مطالبه از مطالبه گران
محمد دل پسند"وحید" «پژوهشگر مدیریت رسانه»
ظهور شبکه های اجتماعی و کوچک شدن جهان، تحت تأثیر انقلاب ارتباطات، دسترسی به رسانه را برای شهروندان به حدی آسان کرده که ورود به امر سیاسی را بسیار آسان جلوه می دهد. اگرچه در عالم واقع، کنشگری سیاسی حق طبیعی هر شهروند است اما آسان پنداری آن نیز بی تردید یک خطای شناختی است که چه بسا در عمل می تواند شهروند کنشگر را تا مرحله بی پروایی در پذیرش مسئولیت اجرایی پیش برده، او را زمینگیر برخورد با واقعیت های محتوم عالم اجرا در محیط ناهموار و پرچالش میدان سیاست کند.
شاید بتوان با صراحت گفت که نقطه شروع این خطای شناختی، مرحله مطالبه گری اجتماعی است. به عبارتی، اگر شهروند مسئول، درک صحیحی از پیچیدگی های اجرا در محیط ناهمواری چون میدان سیاست و دیوانسالاری ایرانی نداشته باشد (که عمدتاً فاقد آنیم)، کنشگری اجتماعی، در مرحله آرمانگرایی و تأکید صرف و احساسی بر اصول و ارزشهای گفتمانی، متوقف می شود و بدون ملاحظهی مقتضایات اجرا، تضادهای گفتمانی با رقیب و نمایندگان آن را چنان پررنگ تر از واقعیت عینی و پیچیدگی های به غایت پر زحمت میدان جلوه میدهد که چه بسا همین رویکرد، مانع اصلی در دستیابی به هدف و خیر عمومی در عمل باشد.
به عبارتی، این واقعیت باید قابل درک باشد که مطالبهگر اجتماعی، بیش از طرح سؤال، نیازمند شناخت عمیق از میزان حساسیت، ظرافت و پیچیدگی چالش های پیش روی در عالم واقع دارد که این شناخت، پیش شرط هر نوع مطالبهگری از جمله کنش رسانهایست.
از طرفی، به گمان نگارنده، قدرت فشار کنشگری اجتماعی، به ویژه در مرحله مطالبهگری رسانهای، در وهله اول، میبایست بر نقطه ای متمرکز باشد که داوطلبان پذیرش مسولیتهای سیاسی و اجرایی را با چالش ادراکی روبرو کند نه این که آنها را در وضعیت قطبی و بحران موجودیت و حیثیت سیاسی اجتماعی خود قرار دهد.
ساده آن که، یک نامزد پذیرش مسولیت اجرایی باید در مقابل انبوه سوالاتی قرار گیرد که پیش و بیش از همه، توان او را در فهم مساله، حل مساله، انعطاف پذیری و سعه صدر، عملگرایی و از همه مهمتر واقع بینی و صد البته کارنامه اجرایی متناسب، به چالش بکشد نه این که او را در وضعیتی قرار دهند که برای حفط آبرو و همه داشتههای خود وارد نزاع کور با مخالفان و منتقدان شود.
پرسش بنیادین:
آیا امروز چنین هستیم؟!
ایا کنشگری اجتماعی ما (تحت عنوان مطالبه گری) واجد چنین خصوصیاتی است؟!
گمانمن این است که اگر در مرحله مطالبه گری، شاخص گرا باشیم و از مرحله شعار و احساسات به شعور و عقلانیت برسیم، بی تردید هر داوطلب و جوینده نامی که از گام نهادن در میدان سیاست و پذیرش مسوولیت به دنبال بلندپروازی و ماجراجویی است (اما از سابقه مطلوب و متناسب، تخصص، دانش و مهارت لازم برخوردار نیست)، خود به خوبی متوجه کمبودها میشود و میدان را رها می کند. او کافیست که در مواجهه با نقدهای تخصصی و شاخص محور، از بردباری کافی برای پاسخ برخوردار نباشد، نقص همین یک عنصر کافیست تا هم خود و هم کنشگران را به حذف او از میدان رقابت مصمم کند. واقع گرایی یعنی پذیرش همین امر که، تنها فهم یک پدیده و یا کسب توان تحلیل پیجیدگی های آن به معنای توانایی حل مساله نیست. در عالم واقع، یک مدیر اجرایی برای پیشبرد امر سیاسی علاوه بر توانایی فهم مسأله باید قدرت و امکان اجرایی حل آن را نیز فراهم کرده باشد.
بدیهی است که گاهی یافتن فردی که دارای این امکانات ترکیبی باشد بسیار بسیار کار سختی است، تا جایی که جامعه و کنشگران باید همه توان خود را صرف یافتن چنین فردی کرده، چه بسا با اصرار و ابرام او را به پذیرش مسولیت، ترغیب یا اگر داوطلب است، با اشتیاق او را برکشیده، بر مسوولیت بگمارند.
ازین منظر، می توان گفت که با توجه به امکانات و دسترسی هایی که شبکههای اجتماعی و رسانههای دیجیتال برای ورود و اظهارنظر در امور عمومی به ما داده است، ما نیز باید به همان اندازه جانب احتیاط را رعایت کرده، با پروای فراوان، از اظهار نظر در امور پیچیده و ظریف خارج از توان ادراکی مان، پرهیز کنیم.
درست مثل هر موضوع تخصصی دیگری از جمله پزشکی یا مهندسی که ما را ناخودآگاه به احترام و رعایت قاعده تخصص و عدم ورود به قلمرو ناشناخته ها می کند و حفظ حریم دانشی پزشکان و مهندسان را برما مفروض می دارد. عالم سیاست و مدیریت اجرایی هم همین حکم را دارد/باسپاس
انتهای پیام