کلمه السوا
عباس عبدی
گفتگوی تلویزیونی بنده با آقای علیزاده در برنامه جدال، طبعاً بازتابهایی داشت. از جمله در میان فعالان اصولگرا نقدهایی بر آن نوشته شد. آقای علیزاده پیشتر از بنده پرسیده بود که اگر نظرات شما نقد شود، پاسخ خواهید داد. گفتم هم میخوانم و هم با کمال میل پاسخ میدهم به شرطی که چارچوبهای شکلی نقد رعایت شود. اگر متلک بگویند و رتوریک (جدلی و سیاسی) بنویسند نه میخوانم و نه پاسخ میدهم. حتماً میپرسید چگونه چیزی را که نخوانم متوجه میشوم که از این نوع است؟ متن را که آغاز به خواندن کنم به محض اینکه به این ویژگیها برسم آن را کنار میگذارم، برخی که از روی تیترشان معلوم است.
البته بنده از بحثهای جدلی گریزان نیستم، ولی این بحثها باید با افراد به لحاظ سیاسی متناسب انجام شود. ولی نقد تفاوت دارد. مهم نیست که نویسنده کیست. حتی میتواند بینام باشد، محتوای نقد مهم است. از این رو چند مورد را که به عنوان نقد فرستاد، نگاه کردم و از خواندنش صرفنظر کردم. در این میان نقد آقای کیان عبداللهی به معنای واقعی نقد بود و هر کس آن را بخواند انتظار دارد که پاسخی به شایستگی همان بشنود. این یادداشت پاسخی است به یادداشت ایشان با عنوان «دقیقا مشکل از سیاست داخلی است» که در تسنیم منتشر شده است.
نویسنده محترم ابتدا از گفتگوهای جدی و به طور مشخص گفتگوی بنده در جدال استقبال میکند و به نکته درستی اشاره میکند که چرا این گفتگوها در رسانههای رسمی و تصویری داخل انجام نمیشود؟ اظهار همین نکته نشاندهنده اعتماد به نفس نویسنده محترم است و حساب خود را از نوشتههای نقدنما جدا میکند. همچنین با اظهار لطفی که به بنده مینماید ذهنیت خواننده نقد را از سوگیری سیاسی و احساسی منفی دور میکند و توجه او را بر محتوای نقد متمرکز میکند.
«مطالب متعددی را مطرح میکند که برخی از آنها مصداقاً نادرست است. مثلاً ایشان میگوید با برجام ایران از ذیل فصل هفت منشور سازمان ملل خارج شد. پیشتر چندین بار توضیح دادهام که چرا این مدعا از بنیان غلط است. … امّا خلاصه اینکه ایران هیچگاه ذیل فصل ۷ منشور سازمان ملل نبوده که بخواهد با برجام از آن خارج شود.» در ادامه ایشان با ارجاع به یک نوشته دیگر از خوانندگان خواستهاند که برای آشنایی با مبانی این استدلال آنها را مطالعه کنند.
خیلی صریح عرض کنم که همان طور که به درستی نوشتهاند بنده جزییات برجام را نخواندهام و هیچگاه هم نخواهم خواند، چون این جزییات در حوزه تخصصی من نیست. دو یادداشت ارجاعی ایشان را هم ندیدم چون نمیتوانم در مقام رد و تأیید آنها باشم. پس میفرمایید چگونه چنان نظری را میدهم؟ عرض میکنم.
حقوق بینالملل حوزه تخصصی مهم و پیچیدهای است. در این زمینه به طور معمول نمیتوان بدون دانش کافی، اظهار نظر کارشناسی کرد، مگر آنکه آشنا باشیم. بنده در این مورد اظهارات چند نفر از حقوقدانان معتبر کشور را ملاک اعتبار و داوری خود قرار میدهم. از جمله در این زمینه تحلیل و نظرات آقای دکتر یوسف مولایی را میخوانم و قبول دارم. چون هم به تخصص ایشان اعتقاد دارم و هم اینکه میدانم در عرصه حقوق، مواضع غیر حقوقی را وارد نمیکنند.
