بندرعباس آخرین پناهگاه شاهزاده شورشی
سید احمد خان از شاهزادگان صفوی بود که با هجوم افاغنه به اصفهان بر ضد آنها شورش کرد و توانست بعد از چند جنگ بر مناطقی از جنوب فارس و کرمان تسلط پیدا کند او به همراه یک قشون از کرمان به شیراز رفت تا افغانها را از این شهر اخراج کند اما شکست خورد از این رو بعد از چندی دربدری و بی محلی نادر که در خراسان بود به بندرعباس رفت و این شهر ساحلی را تسخیر کرد در این زمان به دستور اشرف افغان قوای زیادی به عزم جنگ دفع شورش این شاهزاده راهی جنوب ایران شدند
در حالی که شایعات حمله ی افاغنه همچنان در صدر همه ی خبرها بود، سیداحمدخان از هلندی ها تقاضای همراهی بیشتر نمود و از جمله از آن ها خواست در صورت حمله ی افاغنه به او یاری رسانند و در صورت شکستِ وی برای رفتنش به هرمز یا جای امن دیگری کشتی شرکت را به او اجاره دهند. هلندی ها نیز فقط به قول شفاهی مبنی بر مساعدت در برابرحمله افاغنه اکتفا کرده و از در اختیار نهادن کشتی شرکت عذرخواهی کردند و نماینده ی خان را به سوی انگلیسی ها حواله نمودند. او نیز اظهار داشت: « انگلیسیان هرچه خواسته ایم به ما کمک کرده اند اما هر درخواستی که از هلندیان داشته ایم با امتناع روبرو شده است » با چنین پاسخی بازهم هلندیان به اظهار تأسف از عدم امکان کمک اکتفا نمودند. همین اظهار تأسف درباره ی درخواست علیق و علوفه نیز تکرار شد این اظهار تأسف ها البته دردسرهایی را برای هلندی ها آفرید که نمونه ی آن تخریب مقبره های هلندی ها به بهانه ی توسعه ی حصار و توقیف کشتی های محلی بود که از جانب آنان برای تهیه ی هیزم و چوب فرستاده شده بودند
سیداحمدخان تقاضاهای دیگری نظیر دریافت دوازده قطعه شمعدان سیمین به صورت وام، مقادیری جو و گندم، ریسمان و گونی را نیز به هلندی ها ارائه نمود که فقط هشت شمعدان نقره به فرستادگانش تحویل داده شد. هلندی ها نمی توانستند خشم خود را از انگلیسی ها پنهان دارند چرا که « اینان را علت العلل همه ی گرفتاری هایی که سیداحمدخان برایشان درست کرده بود، می دانستند. انگلیسی ها سیداحمدخان را در حرف و عمل نیز با قبول هرچه خواست وی بود، یاری دادند »
سرانجام سیداحمدخان برای رویارویی با افاغنه، بندرعباس را ترک نمود و عده ای از مردم نیز از ترس تسلط افاغنه از شهر فرار نمودند. فراریان اغلب از کسانی بودند که توان مالی برای هزینه کردن پولی در راه خروج داشتند. وضعیت شهر در این هنگام اسف بارتر از همیشه می نمود: « دیگر در بازار صنعتگر یا پیشه کاری از هیچ نوع باقی نیست و بیشتر خانه ها از سکنه خالی است. ساحل از کشتی ها تهی شده، روستائیان رفته اند و بیشتر گله ها و رمه ها را برده اند » . چنین شهری سرانجام در برابر هزار افغانی سر تسلیم فرود آورد و این بار هلندی ها و انگلیسی ها برای تقرب به حاکمان جدید رقابت های سابق خویش را ادامه دادند تا مبادا بر منافعشان آسیبی وارد گردد. سیداحمدخان نیز در جنگ و گریز با افاغنه از پای درآمد و پس از تسلیم شدن به آنان به قتل رسید
