مرگ آرام برجهای آرامگاهی؛ زخم بیمهری مردم و مسوولان بر تن گنبد سرست بابل
سالهاست که کنشگران و انجمنهای میراث فرهنگی، دغدغه تعیین حریم و مهمتر از آن اجرای ضوابط حریمهای تاریخی را برای برماندهای ملی و تاریخی دارند. شوربختانه با ابراز نگرانیها و درخواستهای پیدرپی، این مهم همچنان در بسیاری از برماندهای تاریخی بیفرجام مانده است.
علیرضا صادقی امیری/آثار تاریخی در مازندران و استانهای اباختری ایران به فرنود جایگیری جغرافیایی و نوع آبوهوای نمناک آن، بهشدت در معرض ویرانیهای طبیعی قرار دارند، بهگونهای که بیشینهی آثار بهجامانده در این منطقهها، مربوط به تپههای تاریخی و برماندهای پسینتر است. حال اگر بر این روند دستاندازیهای آگاهانه و یا ناآگاهانه انسانی نیز افزوده شود، به این نکته خواهیم رسید که وضعیت آثار تاریخی این استانها، همانند بسیاری از آثار سراسر کشور و چگونگی نگهداری و پایش آن بهشدت اسفناک است و مهمترین برهان آن، عدم اجرای درست و قاطعانه ضوابط ایجاد حریم برای آثار تاریخی، عدم برخورد قانونی و قاطع با مجرمان حوزهی میراث و نگاهداری دانشی از آثار است. همچنین کمبود نیروی انسانی در بدنهی یگان حفاظت وزارت میراث فرهنگی و بودجه بسیار پایین این وزارتخانه بزرگ، که باید از مهمترین وزارتخانههای اجرایی کشور باشد، و نبود شناخت، آگاهی و همکاری مردم در حفاظت از سازههای تاریخی نیز افزونبر علت شده است.
مازندران یا حوزهی فرهنگی-تاریخی تبرستان بزرگ جایگاه ویژهای در استوره، تاریخ و فرهنگ ایران داشته و دارد، که برخی از این ویژگیها تنها مختص به این حوزهی فرهنگی است، مانند سازههای “برجهای آرامگاهی” و “سقانفار”های آیینی، که کانون بیشترین شمارگان آن در مازندران و دیگر استانهای همسایهی آن است، این سازهها در نوع خود در سطح ملی و گاه در جهان، کممانند یا بیمانند هستند؛ از آشناترین سازههای تاریخی، که تقریبا در همهی شهرها و راههای پر رهرو و دهستانهای آباد و تاریخی مازندران یافت میشود، “برج آرامگاههای آجری” است که دارای تزیینات، ساختار و مهرازی ویژه بهخود هستند، بابل از جمله شهرهایی است که دارای سقانفارها و برجهای آرامگاهی بسیاری است.
بابل شهری است با پیشینه بسیار طولانی، آثار زندگی و شهرنشینی در آن به هزارههای پیش از زایش مسیح برمیگردد، با توجه به تپههای تاریخی این شهرستان حوزه تمدنی و شهرنشینی آن را میتوان به هزارهی سوم پیش از زایش و غنای فرهنگی آن را با گوهر تپه بهشهر و یا چشمهعلی دامغان همراستا دانست، وجود سفالینههای خاکستری، ظرافت هنر سفالسازی، نوع خاکسپاری و تدفین، وجود زهکشیهای آبی و تندیسکهای باستانی گواه این مدعاست و پیوند ناگسستنی و مستقیمی با آیین مهرپرستی و میتراییسم دارد، تا جاییکه نام کهن این شهر “مه میترا” (میترای بزرگ) بوده است، از بابل در سدههای گوناگون تاریخی، با نامهای “بیشه تُمیشان” (یاد شده در شاهنامه و تختگاه آفریدون)، “مه میترا” ، “مامَطیر”(معرب شدهی مه میترا) ،”بارفروش ده”، “بارفروش” و “بابــُل” یاد شده است، که با نگاهی به ساختار نامهای آن، میتوان به اهمیت این خطه فرهنگی و تاریخی تبرستان و ایران کهن پی برد، بابل همیشه نقشی هُناینده در بزنگاههای تاریخی، سیاسی و فرهنگی مازندران و ایران داشته است، در این منطقه برماندهای تاریخی بسیاری وجود دارد که از هزارههای دور تا دوره پهلوی نخست گوناگونی دارد و بیش از سد و بیستواندی برماند ملی را در خود جای داده است.
