دستاوردهایی که در فضای رسانهای محو میشوند
گفتگو عباس عبدی با روزنامه ایران
در یک ارزیابی کلی، شرایط عمومی کشور و چشم انداز و افقهایی که پیش روی ما وجود دارد را چگونه میبینید ما امروز در چه وضعیتی هستیم و به کجا حرکت میکنیم؟
وقتی میخواهیم درباره شرایط عمومی کشور صحبت کنیم باید بین دو سطح ارزیابی عینی و ذهنی تفاوت قایل باشیم. اگر بخواهیم یک خودکار را ارزیابی کنیم، نتیجه ارزیابی عینی تقریباً چیزی است مشابه همان ارزیابی ذهنی. یعنی چهار کارشناس هم بروند تقریبا مانند هم ارزیابی میکنند چرا که شاخصهای ساده و مشخصی دارند. بنابراین خروجی ارزیابی آنها هم به نسبت مشابه هم هست. ولی ارزیابی مردم از وضعیت جامعه به هیچ عنوان اینطور نیست؛ ارزیابی ذهنی ممکن است بسیار متفاوت از ارزیابی عینی باشد. نه فقط متفاوت بلکه شاید بسیار پراکنده هم باشد. یعنی اینکه هیچ ارزیابی مشترک ذهنی از جامعه وجود نداشته باشد، به دلیل فقدان ارتباطات و گفتگو، به دلیل تفاوت منافع و یا فقدان منافع مشترک و نیز فقدان آزادی و شفافیت برای گفت و گو ما نتوانیم ارزیابی مشترکی پیدا کنیم و اصلا مجال و فرصت آن را نداشته باشیم. بنابراین آنچه که در ارزیابی جامعه مهم است در درجه اول این است که بکوشیم ارزیابی ذهنی ما به سمت اشتراک و وحدت نظر نسبی برود.
اما میشود گفت که متأسفانه درباره جامعه ایران فاقد چنین ارزیابی هستیم و هر کسی چیزهایی میگوید و من هم مانند بقیه. ترجیح چندانی بین این ارزیابیهای گاه متعارض نیست و چون کمتر گفت و گو میکنیم و به تفاهم نمیرسیم و زمینههای رسیدن به تفاهم نیز کمتر وجود دارد. یعنی این زمینهها بیشتر بر اساس نفرت، بدبینی و سوء ظن بنا شده است. ولی اگر از این مساله بگذریم درباره شرایط کلی جامعه ما میشود گفت که از نظر عینی نقاط مثبتی در حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد و همچنین نقاط ضعف کاملا برجسته و مشهودی هم هست.
البته در عرصه عمومی این نقاط ضعف هستند که بیشتر برجسته میشوند و مورد توجه قرار میگیرند. نقاط مثبت آن عموما به دلایلی که قابل توضیح است، مسکوت گذاشته میشوند. اما به نظر من اگر بخواهیم یک مشخصه برجسته که همه اینها را پوشش میدهد، توضیح بدهیم آن نقطه افزایش شکاف بین انتظارات و امکانات است. یعنی مردم ایران از یک طرف انتظاراتشان به حق و به دلیل انباشت در طول دورههای زمانی مختلف، بالا رفته است و از یک طرف دیگر امکانات برای پاسخ دادن آن پائین بود اکنون پایینتر هم آمده است.
این شکاف الان بسیار برجسته و عمده شده است. اما نکته مهم این است که با گذشت زمان خصوصاً در سالهای اخیر هم انتظارات افزایش یافته و هم امکانات کم شده. این وضعیتی خطرناک است. انتظارات به دلیل دسترسی بیشتر به رسانههای آزاد، شبکههای مجازی، فراگیر شدن گفتمانهایی که درباره گذشته شکل گرفته است، انباشت مطالبات و انتظارات پاسخ داده نشده و خیلی مسایل دیگر، به شدت افزایش یافته است. در آن طرف امکانات هم به شدت در حال کاهش است. نمونه روشن همین است که میبینید ما حدود ۳۰ درصد رشد منفی در دهه نود داشتهایم. اگر این را به نسبت سرانه حساب کنیم مساله برجستهتر است.