با قتل سیداحمدخان، البته دردسرهای افاغنه برای چیرگی بی دردسر بر ایران خاتمه نیافت، چرا که علاوه بر تهماسب میرزا که با عنوان شاه تهماسب دوم سعی در اعاده ی حاکمیت صفویان داشت، شخصی با عنوان « سلطان محمد میرزا که خود را فرزند ارشد شاه سلطان حسین »
می دانست نیز یک چندی افاغنه را به خود مشغول داشت. او نیز در نواحی جنوب ایران کرّ و فرّی برهم زد. افاغنه برای سرکوب وی به ویژه برای دریافت سرب و باروت، تقاضای یاری از هلندی ها و انگلیسی های بندرعباس داشتند. انگلیسی ها خواسته ی آن ها را اجابت نمودند و طبق معمول هلندی ها هم از تن دادن به تقاضای آن ها سرباز زدند و « از همین لحظه اختلاف میان زبردست خان و شرکت هلند آغاز گشت »
هلندی ها در حوادث آن ایام همواره از پذیرفتن هر نقشی که در پیوند با منافع آن ها نبود، خودداری می نمودند و ترجیح می دادند شاهدِ وقایع باشند و در پاسخ به هر تقاضای کمکی خود را « میهمان و بازرگان » می دانستند که نمی توانستند به نفع یکی از رقبا وارد صحنه ی نبردهای داخلی ایران گردند. رفتار بی طرفانه هلندی ها و پاسخ منفی آن ها به تقاضاهای افاغنه، روابطشان را بیش از پیش تیره می ساخت. افاغنه که شرکت های خارجی مستقر در بندرعباس را برای گرفتن انواع هدایا در فشار می نهادند، در برخورد با مردم عادی دیگر هیچ گذشتی نشان نمی دادند ». با اهالی شهر نیز به شیوه ای وحشیانه رفتار کرده، آن ها را مورد آزار قرار می دادند. از آن ها پول می گرفتند وبه چشم برده و غلام به آن ها می نگریستند »
در حالی که هلندی ها و انگلیسی ها مشغول چک و چانه زدن با افاغنه بودند و از آنجا که حاکمیتی به نام دولت ایران وجود خارجی نداشت، پرتغالی ها نیز فرصت را مغتنم شمرده و در همین شرایط با هفت کشتی از مسقط به سوی سواحل شمالی به راه افتادند. استقرار آن ها پیرامون کنگ، قشم، باسعیدو و با ادعاهای مالکیت باسیعدو بر بحران موجود در خلیج فارس افزود. افاغنه به بهانه ی رویارویی با پرتغالی ها بر میزان فشار خود بر اهالی برای دریافت پول افزودند و قیمت کالاهایی را که به زور به بازرگانان می فروختند تا سه برابر افزایش دادند. کمبود مواد خوراکی بیش از هر چیز عرصه را بر مردم تنگ می نمود.
آن چه بر دامنه ی بحران می افزود، ورود عده ای از مردم اطراف بندرعباس و میناب به داخل شهر بود که از دزدی و غصب و تاراج افاغنه بدان جا پناه می آوردند. در این شرایط « بسیاری از اهالی با دارایی شان به آن سوی خلیج فارس هجرت کردند. انگلیسی ها نیز مردم را تشویق به مهاجرت نموده و دعوت می کردند در قشم تحت الحمایه ی انگلستان شوند » . این امر حاکی از آن بود که انگلیسی ها توانسته بودند با استفاده از آشفتگی اوضاع، سلطه ی خویش را بر قشم مستحکم و بلامعارض سازند. نابسامانی اوضاع در بندرعباس به حدی بود که انگلیسی ها به خود اجازه می دادند تا به انتخاب نایب بیگلربیگی بپردازند
فشارهای بیش از اندازه ی افاغنه بر هلندی ها آنان را وادار ساخت تا به فکر انتقال دستگاه اداری شرکت تجاری هلند مستقر در بندرعباس بیفتند. این فکر به ویژه پس از استقرار انگلیسی ها در قشم قوت گرفت.
پیتر اتلام ( Peter ‘tlam ) نماینده ی تجاری کمپانی هندشرقی در بندرعباس طراح این نظریه بود. هرمز، محل مورد نظر هلندی ها برای این جابجایی بود. آنان نیز چون دیگر اروپاییان هرمز را خوب می شناختند. جزیره ای فاقد آب آشامیدنی که « در روزگاران پیشین از لحاظ دریانوردی بسیار پررونق و بلند آوازه بوده است » و پس از جنگ، هرمز اهمیت خویش را از دست داده چرا که « بازرگانی از این جا به یکباره به گمبرون قدیم و سپس به همین گمبرون جدید انتقال یافته بود. بنابراین جزیره ی هرمز دیگر درآمدی جز از راه ماهیگیری اندک و گرفتن عوارض از کشتی های بیگانه که برای بردن نمک یا خاک سرخ می آمدند، نداشت » . در این روزها قلعه ای که پرتغالی ها در هرمز بنا نموده بودند همچنان پابرجا بود و از آن به عنوان پادگان نظامی از سوی ایرانیان استفاده می شد. قلعه دارای دوازده برج بود که با ۱۰۲ توپ بزرگ تقویت می شد. قلعه ی هرمز منطقه ی ممنوعه بود که ایرانیان نگاه هیچ بیگانه ای را بر آن برنمی تافتند، « ایرانیان از این کار خوششان نمی آید چون به محض این که بیگانه ای به جزیره ی هرمز یا نزدیک آن بیاید او را شبانه روز با سوء ظن زیرنظر می گیرند تا دوباره از آن جا برود » این همه البته، ظاهرِ قلعه را نشان می داد که ایرانی ها همواره بدان توجه نشان می دادند. درونش حکایت دیگری داشت: « قلعه هرمز از لحاظ درونی بسیار خراب و فکسنی است زیرا که بر طبق سنت ایرانی یا سنت قابل افتخار هرگز تعمیر نشده است ». با این حال چون هلندی ها قصد تصرف هرمز را داشتند خود را محتاج به داشتن اطلاعات دقیق تر از درون قلعه می دیدند، که این امر توسط جاسوسان محلی تحقق یافت
انتقال به هرمز برای دست اندرکاران هلندی مستقر در بندرعباس به راحتی امکان پذیر نبود. اولین مخالف این انتقال، رؤسای کمپانی هند شرقی در « باتاویا » بودند زیرا « باتاویا مایل نبود که جنگی را در خلیج فارس آغاز کند و از این رو اتلام را به خاطر دادن پیشنهاد جزیره هرمز سرزنش کردند ». اتلام بر اجرای طرح خود پافشاری کرد و سرانجام نیز جان بر سر این اندیشه نهاد. آنان همچنین می بایست با افاغنه که مدعی حکومت ایران و در نتیجه حاکمیت بر هرمز بودند و با انگلیسی ها که به صورت سنتی برای خود حقوقی قائل بودند و با شیخ رحمه، رییس جلفار ( رئیس عربان قواسم و یکی از مهمترین بازرگانان خلیج فارس ) نیز به رقابت و ستیزه برخیزند. هلندی ها طی قراردادی با مقامات محلی هرمز، کنترل اسمی جزیره را به دست گرفتند
. استقرار آن ها در جزیره البته بدین سرعت عملی نشد. خشم افاغنه سبب دستگیری پیتر اتلام و دو همکار وی در بندرعباس گردید. تلاش های دیپلماتیک برای آزادی آن ها به جایی نرسید. یکی از آن ها در اسارت و دو تن دیگر در حمله ی هلندی ها برای آزادیشان جان سپردند. این حمله منجر به جنگی میان افاغنه و نیروهای هلندی مستقر در بندرعباس گردید. جنگ البته با وساطت شیخ جباره، ناظر بیوتات، میان هلندی ها و افاغنه خاتمه یافت. هلندی ها نیز سرانجام از استقرار در هرمز چشم پوشیدند. آن ها بیش از همه انگلیسی ها را مسئول کارشکنی در راه چیرگی شان بر هرمز قلمداد می کردند
کشمکش بر سر هرمز بین افاغنه و هلندی ها آخرین حلقه از حوادث خلیج فارس در روزگار صفویان است. همان گونه که آغاز ماجرای خلیج فارس به هنگام روی کارآمدن صفویان با هرمز بود، پایانش نیز با هرمز همراه شد. بی جهت نبود که آن را نگین انگشتری جهان لقب داده بودند. افاغنه نیز از اعمال سلطه ی خویش بر هرمز طرفی نبستند چرا که سلطه ی آن ها بر ایران موقتی و گذرا بود. پیروزی های نادر عمر کوتاه حکومت افاغنه را در ایران به پایان آورد. اما خلیج فارس همچنان آبستن حوادث بی شمار دیگری بود که یکی بعد از دیگری در حال تولد بودند. این زایش همچنان و در سده ی بیست و یکم تداوم یافته است.