با ایشان تماس گرفتم و ادعای آقای عبداللهی را طرح کردم. با تعجب و قاطعانه رد کردند. گفتند قطعنامههای شورای امنیت در ذیل دو فصل شش و هفت است که عمدتاً در ذیل فصل هفت و لازمالاجرا هستند و قطعنامههای صادره علیه ایران از این نوع است. تا کنون چند مطلب مفصل در این زمینه نوشتهاند. پیشنهاد بنده این است که ترتیب یک گفتگو را با ایشان بدهید نتیجه آن را در اختیار خوانندگان خود قرار دهید. حتماً جناب عبداللهی در این زمینه از بنده بیشتر اطلاع دارند، ولی گمان نمیکنم که با توجه به حوزه تخصصی افراد، پیش از گفتگو بتوان نظر اشخاص عادی مثل مرا بر تحلیل آقای مولایی ترجیح داد.
۲- نوشتهاند که:
«جناب عبدی پیشتر هم بعضاً در اینچنین ورودهای موردی به تحلیل برجام، مطالب غیردقیقی مطرح کرده بودند. مثلاً در برنامه بدون توقف شبکه ۳ ایشان میگوید که برجام حق غنیسازی را برای ایران به رسمیت شناخته؛ که این مطلب هم نادرست است.»
چون دلیل نادرستی این ادعا را نفرمودهاند، پس نمیتوانم پاسخی دهم. ولی اگر منظور نوشتن چنین گزاره ای است حق با ایشان است که این گزاره وجود ندارد ولی فراموش نکنید که در روابط بینالملل پذیرش امر واقع به معنای اذعان کردن به حق است. ایالات متحده هنوز هم حق پاکستان را در داشتن بمب اتمی نپذیرفته، ولی در عمل چون به آن تن داده است، این را معادل شناسایی میدانند. البته در حقوق داخلی مسأله فرق میکند و این استدلال پذیرفته نیست.
۳- آقای عبداللهی سپس با توصیف درست آنچه که منظور بنده بوده اشاره میکند که:
«ایشان ریشه مشکلات و مناقشههای موجود در ایران درباره سیاست خارجی و برجام را ناشی از ۲ چیز میداند، اوّل: سیاست داخلی و دوم: نگاه تاکتیکی به برجام به جای توجه راهبردی به آن.» و سپس قید میکنند که: «درباره کلیّت این عنوان که مشکل اصلی در «سیاست داخلی» است، ۱۰۰ درصد با آقای عبدی همنظرم امّا جزئیات دقیقاً مخالف آنچیزی است که ایشان اراده میکند.» و سپس در ۶ بند مجزا به توضیح این ادعای خود میپردازند.
اولین پرسش این است که مگر بنده در آن گفتگو چه گفتهام که آقای عبداللهی مینویسند: ”جزییات مخالف آن چیزی است که ایشان اراده میکند.“ خوب آقای عبداللهی هنگامی که صد درصد با اصل و کلیت گزاره من موافق است، دیگر جای بحثی نمیماند. مگر اینکه بنده گزارهای در جزییات گفته باشم که آن را باید رد کرد. اصلاً فرض کنیم که همه موارد جزیی ایشان درست باشد، خوب همه اینها ثابت میکند تا هنگامی که مسأله سیاست داخلی حل نشود و همه ما کمابیش به سوی یک ملت واحد حرکت نکنیم، نمیتوانیم در سیاست خارجی و حتی سیاست اقتصادی موفق شویم.
اینکه مسأله، تقصیر اصولگرایان و حکومت است یا تقصیر اصلاحطلبان و منتقدان گرچه بحث جالبی است ولی مشکل را حل نمیکند. اینکه اوباما پیش از ۱۳۸۸ آماده امتیاز دادن بود ولی بعد از آن تغییر موضع داد، قطعاً گزاره قابل فهمی است. ولی ۱۳۸۸ را میتوان دو گونه تحلیل کرد. یکی از زاویه اینکه تقصیر کدام طرف بود. در این باره آن قدر نوشتهام که نیاز به تکرار نیست، یکی دیگر اینکه آن رویدادها محصول یک مشکل سیاست داخلی است که باید حل شود.
بنابر این در اصل این گزاره تردیدی نیست و توافق است. خوب بیایید به کلمه سواء میان طرفین ایمان بیاوریم، که کسی نخواهد دیگری را حذف کند، چه با زور و چه با شیوههای دیگر.