این وقایع تأسفباری که در عرصه عمومی میبینید که هر روز فیلمهای آن منتشر میشود، دست به دست میچرخد و به اطلاع عمومی میرسد، مورد انتظار مردم نیست. این حد از فقر، نابرابری و بی عدالتی برای جامعه ما قابل پذیرش نیست. بنابراین شاید مهمترین وجه توصیفی جامعه که به نظر من وجود دارد همین شکاف انتظارات و امکانات و کمیت و کیفیت پایین بهرهمندیهای ما از زندگی است. منظورم از «ما» در اینجا کل مردم است که برای برخی این شکاف کمتر و برای برخی خیلی بیشتر است.
هنگامی که این ویژگی کنار ویژگی دیگری قرار میگیرد که آنها هم اهمیت دارند. این ویژگی دوم فقدان چشمانداز مثبت و وجود نا امیدی و خستگی است. یعنی درست است که این شکاف وجود دارد اما نکته مهم این است که هیچ کسی نیست که چشمانداز امیدبخشی برای کاهش آن ارائه کند، یا نتوانسته عرضه کند و یا مجال عرضهاش وجود ندارد. بنابراین بیشتر به نظر میرسد تلفیق این دو عامل موجب خستگی جامعه هم میشوند. خستگی مردم یک امر بسیار واضحی است و حتما در خیلی از حوزهها میتوانید آن را در ادبیات مردم ملاحظه کنید. رسانههای جدید هم این وضعیت را تشدید میکنند.
برخی در داخل معتقدند که وجود بخشی از اعتراضات به شرایط کشور، ناشی از تبلیغات و تأثیر آن بر تصور عمومی است. شما این نظر را چقدر واقعبینانه میدانید؟ آیا نسبتی که بین واقعیت موجود کشور و اعتراضات عمومی، چه در کف جامعه و چه در میان نخبگان گروههای سیاسی مختلف وجود دارد آیا یک نسبت منطقی است؟
قطعاً میتوانیم این را بپذیریم که فضای رسانههای عمومی متمرکز بر روی نقاط ضعف است و حتی در حال برجستهتر کردن و بزرگتر کردن آن نقاط است. این موضوع قابل اذعانی است. مثلا حتی بدتر از این، یک اتفاق اگر در ایران رخ دهد آن را منفی تلقی میکنند و اگر همین اتفاق جای دیگری بیفتد مثبت تلقی میشود. یا یک اتفاق اگر بیفتد منفی تلقی میکنند و اگر همان اتفاق هم نیفتد، عدم وقوع آن را هم منفی تلقی میکنند. من دیدم اخیرا هواپیمایی را نشان میدادند که بار واکسن چینی را به برزیل میبرد، برخی زیرش کامنت گذاشته بودند بیایید ببنید، چیزهای خوب چینیها برای دیگران است و بدبختیهایش برای ما. میشود حدس زد که اگر همین هواپیما به ایران آمده بود و بار واکسن آورده بود، زیر عکس این را مینوشتند و میگفتند واکسنشان را آوردهاند روی ما آزمایش کنند.
این فضای منفی نوعی خودویرانگری است. من هم به این وضع انتقادات جدی دارم. هر چند نقاط منفی ما بیشتر از مثبت است اما قطعا نقاط مثبتی هم قابل شناسایی هستند و واقعیت این است که نباید چشم خود را بر این نقاط ببنیدم. چرا که این احتمال وجود دارد که بر اثر بی توجهی این نقاط هم از دسترس ما خارج شوند. بنابراین شاید این حد از نقد و منفی بینی منطقی نباشد اما از آن طرف هم نمیتوان آن را تخطیه کرد. یک حکومت حق ندارد بگوید چون نسبت انتقادات و نگاه منفی، منطقی نیست آن را نادیده میگیرم و قضاوتها را بیخود میدانم. چرا که آنچه که واقعیت دارد همان چیزی است که دارد در ذهن مردم اتفاق میافتد و یکی از مهمترین واقعیتهای امروز ما همین نگاهی است که در مردم وجود دارد و انتظاراتی که دارند و تصوری که درباره شرایط میکنند. باید برای پاسخ دادن به این یک فکر منطقی کرد و نباید گفت چون منطقی نیست بگذار هر چه میخواهد بگویند و هر چه میخواهد بشود.