در بازدید میدانی بخش”دیدهور سازههای کهن”(که بهگونه منظم و هر چهار ماه یکبار، توسط دبیر “انجمن جوانان سپید پارس” از آثار تاریخی کشور انجام میشود) از برج آرامگاهی “گنبد سرست”(درویش سرست/مشهد گنجافروز) (بهشماره ثبت ۱۶۷۳ بتاریخ ۲۷امرداد۱۳۶۴) مربوط به سدهی “نهم” مِهی، که در هفتهی گذشته بهعمل آمده است، باید گفت: شوربختانه این اثر ارزشمند، مورد دستاندازی سوداگران و حفاران غیرمجاز قرار گرفته و دچار آسیبهای جدی شده است، بیگمان برج آرامگاهی “گنبد سرست” را میتوان در زمرهی یکی از سالمترین و زیباترین و باشکوهترین بناهای تاریخی موجود در بابل و حتا مازندران دانست؛ با وجود این زیبایی و استواری و پیشینه “پانصدواندی” ساله، اما بسیار محجور و فراموششده در میان باغچهای در کناره جاده رها شده است، و تقریبا هیچگونه حفاظتی از آن نمیشود؛ هرچند، چندسال پیش بخش کوچکی از زمین گرداگرد این اثر را آجرفرش کرده و بهنوعی “عرصه” پیرامونی آن را تعیین کردهاند، اما عملا این سازهی تاریخی هیچ حریم مشخص اجرا شده ندارد و در حریمهای عرفی درجه “یک” و “دو” آن ساختوساز شده است، بهگونهای که در حریم عرفی درجه یک آن، ساختمانهایی با ارتفاع بیش از پنج متر ساخته شده و دورتادور از عرصه آن نیز، به باغچه سیفیجات بدل شده است، تا جایی که برای رسیدن به این برج آرامگاهی بسیار زیبا، از میان باغچه و زمین کشاورزی و از یک راه بسیار تنگ به پهنای کمتر از یک متر باید گذشت، و با پروایی به دیوارکشی و نصب پلاک دهیاری و کد پستی، این گمان میرود که زمینهای پیرامون آن، که تا عرصهی کناری بنا نیز کشیده شده دارای مالک خصوصی یا شخصی باشد، و این دستاندازیها و عدم توانایی در اجرای ظوابط حریم و یا حصاربندی و دیوارکشی جهت حفاظت باید همین علت باشد، با توجه به اینکه مساحت زمین یاد شده بسیار اندک و بنا به ارزش پولی زمین در آن منطقه، بهای بسیار ناچیزی خواهد بود، خریداری زمین و افزودن آن به عرصه مصوب بنا کار دشواری نیست، ولی هنوز بخشهای ذیربط میراث هیچ دغدغهای نسبت به این کار احساس نکرده و تا کنون هیچ اقدامی برای در اختیار گرفتن آن انجام ندادهاند.
