامه ایران و شوروی (روسیه کنونی) مبنی بر ساخت نخستین کارخانه ذوب آهن ایران به تصویب مجلس شورای ملی رسید. چندی بعد، کارشناسان ایرانی و روسی زمینی را در ۴۰ کیلومتری جنوب غربی اصفهان برگزیدند. عملیات اجرایی از سال ۱۳۴۶ آغاز و در دی ماه سال ۱۳۵۰ بهره برداری شد. در نتیجه، کار بیشتر، شهرسازی بیشتر، ازدواج بیشتر و جمعیت بیشتر و صد البته مصرف آب بیشتر پدید آمد. کارخانه ذوب آهن اصفهان در یکی از خوش آب و هواترین جاهای پیرامونی شهر اصفهان بنا شده و دقیقا در مسیر بادهای غربی-شرقی است. در نتیجه هوای آلوده اش به صورت پیوسته نخست به مشام شهروندان اصفهانی می رسد و سپس راهی دشت نایین می شود.
سوم: تقریبا همزمان با پیگیری ساخت کارخانه ذوب آهن، سد بزرگ شاه عباس در بالادست زاینده رود جایی که خاک استان چهارمحال و بختیاری است، در سال ۱۳۴۹ خورشیدی به بهره برداری رسید. مدیران اصفهانی دقیقا همان محوطه سد را ضمیمه خاک استان اصفهان کردند تا اشراف کاملی بر مدیریت آب دریاچه اش داشته باشند. همچنین بخش مربوط به مدیریت آب استان چهارمحال و بختیاری از کنترل این استان خارج شد و جملگی در اختیار اصفهان قرار گرفت. هر گونه برداشت از آب زاینده رود چه بالادست و چه پایین دست، منوط به نظر اداره آب اصفهان بود نه جای دیگر. بر اساس قوانین نوشته و نانوشته، در طول دهه های پس از آبگیری این سد، فقط اصفهان بود که تعیین می کرد چه اندازه آب به کجا برود. نفوذ قدرتمند لابی اصفهان در ساختارهای دولت شاهنشاهی و جمهوری اسلامی نیز همواره پشتیبان این رویکرد بود.
چهارم: سال ۱۳۵۵ خورشیدی کلنگ یک صنعت آبخور و آلاینده دیگر درست بیخ گوش اصفهان بر زمین زده شد. پالایشگاه این شهر در سال ۱۳۵۸ به بهره برداری رسید و تا کنون علاوه بر تأمین نیازهای سوختی منطقه، روزانه مقادیر زیادی آب می خورد و مقادیر کلانی دود به شهروندان خمینی شهری و اصفهانی پیشکش می کند. نفت خام پالایشگاه ۴۳۰ کیلومتر دورتر از استان خوزستان پمپاژ می شود. گویا جای دیگری نبود که پالایش بکنند.
پنجم: طرح نیروگاه شهید منتظری اصفهان در زمان شاه کلید خورد اما نخستین فازش در سال ۱۳۶۳ خورشیدی وارد مدار گردید و تا سال ۱۳۷۷ هر چند سال یک بار، فازهای دیگری از آن به کار افتادند تا برق بیشتر تولید کنند، هوای بیشتر آلوده کنند، آب بیشتر بنوشند و همه اینها درست چسبیده به پالایشگاه اصفهان بود که امروزه تا دیوار شهر کمتر از هفت کیلومتر فاصله دارد. در دیگر شهرهای بزرگ ایران هیچ نیروگاه حرارتی نمی یابید که بیخ گوش خانه های مسکونی زده باشند.
ششم: تونل دوم کوهرنگ در سال ۱۳۶۶ خورشیدی به بهره برداری رسید و در واقع همان داستان دنباله دار آب ستانی از سرچشمه های کارون. طبیعتا آب بیشتری دوباره به اصفهان رسید و در نتیجه، کار بیشتر، شهرسازی بیشتر، ازدواج بیشتر و جمعیت بیشتری پدید آمد. همچنین اصفهان بار دیگر به یک منبع آب غیرطبیعی در دوردست وابسته تر شد.