این شرایط محصول چیست و چقدر ما در یک ارزیابی منطقی و واقعبینانه امکان خروج از آن را داریم؟
من فکر میکنم بخش عمدهای از آن محصول این است که وقتی نمیخواهیم سطحی از مشکلات را بپذیریم و برای بخشی منطقی و عینی از انتظارات مردم پاسخ درست و مطلوب بدهیم، سطح بیشتری از مشکلات و انتظارات هم بر ما بار میشوند. بگذارید یک مثال بزنم؛ اگر جامعه به طور کامل آزاد باشد ممکن است که ده تا انتقاد به سیستم بکند. وقتی جامعه این ده تا انتقاد را میکند احتمالا چهار یا پنج تای آن رد میشود، سه چهار تای آن متعادل میشود و دو سه تای آن هم باقی میماند که باید بپذیرد و اصلاح کند. خب این روال خیلی معقول و منطقی است و به نفع سیستم هم هست که برخی را رفع کند و برای خود جای دفاع به وجود بیاورد. اما وقتی که اجازه داده نشود که به این موضوعات پرداخته شود، چه اتفاقی میافتد؟ اتفاقی که میافتد این است که هر ده تا و بلکه بالاتر از آن را افکار عمومی به عنوان مساله و ایراد واقعی میپذیرد، چون میگویند وقتی سیستم اجازه نمیدهد راجع به این مسایل صحبت شود حتما ایرادی وجود دارد.
به همین دلیل است که در نظام اطلاع رسانی بسته، مردم مدام منفیتر و منفیتر نگاه میکنند و بدبینیها بیشتر میشود. بنابراین به نظر من هیچ چارهای نداریم جز اینکه یک فضای باز در جامعه و رسانههای و خصوصا رادیو و تلویزیون به وجود بیاید که مردم راجع به هر چیزی بتوانند حرف بزنند و گفت و گو کنند. با وضع موجود این رسانه امکانی نیست که جلو برویم. ما هر خط قرمزی که بگذاریم رسانههای دیگر به آن میپردازند و هیچ محدودیتی هم ندارند. آنوقت شما که نمیتوانید آثار این پرداختنها را در افکار عمومی نادیده بگیرید. پس بهترین حالت این است که فضای گفت وگو باز شود و وقتی آدمها بتوانند حرف خود را بزنند، حتی نقاط ضعف و اشتباهات داوری آنها به صورت خودکار مشخص میشود.
اگر ما با صدای یواش در دل خودمان آواز بخوانیم حس میکنیم که صدایمان خیلی خوب است، اما وقتی همین صدا بلندتر میشود کم کم متوجه میشویم این صدا ممکن است حتی چقدر بد باشد. آزادی عرصه عمومی هم همین است؛ خیلی از کسانی که اجازه ندارند حرفشان را بزنند و منتشر کنند فکر میکنند حرفهای جدی دارند. در حالیکه وقتی به عرصه عمومی بیایند همه اینها کنار میرود و عیار آن مشخص میشود و میبینیم چند حرف جدی معدود و محدود بیشتر نمانده است. یکی از دلایلی که میبینیم در ایران در عرصه عمومی حرفهای بی ربط و بدون استدلال زیاد گفته میشود، همین است که این مواضع در رسانههای عمومی به نقد و چالش کشیده نمیشوند. میبینیم حرفهای بی ربط زیاد است اما چون اینها در رسانه رسمی مطرح نمیشود، بنابراین در آنجا به چالش هم کشیده نمیشود و با یک موضع مظلومنمایانه خود را بر حق جلوه میدهد.
