به بهانه ساختِ فیلم تومیریس در قزاقستان نسخه شرقیِ فیلم «۳۰۰» را میسازند
علیرضا افشاری «پژوهشگر تاریخ، کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان»
به تازگی آلمیرا تورسین، بازیگر نقش تومیریس (ملکه ماساژتها که، به روایتِ هرودوت، کورش بزرگ را در نبردی میکشد) در فیلمی سینمایی به همین نام ساخته کشور قزاقستان، در واکنش به اعتراضهایی که از سوی مخاطبانِ ایرانیاش داشت پیامی به فارسی را در صفحه اینستاگرام خود گذاشت که در شبکههای اجتماعی داخلی تعبیر به عذرخواهی شد، در حالی که در خوشبینانهترین برداشت تنها ابرازِ درک کردنِ ایرانیان بود. آکان ساتایف، فیلمساز ۴۵ ساله قزاق و کارگردان این فیلم… نیز در برابر برخی اعتراضها گفته بود که: «برای کورش احترام قائل است و ایرانیان باید بر تاریخ هرودوت خرده بگیرند، نه بر او»… ببینیم آنچنان که ساتایف میگوید فیلم بر پایه اثر هرودوت است و ایرانیان باید از هرودوت گله کنند؟!
با توجه به نامِ فیلم، که تنها در کتاب «تواریخ» هرودوت از چنان شخصیتی یاد شده، انتظار این است که با فیلمی تاریخی و وفادار به متن سروکار داشته باشیم. هرودوت که یکی از چهار نقل درباره مرگِ کورش بزرگ، شاهنشاهِ پارس، از اوست اشاره دارد که کوروش در نبردی با قبیله ماساژتها و رهبرشان، ملکه تومیریس، کشته شد… از میانِ این روایتها بیشتر تاریخنویسان معاصر اروپایی کتابِ گزنفون (کوروشنامه) را داستان (بنیادگذار سبک داستان بلند یا رمان) دانسته و روایت هرودوت را بدون بحث نقادانه تکرار کردهاند در حالی که عناصر داستانی، اغراقشده و افسانهسان در کتاب هرودوت بیشتر است و روایتِ گزنفون با توجه به نقلقولهای فراوانی که در مورد وصیت کورش در بستر مرگ وجود داشته، بخردانه مینماید؛ به ویژه که پس از مرگ کورش کار انتقال پادشاهی به کمبوجیه با سرعت و آرامش انجام میپذیرد، و گویی اشراف پارسی انتظار درگذشت او را داشتهاند و در زمان حیات او ــ شاید به خاطر وصیتش ــ در مورد جانشینی کمبوجیه توجیه شده بودند. این نکته که جسد سالم و مومیاییشده کوروش در پاسارگاد بوده و تا زمان اسکندر هم در آنجا وجود داشته و تاریخنویسانِ همراهش یا دیگران (همچون آریان، استرابون و پلوتارک) آن را تأیید کردهاند، با این تفسیر همخوانی بیشتری دارد و اگر آن جسد ــ بر پایه گزارشِ هرودوت ــ بیسر میبود، هر چند آورده شدنِ آن تن نیز از منطقه جنگ با ماساژتها به پاسارگاد غیرمنطقی است، حتماً آن تاریخنویسان یاد میکردند.
حتی اگر داستان هرودوت درست باشد و جانمایی ماساژتها بر قزاقستانِ امروزی بیفتد آیا برای دستاویزی به گذشته و ساختِ هویتی امروزین و پیشینهدار قلابِ درستی است؟ اگر روایتِ هرودوت کامل خوانده شود قبیله ماساژت هیچ چیز قابل افتخاری، جز کشتنِ بزرگترین پادشاه جهان، در کارنامه ندارد. خوانندگان خود با خواندنِ اصلِ متنِ هرودوت و نگاه وی به اشتراکی بودنِ زنان و نیز آدمخواری (آنهم خوردنِ پدر و مادر!) به چنین نتیجهای خواهند رسید و تقریباً مطمئن هستم که نه خانم نظربایف و نه آقای ساتایف این متن را نخوانده باشند، چراکه معقول نیست کسی این متن را بخواند و بعد بخواهد چنین کسانی نیاکانِ قابلِ افتخارش باشند.
شاید این تصویر گذرا از افسانهای که ما کشنده بزرگترین شاهِ جهان بودهایم برای ژستی کوتاهمدت و سطحی جذاب باشد، و شاید بتوانیم به یاریِ بهره بردن از هنر و نشان دادنِ تصویری مطلوب از ماساژتها و تصویری خشن و خونریز از کورش برای مدتی مردم را سرگرم نماییم، اما بعد چه خواهیم کرد و مثلاً چگونه نزدیک به نیمهزاره شاهنشاهیِ پرافتخار و واقعیِ اشکانیان را تصویر خواهیم کرد که خود را وارثِ شاهنشاهیِ هخامنشیانی میدانستند که نقطه آغاز و بنیادگذارش همان کورشِ خونریز بوده است؟! و کل تاریخِ ایرانزمین را ببینیم. همان فارابی بزرگ، که زادگاهش امروزه در قزاقستان است و فیلم ــ برای اعتبار دادن به خود ــ او را راوی داستان نموده است، که باز جعل است، در چه زمانهای میزیست و خود را به چه فرهنگی وابسته میدانست و در عصر سامانیان با چه بزرگانی مراورده علمی داشت و امیران سامانی خود را وارثان کدام شاهنشاهان میدانستند؟! اندیشیدن در اینباره شاید یاریگر آن دوستان برای برگزیدنِ هویتی راستین و واقعی، و البته مستند و قابل دفاع باشد که چگونه ممکن است کسی اتصال به جهانی تا این اندازه بزرگ و غنی و اشتراک در همه دانشمندان و بزرگانِ کل تاریخ ایرانزمین را وانهد و تکهای افسانهآمیز و غیرانسانی را از این خوانِ گستردهی دلپذیر بردارد؟!
از شهر اُترار در قزاقستان نمیگوییم که به خاطر پیوندش به نقطه آغاز بلای عظیمِ مغول در خاطرها مانده است، از شهر کهنِ آستانه میگوییم که آستانهی ورود به کجاست؟!
انتهای پیام