هفتم: پس از راه اندازی ذوب آهن اصفهان، محمدرضا شاه تصمیم گرفت صنعت فولاد گسترش یابد و از اوان دهه ۵۰ خورشیدی طرح فولاد آریامهر بندرعباس روی میز قرار گرفت. دو جا در بندرعباس دیدند و یکی را برگزیدند. اندکی تجهیزات نیز پیاده کردند تا موج شورش ۵۷ از راه رسید و کار به فرجامی نرسید. پس از سرنگونی پهلوی، تصمیم گیری ساخت این کارخانه به شورای انقلاب سپرده شد! تشکیلاتی کاملا سیاسی و صددرصد غیر فنی. لابی اصفهان با قدرت یگانه اش، تصویب کرد این کارخانه می بایست از بندرعباس به اصفهان جابجا شود و اگرچه جنگ هشت ساله ایران و عراق بر روند همه کارهای عمرانی سایه افکنده بود نهایتا دی ماه سال ۱۳۷۱ خورشیدی فولاد مبارکه اصفهان به بهره برداری رسید و یک صنعت کلان و آبخور دیگر به اصفهان افزوده شد. در نتیجه، شغل بیشتر، شهرسازی بیشتر، ازدواج بیشتر و جمعیت بیشتری پدید آمد. پر روشن است جمعیت بیشتر یعنی آب بیشتر.
هشتم: همزمان با گسترش صنعتی اصفهان، بخش کشاورزی این منطقه نیز از چارچوب سنتی خویش بیرون آمد و چون آب فراوانی نسبت به دوران پیش از پهلوی در اختیار استان بود، همه گونه کشت پرمصرف پیگیری شد. برنج در شهرستان بالادست لنجان و صیفی جات در شهرستان های پیرامونی اصفهان، عموما جاهای حاشیه کویر همانند زیار و مورچه خورت. در این دوران جنجال داغ بادام یا هندوانه گهگاه بروز می یافت. مردمان بالادست خارج از استان اصفهان عموما بادام کار بودند و مردمان درون اصفهان عموما اهل خربزه و هندوانه. هر یک دیگری را متهم به آبخوری زیادی می کرد. گر چه فرمولش دشوار نبود و نیک می توانستند معادله هر کیلو بادام و هندوانه را به سادگی حل کنند که چقدر آب برای چقدر بادام یا هندوانه مصرف می شود. البته کسی حریف جماعت هندوانه کار نشد. حتی نخبگان اصفهان نیز چشم بر واقعیت ها بستند. هر کیلو هندوانه و هر کیلو مغز بادام ناب صادراتی تقریبا یه یک میزان آب نیاز دارند یعنی ۱۲۰ لیتر به ازای هر کیلو محصول. هندوانه کیلویی کمتر از یک دلار و مغز بادام کیلویی ۲۸ دلار قیمت می خورد ولی آنچه در رسانه های رسمی بروز داشت اتهام آبخوری مردمان بالادست بود.
نهم: سال ۱۳۷۶ با آغاز ریاست جمهوری سید محمد خاتمی که اصالتا از اردکان استان یزد بود، سخن از انتقال آب آشامیدنی از حوزه زاینده رود به میان آمد. مدیران آب اصفهان که برای هر گونه برداشت منطقه ای، سختگیری های همیشگی را داشتند، در برابر رئیس جمهور تازه کار خوش رقصی کردند و برای انتقال آب زاینده رود به یزد کوتاه آمدند. البته از کیسه خلیفه می بخشیدند. به گمان شان هر دم بشود از جاهای گوناگون زاگرس می توانند تونل یا خط لوله بزنند و هر آنچه آب نیاز دارند بیاورند! و اندکی نیز به یزد و کرمان ببخشند!!
دهم: گسترش بی رویه اصفهان با منابع آبی ناپایدار، زخم چرکین دیگری بر تن نصف جهان زد. مهاجرت بی ضابطه مردمان شهرهای پیرامونی شهر اصفهان و حتی از استان های چهارمحال، بویراحمد و یزد بار سنگین دیگری بر دوش اصفهانیان افکند. همه این مهاجران هم نیازمند آب اختصاصی در خانه هایشان بودند و هم آب عمومی به صورت فضای سبز و غیره.
یازدهم: بهره برداری آزمندانه اصفهان از آب های دوردست رشته کوه زاگرس، همچون گاز بیهوشی بود که ایشان را به خوابی عمیق فرو برد چندان که فراموش کردند اصفهان دقیقا بیخ گوش کویر مرکزی ایران است نه گیلان و مازندران. از این رو جنگل کاری مصنوعی در دستور کار قرار گرفت. شهرداری اصفهان در دامنه کوه صفه و همچنین کارخانه ذوب آهن پیرامون خودش نزدیک زرین شهر، بر مصداق «حنا چون زیاده گردد، به آنجا نیز مالند» هکتارها جنگل کاج کاشتند. درختی غیر بومی، اکسیژن خوار و کاملا نامناسب برای ایران به ویژه مناطق بیابانی اش. این مدیران شیرین عقل نفهمیدند درخت بومی و سازگار با منطقه اصفهان، گز و تاغ هستند که تنها با همان اندک آب باران سالیانه می رویند و نیازی به این همه آب سوزی نیست.
انتهای پیام