۴- در یکی از موارد نوشتند که؛
«آقای روحانی در سال ۹۲ و در کمپینهای انتخاباتی، به گونهای فضاسازی کرد که با حل مشکل هستهای، چنان رونق اقتصادی ایجاد خواهد شد که مردم حتی به یارانه ۴۵ هزارتومانی هم نیازی نداشته باشند؛ تبلیغات پیدرپی و اغوای اجتماعی یاران روحانی و البته ورود نابلدانه و کمککننده برخی از اصولگرایان کار را به نحوی پیش برد که انتخابات را تبدیل به یک شبهرفراندوم برای مذاکرات هستهای کرد! اصلاحطلبان که این بار آقای عبدی هم همراهشان بود، وقتی دیدند این تبلیغات غلط، رأی هم دارد، نه تنها مانع چنین پروپاگاندای غلطی نشدند، بلکه همراهی نیز کردند. به نحوی که محاسبات طرف غربی چنین شکل گرفت که حالا حکومت ایران اگر بخواهد هم نمیتواند امتیاز ندهد!»
فرض کنید روحانی نامزد نمیشد، گمان میکنید این حرفها مطرح نمیشد؟ قطعاً یکی از نامزدها مثلاً ولایتی یا قالیباف این نقش را عهدهدار میشد و همین حرفها را میزد. البته شما مواضع مرا در باره این وعدهها میدانید و خواندهاید که با آنها مخالفم ولی هنگامی که مشکل در ساختار انتخاباتی و سیاست داخلی باشد، گمان نکنید که فقط روحانی این حرفها را میزد.
این مشکل ساختاری موجب میشود که یکی پیدا شود که این شعارها را بدهد چه روحانی، چه ولایتی یا قالیباف. مگر در سال ۱۳۹۶، قالیباف نگفت که کاری میکند که تولید کشور در ۴ سال دو و نیم برابر شود!! یعنی سالی ۲۶ درصد رشد! قطعاً وعدههای روحانی با عقل سلیم سازگارتر از این وعده توخالی بود که هیچگاه در دنیا رخ نداده بود.
۵- نوشتهاند که؛
«آقای عبدی میگوید اصلاحطلبان چون نامزدی نداشتند، از روحانی دفاع کردند. این مدّعا متاسفانه نمیتواند هیچ نسبتی با واقعیت داشته باشد. اصلاحطلبان برای اراده معطوف به قدرت، محمدرضا عارف، اصلاحطلب شناخته شده و معاون اول دولت آقای خاتمی را مجبور به کنارهگیری کردند تا با روحانی و همهی تبلیغات غلطش راهی به قدرت بیابند! مشکل واقعاً سیاست داخلی ایران بود!»
این یکی از گزارههای رایج نزد اصولگرایان است که حداقل از منظر خودم پاسخ میدهم. فرض کنیم که اصلاحطلبان از روحانی حمایت نمیکردند، از عارف هم حمایت نمیکردند، از قالیباف حمایت میکردند، آیا حق داشتند یا خیر؟ حتماً شما خوشحال میشدید که از نامزد شما حمایت میکردند؟ یا در سال ۱۳۹۶ از رییسی حمایت میکردند. خوشحال میشدید یا خیر؟ اگر خوشحال نشوید خیلی عجیب است. چون همه سیاستمداران چنین درخواستی را دارند.
اگر خوشحال میشدید چرا حمایت از روحانی عضو جامعه روحانیت مبارز را از سوی اصلاحطلبان به حمایت آنان از عارف ترجیح نمیدهید؟ او از آن طرف آمده بود و یک روز هم اصلاحطلب نبود. به علاوه همه اینها واجد ویژگیهای لازم از سوی بالاترین مرجع سیاسی و حقوقی مورد قبول اصولگرایان برای ریاست جمهوری بودند. من نمیدانم چرا اصولگرایان این همه به نامزد تأیید شده شورای نگهبان کینه دارند؟
به علاوه از همه اینها گذشته، اصلاحطلبان به همان دلیلی که ابتدا گفته شد، چند راه در پیش رو داشتند. اول اینکه شرکت نکنند. بعید میدانم اصولگرایان از این راه استقبال میکردند. من هم به شدت با آن مخالف بودم. راه دوم اینکه از روحانی حمایت میکردند که کردند. راه سوم اینکه مطابق برنامه تعیین شده ساختار عمل میکردند و به عارف رأی میدادند که طبعاً عمل نابخردانهای بود. چرا؟
برای اینکه سال ۱۳۹۲ مطلقاً نوبت اصلاحطلبان نبود. آنان نامزد نداشتند. حتی اگر آقای هاشمی هم تأیید میشد، از روی مصلحت از ایشان حمایت میشد. چون او نامزد مطلوب اصلاحطلبان نمیتوانست باشد، هر چند تغییرات عمیقی در چهار سال آخر پیدا کرده بود. به علاوه آقای عارف براساس درک و شناخت شخصی خود وارد انتخابات شدند و مجموعه جناح اصلاحطلبان ایشان را معرفی نکرده بودند.