به شُوند آنکه بخش خاوری سازه که کاربری “در” ورودی دارد، باز و آزاد است، بسیاری از افراد بهآسانی به داخل سازه آمدوشد داشته، و بعضی محلی برای شبگذرانیهای برخی افراد برای استعمال مواد مخدر یا روشن کردن آتش و … شده است؛ همچنین کف بخش درونی “سازه” را نیز حفاران به امید پیدا کردن گنجینه کندهاند، و در زمانهای بارش باران، آب به درون بنا وارد شده و ایجاد گودال آب کرده است، بهگونهای که نم در تماس مستقیم با آجر و پایههای بنا قرار دارد؛ شوربختانه چندی پیش افرادی نادان و سوداگر، به امیدِ واهیِ دستیابی به گنج، بخش درونی سقف و گنبد را تخریب و سوراخ کرده و آسیب بسیار جدی به آن وارد کردهاند، و با توجه به عکسها و مستندهای سال ۱۳۹۵ که از سوی بخش “دیدهور سازههای کهن” انجمن جوانان سپید پارس، ثبت شده است، این اقدام باید در سه سال گذشته رخ داده باشد، گنبد این بنای بسیار ارزشمند، بهگونه گنبدهای مخروطی “دو پوسته” یا “دو پوش” بوده که از درون بنا، نمای گنبد کمانه یا قوسدار و از بیرون بنا، به نمای هرمی و مخروطی هشتگوش است، همچنین در بخش نیمروزی بنا و در زیر تاق نورگیرها که نامور به “رَف” نیز هستند، و به بنیان یک باور نادرست و افسانههای محلی، که در گذشته زیر “رف”ها آثار تاریخی جاسازی میشده، آن را ویران کرده و آسیب جبرانناپذیری به آن زدهاند؛ این درحالی است که در این مدت میراث فرهنگی هیچ اقدامی برای مرمت آن یا شناسایی مجرمان نکرده است، و حتا چالههای ایجاد شده در کف بنا نیز مرمت یا پُر نشدهاند، که کمینه از تجمع آب و یا گودالی شدن آن جلوگیری شود.
عدم مرمت و بازسازی و نیز بودن این تخریبها و دستاندازیها در پیش چشم بازدید کنندگان، بنا به نظریهی “پنجره شکسته”، شُوند آن خواهد شد، که دیگر افراد نیز وسوسه شده و دست به تخریبهای بیشتر بزنند؛ بسیار مهم و نیازمند است که بهفوریت این بنا مورد کارشناسی قرار بگیرد، و زمین پیرامونی آن خریداری و حریم مصوب آن اجرا و دیوارکشی شود، و در روی نیاز و امکان، ورودی آن بهشیوه درست که امکان دسترسی برای بررسی درون بنا نیز در هر زمان مهیا باشد، با “در” چوبی یا آهنی مسدود شود، و راه دسترسی و بازدید این بنای تاریخی برای گردشگران و علاقهمندان نیز آسان و آماده شود.
این برماند تاریخی بسیار ارزشمند، از برجهای تک آرامگاهی مازندران بهشمار میرود و سازهای با نمای چارگوش از داخل و خارج است که اندازهی گوشههای درونی آن سه متر است، و به یاری اسکنجها و ترمبههای پیلی و پتکانه، ساختار چهارگوش به هشتگوش تبدیل شده و گنبد نسبتا کشیدهی گِردی در درون بنا بنیان شده است. نمای بیرونی آرامگاه همگی از آجر است، بدنه برج در هر پهلو دارای دو تاقنمای تزیینی بوده و تاقها بهگونه تودرتو با قوس کولیدار و هلالی ایجاد شدهاند؛ بر بالای هر تاقنما، کتیبههای مستطیلشکلی جای دارد که به احتمال بسیار زیاد در گذشته محل نصب کاشیکاری و بنچه بنا بوده است، بخش دیگر بنا تزیینات سینه کفتری بوده که بر فراز آنها کاشیهایی نیمقوس بهکار گرفته شده است.