مساله دیگر در این خصوص، جایگاه و موقعیت این انتقادات و اعتراضات به شرایط کشور در منازعات و رقابتهای سیاسی داخلی است؛ به نظر شما چقدر از حجم تقصیری که متوجه دولت و عملکرد دستگاه اجرایی در این خصوص میشود، منصفانه است؟
دولت در ایران امکانات و عملکردهایی دارد. شاید بسیاری توجه نکنند که در منطقه ما، ایران یکی از کشورهایی است که زیرساختهای بسیار قدرتمندی دارد. زیرساخت انرژی، آب، برق، راه، ارتباطات، زیرساختهای امنیتی و همه اینها حداقل در سطح منطقه وضعیت قابل قبولی دارند. حتی با وجود تحریمهای زیاد این زیرساختها خوب عمل میکنند و خیلی از کشورهای دیگر اساسا در این زیرساختها فقیرتر از ما هستند.
بنابر این باید به این نکات توجه کنیم؛ مثلا اخیرا من یکی دو مورد را که پیگیری کردم که در مورد آب در سیستان و بلوچستان بود باید گفت قطعا وضعیت آب در سیستان و بلوچستان مطلوب نیست و بیتردید موارد تاسفآوری هم دارد. نه فقط در سیستان و بلوچستان بلکه در برخی از جاها هم مشکلات عدیدهای داریم که اینگونه است اما وقتی آمارها درباره آبرسانی پایدار را میبینیم باید اذعان کنیم که خیلی از پیشرفتها هم قابل توجه هستند و با ادامه این وضعیت و روند، دیر یا زود مشکلات آنجا خیلی کمتر خواهند شد. مطابق آمارهای رسمی روستاییان دارای آب پایدار در ۸ سال گذشته از حدود یک میلیون نفر به حدود ۸ میلیون نفر رسیده است. البته همان تعداد قابل توجهی که از داشتن آب پایدار محروم هستند بیشتر در معرض رسانه و اطلاع رسانی قرار می گیرند و تا حدی قابل فهم هم هست. یا مثلا در گازرسانی یا مخابرات هم همینطور است.
درست است در جاهایی برخی دانشآموزان دسترسی به اینترنت ندارند و درصد زیادی نمیتوانند آنطور که نیاز دارند استفاده کنند، اما ان طرف هم موضوع این است که میدانیم وضعیت مخابرات و ارتباطات در این مملکت چگونه بوده و الان چطور شده است. شاید توسعه اینترنت اگر نبود به هیچ وجه امکان آموزش از راه دور ممکن نمی شد. بنابراین نباید فقط یک سمت را ببینیم.
اما مشکل اصلی که وجود دارد این است که دولتها نمیخواهند حداقلی از ایرادات را بپذیرند و بنابراین تمام ایردات به انها بار میشود. مشکل دیگری که در دولت اصلاحات در حداقل خود بود در دولتهای ایران دیده میشود این است که همهاش میخواهند خودشان از خودشان دفاع کنند و طالب این هستند که از آنها تعریف شود. حال آنکه دولتها باید خواهان نقد و حضور و اظهارنظر دیگران باشند، اینجاست که اعتماد به نفس آنها دیده میشود. منتقدان منصف وقتی بدون دغدغه انتقاد میکنند، در جای خودش هم بلد هستند دفاع کنند. اساسا جاهایی دفاع از حکومتها اثر دارد که همراه با نقد هم باشد چون افکار عمومی اینها را متوجه میشوند. این نگاهی که به رسانه در سیستم کشور وجود دارد، باید اصلاح شود.
اساسا عملکرد دستگاه اجرایی در مجموعه شرایطی که ما داریم، به معنای جمیع امکانات و تنگناهای کشور را چطور میبینید؟ آیا این عملکرد واقعا هیچ زاویه قابل دفاعی ندارد؟
ارزیابی عملکرد فقط این نیست که یک سری شاخصها را بیاوریم و بگوییم بهبود پیدا کرده است. همه دولتها یک سری شاخصهای اینچنینی دارند. ارزیابی عملکردها مبانی مختلفی دارد که ما باید یکی از آنها را انتخاب کنیم. یکی از این مبانی مبتنی بر چیزهایی است که به سیستم داده شده و چیزهایی است که سیستم به عنوان خروجی گرفته شده است. عین ماشین که وقتی یک لیتر بنزین به آن میدهیم، محاسبه میکنیم و میبینیم چند کیلومتر رفته است. یک ماشین ممکن است ۱۰ کیلومتر برود، یکی ۱۵ کیلومتر و یکی هم ۲۰ کیلومتر. بنابراین راندمان اینها متفاوت است در حالیکه ورودی بنزین آنها ثابت است. اینکه به یک ماشین ده لیتر بزنیم بدهیم و ۱۰۰ کیلومتر برود معنیاش این نیست که نسبت به ماشینی که به آن یک لیتر بنزین دادهاید و ۲۰ کیلومتر رفته، بهتر است. مشخص است که ماشین اولی بنزین بیشتری گرفته.
شاخص دیگر که بسیار مهم است ارزیابی بر اساس شعارهاست. هر دولتی که سر کار میآید یک سری شعار میدهد و بر اساس آنها ارزیابی میشود که البته باید شرایط کلی هم در ارزیابی نادیده گرفته نشود. اما در مجموع من شخصا فکر میکنم بسیاری از وزارتخانههای زیرساختی ما در مقایسه با بقیه موفق بودهاند. به طور مشخص وزارتخانههای نیرو، نفت و ارتباطات. دلیلش هم این است که هنوز متاسفانه به صورت دولتی بهتر کار میکنیم تا بخش خصوصی. زیرساختهای لازم را سیستم برای بخش خصوصی فراهم نمیکند و به همین دلیل میبینید اوضاع وزارت صمت خوب نیست. به خاطر اینکه بخش خصوصی آنجاست. اتفاقا مشکل ما این است در جاهایی که بخش خصوصی باید فعال و خلاق باشد، حضور جدی نداریم.
البته موفقیت وزارتخانههای زیرساختی اهمیت هم دارد. به هر حال وضعیت برق، آب، مخابرات، انرژی، راه و نظایر اینها کم و بیش یک حداقلی از امکانات را در اختیار جامعه ایران قرار میدهد که جا دارد به ان توجه شود. جالب است که بخشی از تحریمها به همین دلیل علیه ایران اعمال نمیشود مثل فروش انرژی به عراق.
تقلیل دادن کلیت این مشکلات به عملکرد دولت از نظر شما در ساحتهای مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی چه آثاری خواهد داشت؟
اگر از نظر عموم مردم نگاه کنیم تفکیکی بین اجزای مختلف حکومت نمیگذارند. درست هم همین است. مردم در آخر ماجرا با یک حکومت طرف هستند نه یک دولت و مجلس و قوه قضائیه منفک از هم. همه اینها با هم هستند. مشکل این است که اینها داخل خودشان همدیگر را رقیب میبینند و حواسشان هم نیست وقتی همدیگر را میزنند از نظر مردم این نیست که یک بخشی دارد بخش دیگر را میزند، چون در چشم مردم حکومت یک موجود واحد است. مثال میزنم؛ شما خانواده من را یک خانواده واحد میبینید و اگر رقابت و اختلاف داخلی وجود دارد، آن را به حساب نمیآورید. یا یک کشور خارجی همه ما را یک ملت میبیند و با ما به عنوان یک پدیده برخورد میکند گرچه ما در داخل خودمان اختلاف وجود داشته باشد. اما این اختلافات نباید کلیت وحدت و وجود این پدیده را مخدوش کند.
در ایران به دلیل ضعف نهادهای سیاسی و غیرمسئولانه رفتار کردن کنشگران این وضعیت به شکل فاجعهباری وجود دارد و شما میبینید بخش عمدهای از تضعیف این نهادها توسط خودشان صورت میگیرد. حتی در درون خودشان هم این مساله قابل ملاحظه است. بنابراین فکر میکنم این مشکلی است که اتفاقا حکومت باید بیشتر به آن بپردازد تا ببیند برای حل آن چه باید بکند.
همچنین فکر میکنید زمینه یا انگیزه این نوع نگاه چیست؟ آن را محدود به یک گرایش تحلیلی در قبال مسایل کشور میدانید یا اینکه فراتر از آن، قصدی آگاهانه بر مبنای منافع جناحی و گروهی را دخیل در آن میدانید؟
واقعیت همانطور که گفتم این است که ما هنوز تبدیل به یک موجود و ملت واحد نشدهایم. مثل یک جمعی که اختلاف داریم، رقابت داریم اما در مقابل دشمن خودمان منسجم هستیم باید عمل کنیم. این یکی از ایرادات ساختاری ماست که اجازه داده نشده که افراد و گروهها و همه ملت بدون استثنا ذیل یک چتر ملی منافع مشترکی را تعریف و در آن چارچوب با هم رقابت هم کنند.
نمونه کوچک آن مذاکرات با غرب است؛ هر موقع یک گروه حاکم بوده میخواسته مذاکراتی را ترتیب دهد، گروه بیرونی اصطلاحا توی کاسهاش گذاشته. وقتی جای اینها هم عوض شده باز همین روال بوده. به خاطر این است که ما با هم رقابت نمیکنیم، ستیز میکنیم. در تصمیمات اساسی سعی نمیکنیم فراجناحی عمل کنیم. یادم هست وقتی آمریکا به عراق حمله کرد، اولا سعی کردند این کار را فراجناحی انجام دهند. حمله به عراق را بوش انجام داد اما خیلی از دموکراتها هم حمایت کردند. بعد هم که با بحران مواجه شدند یک کمیته دو حزبی تشکیل دادند تا این موضوع را رسیدگی کند و ببیند اشکال کار کجا بوده. یعنی نیامدند یک کمیته حزبی تشکیل دهند و به جناح دیگر بتازند. خب این کمک میکند که نظرات به هم نزدیک شود اما ما اصلا چنین چیزهایی نداریم و بدتر اینکه اصلا به ان فکر هم نمیکنیم. این فاجعهبار است و همه جریانهای سیاسی ما اینگونه رفتار میکنند. به همین دلیل معتقدم که این یکی از مشکلات مهم جامعه ماست که نیروهای سیاسی باید برای آن فکری بکنند.
طبیعی است که در شرایط مشکلات اذهان متوجه مشکلات است و موفقیت ها کمتر دیده میشود. شما مهمترین دستاوردهای دولت روحانی را چه می دانید. چرا این دستاوردها دیده نمیشود یا درباره آنها صحبت نمیشود؟
من انتقادات خودم را درباره دولت آقای روحانی دارم و بارها آنها را تکرار کردهام اما فکر میکنم مهمترین دستاورد این دولت برجام بوده و این چیزهایی که درباره برجام میگویند هم به نظرم ناشی از خود برجام و موفقیت ان در گامهای اول نیست، علتش این است که سیاست برجامی در ادامه به درستی اجرا نشد. به دلیل اختلافاتی که در داخل داشتیم این سیاست به طور کامل و منسجم جلو نرفت و البته آمدن ترامپ هم مزید بر علت شد. اما من معتقدم اگر حتی ترامپ هم نبود برجام با وجود برخی سیاستهای داخلی و اختلافنظرهای بنیادینی که دیدیم، به بن بست میرسید.
در سطح کلان درباره سوال شما میتوانستم به همین موضوع اشاره کنم. اما در سطح جزئیتر آن معتقدم اکثر زیرساختها در این دولت بهبود پیدا کرده و این علی رغم وضعیتی است که کشور در آن گیر افتاده است. همچنین مسیر برخی شاخصهای اقتصادی مثل اشتغال، از وضعیت فاجعه بار هشت سال قبل از این کشور جدا شد و وضعیت بهتری پیدا کرد. کمکهایی که به طبقات پائین، بازنشستهها و مستمریبگیران شد و مهمتر از آنها بهبود نسبی حقوق کارگران به نسبت گذشته موضوع مهمی است. این را چگونه اثبات میکنیم؟ اگر نسبت رشد حداقل حقوق کارگران با نرخ تورم را مقایسه میکنیم این امر روشن میشود. در دولت احمدینژاد این نسبت به شدت افت کرد و افزایش حقوق کارگران به طور مستمر از تورم کمتر بود و در این دولت حتی تا سال ۹۷ این روند مثبت بود اما خب در دو سال اخیر مجددا اوضاع بد شده که دلیل آن هم افزایش رقم تورم است.
