بعد از مرگ محمود افغان، ایران و اشغال شش ساله افغانها

اشرف افغان نه تنها از محمود، بلکه حتی از مادر او نیز که در ایام محبس از او شفاعت نکرده بود، انتقام خود را گرفت. اشرف آن زن را یک شب در دخمه‌ای که جنازه‌های شاهزادگان ایرانی در آن در حال پوسیدن بود، محبوس کرد، اما فردای آن روز تصمیم گرفت او را با رعایت تشریفاتی که در شأن مادر محمود بود، به قندهار بازگرداند. زندانی کردن بزرگان افغانی، مصادره‌ی اموال آنان، رفتار اشرف نسبت به شاهزادگان و ازدواج او با یکی از دختران شاه سلطان حسین موجب شد که جانشین محمود به تدریج وجهه‌ی خوبی در میان مردم بیابد. (۳۴) محمود با کشتارِ جمعیِ سیصد تن از اعیان کشور امکان توطئه و شورش احتمالی اعیان ایرانی را از میان برداشته بود، اگر چه هنوز بیست و پنج تن از آنان که محمود به دلایل نامعلومی از کشتن آنان صرف نظر کرده بود، در حال حیات بودند و می‌توانستند خطری برای اشرف ایجاد کنند و از این رو، او کوشید آن خطر احتمالی را نیز از میان بردارد.