بنابراین عصبانیت اصولگرایان از اینکه چرا از عارف حمایت نشد، روشن است. یک پازلی طراحی شده بود که یک قطعه آن رأی دادن اصلاحطلبان به ایشان بود که طبعاً این قطعه ناقص شد. من احتمال قوی میدهم که اگر روحانی نامزد نبود یا رد میشد، اصلاحطلبان شرکت نمیکردند. از نظر این مجموعه سیاستگذاران، اصلاحطلب خوب، اصلاحطلب شکست خورده است. سعی نباید کرد که برای دیگران چنین نقشههایی طراحی کرد. خوب دیگران هم میفهمند و بازی طراحی شده را به هم میزنند، و این نیز از تبعات همان مشکل سیاست داخلی است.
از سوی دیگر مسأله بنده نامزد نیست. حتی در سال ۱۳۸۸ هم مخالف حضور خاتمی در انتخابات بودم، گرچه او محبوبترین چهره اصلاحطلب بود. چرا مخالف بودم؟ برای اینکه مهمتر از فرد نامزد، زمینه حضور اصلاحطلبی است. از این رو رأی دادن به آقای عارف برنامه اصولگرایان برای اصلاحطلبان بود و نه برنامه خودشان. به نظرم دوستان اصولگرا این قدر بر این انتقاد پافشاری نکنند. خیلی بد است که رأی دادن مردم به نامزد مورد تأیید شورای نگهبان را که چهار دهه در اوج مسئولیتهای سیاسی و امنیتی و نماینده مقام رهبری در شورای عالی امنیت بوده را این قدر ناروا و ناپسند بدانند. اصلاحطلبان میتوانند چنین ارزیابی را داشته باشند، ولی اصولگرایان هرگز.
۶ـ آقای عبداللهی نوشتهاند که:
«آقای عبدی میگوید یکی دیگر از مشکلات اصلی برجام و هستهای در داخل این است که به آن نگاه تاکتیکی شد در حالی که باید به برجام نگاه راهبردی میشد. این مطلب را ایشان بارها تاکید کرده است و از قضا این عنوان هم درست است اما دقیقاً برخلاف آنچه آقای عبدی از آن برای نقد حاکمیت اراده میکند. اتفاقاً اینجا حاکمیت شاکی و مدعی است و نه متشاکی.»
برای آقای عبداللهی احترام قایل هستم ولی کسی که با سیاست و فلسفه سیاسی آشناست، هیچگاه نباید بگوید که حاکمیت شاکی و مدعی است. چون این با ذات حاکمیت تعارض دارد. حاکمیت قدرت بلامنازع و حتی تجزیهناپذیر است. اگر حاکمیت هم در یک موضوعی شاکی باشد، مرجع رسیدگی کیست؟ پس تفویض قدرت ملی چه معنایی دارد؟ این بیانهای شعاری را باید کنار بگذاریم. یک حکومت، یک حاکمیت. تفاوتها و تمایزات سیاسی گروهها در ذیل این گزاره، معنادار است و نه در سطح حاکمیت. همین نگاهها است که مفهوم سیاست در ایران را دچار اختلال جدی کرده است.
۷- آقای عبداللهی در هر ۶ بند از نوشته خود موارد گوناگونی از وقایع و رویدادها را آوردهاند که بنده نه در مقام رد آنها هستم و نه در مقام تأییدشان. بویژه که در بیشتر موارد هیچ منبعی هم ذکر نمیشود. اصولاً شیوه تحلیل و مواجهه بنده ورود به جزییات نیست. جزییاتی که هیچ ته ندارد و هر کس میتواند ادعایی را له یا علیه آن ارایه کند.
انتهای پیام