برج آرامگاهی “درویش یوسفِ باییکَلا”(شمارهی ثبت ۱۱۵۱۸ بهتاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۸۳) که مربوط به سدهی “هشتم” مِهی است نیز وضعیتی اسفناک دارد و رخنه نم و همچنین تخریب انسانی وضعیت آن را بحرانی و تا مرز ویرانی کشانده است، در سالهای نخستین انقلاب۵۷، پس از سرقت “در” تاریخی و صندوقچهی چوبی درون آرامگاه، دیواری سیمانی و غیر قابل نفوذ بر ورودی آن ایجاد کردهاند که با گذشت بیش از چهار دهه، همچنان این دیوار برداشته نشده و تقریبا امکان هیچگونه دسترسی، سرکشی، دیدهبانی از بخش درونی بنا نیست، این بنای ارزشمند نیز دارای پیشینهی نزدیک به “ششصد سال” و ساختار و نمای مهرازی آن همانند، دیگر برجهای آرامگاهی مازندران بهویژه برج آرامگاهی “درویش علَمبازی باژگیرکَلا” بابل (بهشماره ۳۳۲۸ بتاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۷۹) است، شوربختانه این یادگار نیاکانی اکنون کاملا فراموش شده و در کنار خیابان بدون هیچگونه حریم و عرصه پیرامونی به حال خود رها شده است.
وزارت میراث فرهنگی،گردشگری و صنایعدستی و ادارههای کل زیر مجموعه آن، بهفرنود بودجه مالی بسیار اندک، و کمبود نیروی انسانی در بخش یگان حفاظت و همچنین دستمزدهای بسیار پایین کارمندان این بخش، هرگز به تنهایی نمیتواند از این آثار نگاهداری و حفاظت کند، و این مهم نیازمند همراهی همگانی تکتک دستگاهها و شهروندان است، با وجود آنکه وزارتخانه یاد شده، میداند که توان پاسبانی و نگاهداری از این همه آثار تاریخی را ندارد، هنوز گامی بنیادی و جدی برای تعامل با سازمانهای مردمنهاد برنداشته است، تا در بحث دیدهبانی و کارشناسی و حتا مرمت از این بخش متخصص و دلسوز با کمترین هزینهی ممکن و بالاترین بهره، یاری بجوید، تقریبا هنوز در میان مدیران ارشد سطح وزاتخانه و استان نگاهی غیرمعتمدانه به انجمنهای میراث وجود دارد و بهجای آنکه آنان را همراه و همسو بدانند، کوشش کردهاند تا جای ممکن با آنها همکاری و همراهی نکنند؛ و آن اندک همکاری نیز بیشتر جنبه ویترین و شعاری دارد تا همکاری بنیادین و دانشی. امید است که در میان تکتک سازمانها، اهم از دولتی و مردم نهاد و تودهی مردم، آگاهیها و دغدغه نسبت به برماندهای فرهنگی-تاریخی-طبیعی ایران گرامیتر از جان بالا رفته و هریک از شهروندان خود نگهبان و “میراثدار” و “میراثبان” این یادگارهای ارزشمند نیاکانی باشند.
* علیرضا صادقی امیری؛ دبیر انجمن جوانان سپید پارس و هموند هیات رییسهی شورای هماهنگی سازمانهای غیردولتی میراثفرهنگی، صنایعدستی و گردشگری کشوراین فرتورها از شهریور ۱۳۹۵ خورشیدی است. گنبد درونی سازه هنوز سالم است و کف سازه نیز حفاری نشده است.
تنها در بخش نیمروزی در زیر “رَف” و بخش باختری بالای “تاقچه چلیپایی” دیوار درونی ویران شده است.
همچنین کشاورزی در زمینهای پیرامون سازه بهگونه «خودرو» یا «بَش» بوده که آسیب کمتری به سازه وارد میکرد.
این فرتورها برای یکم آذرماه ۱۳۹۹ خورشیدی، است و همانگونه که دیده میشود، بخش درونی گنبد ویران و سوراخ شده و در کف سازه حفاری و اکنون به گودال آب تبدیل شده است. همچنین زمینهای کناری سازه تا لبهی بخش آجرفرش، به باغچهی کاشت سبزی و کشاورزی دگرگون شده است.
عکس از علیرضا صادقی امیری