اشرف نسبت به طهماسب که ادعای جانشینی شاه سلطان حسین را داشت، رفتاری به ظاهر ملایمت‌آمیز در پیش گرفت تا جایی که توانست حیله در کار طهماسب کند و او نیز با ساده‌دلی در آن دام بیفتد. (۳۵) اشرف از زمان بیماری محمود، که دو ماه طول کشید، توانسته بود با میانجی‌گری بیست و پنج تن از بزرگان، از زندان، با طهماسب مناسبات پنهانی برقرار کند. اشرف به طهماسب پیشنهاد می‌کرد که با سپاهیان خود به سوی اصفهان بیاید و به او اطمینان داده بود که به محض ورود شاهزاده‌ی ایرانی، دوستان اشرف، او را از زندان آزاد خواهند کرد و او با بخش بزرگی از ارتش افغانی به شاهزاده‌ی ایرانی خواهد پیوست و به فرمان او گردن خواهد گذاشت. اشرف، در عوض تنها حفظ و تضمین امنیت جانی و مالی خود را طلب می‌کرد. (۳۶) چنین قراردادی، پیش از مرگ محمود، زمانی که اشرف هنوز در زندان بود، بسته شد و اشرف از طهماسب نوشته‌ای را دریافت کرد که کروسینسکی آن را “لغت‌نامه” می‌خواند و برابر مفاد آن هر یک از طرفین در صورت خیانت به سوگند، خود را به عذاب و لعنت الهی تسلیم می‌کرد. (۳۷)
اشرف پیش از آن که اقدامی آغاز شود، بر تخت سلطنت نشست و همین امر موجب شد نظر او نسبت به طهماسب عوض شود، اما به گفته‌ی کروسینسکی، «نه رفتار و کردار او». (۳۸) اگر چه قرارداد به اجرا گذاشته نشد، اما اشرف حسن نیت خود را نسبت به طهماسب حفظ کرد و حاضر بود به مسالمت‌ با او کنار بیاید. اشرف به شهرهایی که از طهماسب فرمان می‌بردند، پیکی گسیل داشت و اعلام کرد که سپاهیانش علیه آن شهرها اقدامی نخواهند کرد. اشرف، در همان موقع، سفیری نیز پیش طهماسب و هدایایی برای او فرستاد که ده اسب شاهوار از آن جمله بود و به او پیشنهاد کرد که در مکانی در فاصله‌ی قم و تهران برای دست یافتن به راه حلی ملاقات کنند تا «با همیاری یکدیگر، کشور بزرگی مانند ایران را که به بیراهه می‌رفت و نابود می‌شد»، نجات دهند. (۳۹) پیش از آن که این فرستاده‌ی اشرف، سفارت خود را آغاز کند، خبر مرگ محمود به گوش طهماسب رسیده بود و او نیز در نبردی بر شورشیان افغانی به فرماندهی سیدعلی خان پیروزی‌هایی به دست آورده بود. این سیدعلی خان که برای دومین بار با سپاهیان طهماسب درگیر می‌شد، به گفته‌ی کروسینسکی، این بار، «با سپاهی گران‌تر از پیش آمده بود، اما سخت‌تر از بار نخست شکست خورد.» (۴۰) در این زمان، بیست و پنج تن از بزرگان ایرانی که از قتل عام محمود جان سالم به در برده بودند، با بر تخت نشستن اشرف ماجرا را به طهماسب خبر دادند و از او خواستند که به قراردادی که میان او و اشرف بسته شده،اعتماد نکند و به تدابیر جدیدی بیندیشد. حامل نامه، در میان راه به اسارت سردار افغانی که از طهماسب شکست خورده و در حال عقب‌نشینی بود، درآمد و او نامه را به دست اشرف رساند. اگر چه در نامه چیزی در مخالفت با اشرف گفته نشده بود و خود همان بزرگان میانجی مناسبات پنهانی با اشرف بودند، اما اشرف از آن پیغام سخت برآشفت و آن را بهانه‌ای برای از میان برداشتن آنان قرار داد. (۴۱) اشرف این بزرگان را برای شکار به باغ فرح‌آباد دعوت و آنان را به عنوان جاسوس خفه کرد. این خبر به گوش طهماسب رسید، اما او که گول سفیر و هدایای اشرف را خورده بود، با حسن نیت با بیست و پنج هزار تن به محل ملاقات رهسپار شد، ولی در نزدیکی منطقه‌ی خطر جانب احتیاط را از دست نداد و به این فکر افتاد که بدون شناسایی و بی‌محابا به استقبال خطر نرود. (۴۲) او یکی از فرماندهان خود به نام اصلان خان را مأمور خبرچینی کرد و اصلان خان متوجه شد که اشرف به جای سپاهی اندک از همراهان با ارتشی گران به محل ملاقات آمده است.
طهماسب پیش از آن دو بار بر سپاهیان شورشی افغانی پیروز شده بود و از این رو، تصمیم گرفت تا به رغم کمی نفرات خود در مقایسه با اشرف، به او حمله کند. به گفته‌ی کروسینسکی، این بار نیز اگر رقابت‌ها و اختلاف‌های میان سپاهیان طهماسب نبود، اقدام او می‌توانست نتیجه‌ای داشته باشد. سپاهیان طهماسب از قاجارها و قزلباش‌ها تشکیل شده بود. شمار قاجارها از سپاهیان قزلباش بیشتر بود و آنان پیشنهاد کردند که حاضرند با اشرف بجنگند، به شرط آن که در صورت پیروزی از آن پس اعتمادالدوله از آنان انتخاب شود. (۴۳)
سپاهیان قزلباش نمی‌توانستند با این قرار موافق باشند و طهماسب که از اقتدار کافی برای حل اختلاف برخوردار نبود، ناچار از عقب نشینی به مازندران شد. به دنبال این عقب‌نشینی، شورشیان افغانی به قم حمله و تا نزدیکی‌های تهران پیشروی کردند، اما نتوانستند آن شهر را به تصرف خود درآورند، شکست سختی خوردند و عقب‌نشینی کردند.
اختلاف و نفاقی که در سپاهیان اندک او افتاد، طهماسب را از مقاومت در برابر ترکان و روسیان که هر یک بخشی از کشور او را در معرض هجوم قرار داده بود، ناتوان کرد. توان پایداری او در برابر اشرف که پایتخت و برخی از ایالت‌های کشور را در تصرف داشت، کمتر نیز بود.

جنگ با ترکان عثمانی در بخش‌های غربی کشور ادامه داشت، در حالی که از نواحی شرقی خبر محاصره‌ی مشهد به گوش طهماسب می‌رسید. طهماسب با فرستادن هدایایی به حاکم سیستان، ملک محمود، از او خواست برای نجات مشهد قیام کند، اما او با استفاده از فرصت خلأ قدرت مرکزی، مشهد را به تصرف خود درآورد. لزگیان بسیاری از شهرهای قفقاز را مورد تجاوز قرار داده و به تصرف خود در آورده بودند، در حالی که روسیان بر نواحی غربی دریای خزر تا گیلان چنگ انداخته بودند. طهماسب تنها بر مازندران و برخی دیگر از شهرهای آن ایالت فرمان می‌راند که آن هم ظاهری بیش نبود. به گفته‌ی کروسینسکی، مردم «بیشتر از آن که از او فرمان برند، بر حال او رقت می‌آوردند».

اشکان نیوز
انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا