خطر آسیب به کاخموزهی گلستان از سیل جمعیت بازدیدکنندگان نوروزی
فهیمه نظری
روز پنجشنبه چهارم فروردینماه [۱۴۰۱] به کاخ گلستان رفتم، دلخوش به اینکه در نوروز تهران خلوت است و میشود به راحتی تالارها را دید، اما صحنهای که با آن مواجه شدم عجیب بود؛ صف طولانی بازدیدکنندگانی که منتظر بودند تا نوبتشان شود و برای دیدن قسمتهای مختلف کاخ بلیت تهیه کنند. این صحنه شاید در نگاه اول دلم را خوش کرد که چه عالی ببین چقدر هموطنانمان تشنهی تاریخ این مملکتاند؛ اما وقتی وارد محوطهی کاخ شدم، آب سردی بر روی افکار دلنشینم ریخته شد، حیاط کاخ غلغله بود، جمعیت در آن موج میزد و شماری از هموطنان همیشه در صحنه هم در چمنها ولو شده، گل میگفتند و گل میشنفتند. من بلیت همهی تالارهای قابل بازدید را گرفته بودم؛ برای همین پس از چرخی در حیاط وارد حوضخانه شدم، اما چشمتان روز بد نبیند، آنقدر شلوغ بود که حتی نمیشد از دور تابلوهای نقاشی را درست دید، نفس کم میآمد، کارکنان کاخموزه که عمرا از عهدهی تمشیت چنین جمعیتی برمیآمدند؛ یعنی راحتتان کنم، اشیای داخل موزه میتوانست به راحتی از این جمعیت آسیب ببیند، و شاید هم تا الان دیده است. به هر بدبختی بود از میان جمعیت خودم را برداشتم و کشان و کشان به محوطه آوردم.
گفتم بروم موزهی مخصوص و بعد هم بالای آن تالار سلام، از موزه نگویم که از ازدحام جمعیت اکسیژن که کم میآوردی هیچ، ملت همیشه در صحنه سر هر شی چنان اطراق میکردند، انگار نه انگار که بغل دستشان کلی آدم است که میخواهد آن اشیا را ببیند و خیر سرش بلیت خریده. در اینجا هم اشیای تاریخی به راحتی میتوانستند آسیب ببینند چون قطعا کارکنان کاخموزه از عهدهی مدیریت جمعیت برنمیآمدند؛ جمعیت که نه بهتر بگویم شبیه تظاهرات بود.
از موزه آمدم بیرون و سیل جمعیت مرا به راهرویی کشاند که پلههای تالار سلام آغاز میشد، روال گلستان این است که در این قسمت بازدیدکنندگان باید کاور به کفششان بکشند و بعد از پلههای مرمر بالا بروند و از تالارها دیدن کنند، اما متاسفانه به حدی جمعیت در این قسمت موج میزد که شمار زیادی بدون کاور از پلهها بالا رفتند و وارد تالار سلام شدند. کارکنان هم که از شدت جمعیت رشتهی کار از دستشان به در آمده بود، ندیدم بین جمعیت بچرخند و آنهایی را که کاور به پا ندارند به بیرون هدایت کنند.
در تالار سلام بر روی کوسنهای صندلیهای منبت به حدی خاک نشسته بود که مطمئنم که اگر انگشت رویش میکشیدی میتوانستی نامت را به یادگار بر آن بنویسی. نمیدانم مگر راهکاری برای تمیز کردن این آثار وجود ندارد؟!
بگذریم، به سرعت چرخی در تالار زدم و بیخیال بقیهی تالارها پایین آمدم و خودم را به حیاط رساندم که نفسی تازه کنم، یهو چشمم به ایوان تخت مرمر افتاد که صف طویلی از مردم برای نزدیک شدن به آن انتظار میکشیدند.
خلاصه اینطور بود که عطای بازدید از بقیه تالارها را به لقایشان بخشیدم و از کاخ بیرون آمدم، با این اندیشه که نوروز که تمام شود تازه معلوم میشود چه آسیبهایی به این مجموعهی تاریخی وارد شده است. با این اندیشه که آیا مدیران کاخموزهی گلستان نباید روزانه به تعداد محدودی بلیت بفروشند؛ آنقدری که هم کارکنان از ادارهی آن برآیند هم به بنا و اشیا آسیبی نرسد؟!
انتهای پیام