آن را هم میدانیم که چقدر سیاستهای ترامپ علیه ایران در آن دارای نقش است. اما در حوزه زیرساختی مثل آب و برق، انرژی و مخابرات علی رغم همه ضعفهای موجود میدانیم که رشدهایی هم داشتیم. در آموزش عالی، آموزش و پرورش و حتی سیاست خارجی به غیر از برجام، موفقیت زیادی نداشتیم چون دخالت در این حوزهها هم عموما فراتر از دولت انجام میشود.
نکته دیگر هم اینکه میتوانیم بگوییم زیرساختهای حضور بخش خصوصی زیاد فراهم نشده. البته در بخش کشاورزی وضع بهتر بوده. آخرین اقدام دولت هم در باره همسان سازی حقوق بازنشستگان گام بسیار مهمی بود که برداشته شد.
مخالفان اصرار دارند که از یک سو همه مشکلات را متوجه دولت کنند و در مقابل هیچ موفقیتی هم برایش متصور نیستند. تاجایی که آقای قالیباف در تحلیل شکست فشار حداکثری ترامپ میگوید مردم آن را شکست دادند. البته که مقاومت مردم هم مهم است اما آیا منطقی است که هیچ سهمی برای سیاست دولت متصور نباشیم؟ یا چرا دیپلماسی و مشخصا دوبار شکست سیاسی آمریکا در شورای امنیت به اندازه اهمیتی که دارد دیده نمیشود؟
من فکر نمیکنم مخالفان اصولگرای دولت هیچگاه بتوانند نیروی بهتر، کارآمدتر و صادقتر و سالمتر از احمدینژاد بین خودشان پیدا کنند. درون سیستم آنها احمدینژاد بهترین نیرویی بود که میتوانست بیاید و الان دستاوردهای ۸ ساله او کاملا مشخص است و میدانیم جز نزولی کردن شاخصهای رو به رشد اقتصادی چندان کار دیگری نکرد. بنابراین بیش از اینکه به نقد آنها توجه کنیم باید به نقد نیروهای نخبه جامعه و کارشناسان توجه کرد. اینها نباید باعث حساسیت زیادی باشد. اگر بحث کارآمدی است باید بیشتر نگاهمان به نظرات کارشناسان باشد و البته افراد بیطرف.
موج جدید حملات به دولت و مذاکره هراسی آیا به انتخابات پیش رو ربطی دارد؟ پیش از این یکی از مخالفان دولت گفته که بایدن ممکن است برای حمایت از موقعیت دولت بخشی از تحریم ها را بردارد. به نظر می رسد مخالفان راضی به برداشتن بخشی از تحریم ها هم نیستند تا موفقیتی به حساب دولت نباشد. چنین رویکردهایی چقدر ملی گرایانه و منطبق با منافع ملی است؟
وقتی مجموع حملات را نگاه میکنیم میبیبنیم که از هیچ منطق جدی برخوردار نیست. مثلا به جای اینکه از برداشته شدن تحریمها خوشحال باشند، میآیند و صراحتا از آن ابراز ناراحتی میکنند و برخی حرفها را میزنند که ضد ملی است. یا مثلا مسئولیت برجام را صرفا گردن دولت و مجلس دهم میاندازند در حالیکه نقش ارکان مختلف نظام را میدانیم. یعنی حتی حاضر نیستند این حد از مسئولیتپذیری را که به طور روشنی در ان نقش داشتند بپذیرند. مثلا برجام را مجلس نهمی تصویب کرد که یک مجلس سر تا پا اصولگرا بود که تعداد اعتدالیون و اصلاحطلبان آن شاید از این مجلس یازدهم هم کمتر بود. شورای نگهبان هم در یک نشست فوری آن را تصویب کرد و مجمع تشخیص هم مخالفتی نکرد و همه اصولگرایان در صف ایستاده بودند که تعریف و تمجید از برجام کنند حالا که ترامپ زد زیرش همه مدعی شده اند. بنابراین دولت نباید خیلی در بند این مخالفتها باشد. معتقدم دولت در این ۷-۸ ماه باید یک بخشی از خطاهای خود را اصلاح کند که مهمترینش در بحث کرونا است و در عرصه سیاستگذاری.
انتهای پیام/احسان بداغی