پارلمانی یا ریاستی؟ مسأله این نیست 

عباس عبدی

مدیر مسئول محترم یکی از روزنامه‌های اصول‌گرا به مسأله مهمی اشاره کرده و نوشته است که: ”از آسیب های نظام‌های ریاستی این است که رئیس دولت شعارهایی می‌دهد و رای می‌آورد. نمایندگان پارلمان هم شعارهایی می‌دهند و رای می‌آورند.اگر همسو نباشند، رئیس دولت می‌خواهد شعارهایش را عملی کند مجلس نگاه دیگری دارد. هر دو هم می‌گویند منتخب مردمند. هر دو هم درست می‌گویند. راه حل نظام_پارلمانی“ 

واقعیت این است که بنده اولین یادداشت مطبوعاتی خود را در سال ۱۳۶۴ در روزنامه کیهان در همین زمینه نوشتم. آن زمان که رییس جمهور خواهان معرفی فرد جدیدی به عنوان نخست وزیر به مجلس بود و مجلس به مهندس موسوی گرایش داشت. 

در آن یادداشت سه نوع ساختار مرتبط با این مسأله را توضیح دادم. بریتانیا پارلمانی، فرانسه ترکیبی و ایالات متحده ریاستی بودند. یک نتیجه‌گیری هم کردم که فعلاً محل بحث نیست. ولی مشکل سیاسی ایران در شرایط کنونی ربطی به این ساختار سیاسی ندارد، هر چند وجود چنین ساختار حقوقی می‌تواند مشکل را تشدید کند، ولی تغییر آن مسأله را حل نمی‌کند. 

در درجه اول و مهم‌تر از هر اتفاق دیگری، تفاوت ساختار در دو انتخابات مجلس و ریاست جمهوری ریشه مشکل است. در حقیقت نظارت استصوابی و حذف دیگران از مشارکت در انتخابات، در مورد مجلس نتیجه می‌دهد ولی در انتخابات ریاست جمهوری آن گونه که می‌خواهند نمی‌تواند مثمرثمر باشد. اگر هر دو انتخابات به طور کامل در چارچوبی برگزار شوند که عموم مردم بتوانند نامزدهای مطلوب خود را داشته باشند، شکاف مزبور به حداقل خواهد رسید. هر چند لزوماً حل نخواهد شد. همچنان که در کشورهای دیگر نیز حل نمی‌شود. 

مشکل سیاست در ایران این نیست که چنین شکافی وجود دارد. مگر ممکن است دو انتخابات برگزار شود و نتایج آن تا ۱۸۰ درجه متفاوت باشد؟ حتماً این دو انتخابات از دو ضابطه و کارکرد متفاوت برخوردار هستند. 

مشکل اصلی سیاست در ایران در جای دیگر است. اول فقدان به رسمیت شناختن یکدیگر و ناتوانی از گفتگو برای رسیدن به توافق، دوم فقدان نهادهای حزبی به عنوان شرط لازم برای شکل‌گیری یک ساختار سیاسی موثر. 

تا هنگامی که در مجلس ۳۰۰ صدا یا حتی ۵۰ صدا وجود دارد، به معنا آن است که هیچ صدایی وجود ندارد، چون ۵۰ صدا، یعنی همهمه و هیچ چیز شنیده نخواهد شد. تا هنگامی که صداها به چند مورد محدود مثلاً ۳ یا ۴ صدا تبدیل نشود، صدایی که واضح، همه‌جانبه و مسئولانه بیان شود، هیچ مشکلی از نهاد مدرن مجلس حل نخواهد شد. 

متأسفانه ما نهاد مجلس را از الگوی سیاسی جوامع غربی برداشته‌ایم، ولی مشکل اینجاست که پیش‌شرط آن را که فعالیت در ساختار حزبی است در عمل با تمام لوازم آن به رسمیت نمی‌شناسیم. مثل این است که یک ساختمان ۱۰ طبقه بسازیم، بدون اینکه زیرسازی مناسب برای آن انجام دهیم. خوب این ساختمان در برابر کوچک‌ترین زلزله‌ها فرو می‌ریزد. 

مشکل دوم این است که دیگران را به رسمیت نمی‌شناسیم در نتیجه اعتباری برای گفتگو کردن با آنان و رسیدن به تفاهم قایل نیستیم. کافی است ادبیات طرفین در همین ماجرای اخیر مربوط به ترور را علیه یکدیگر مرور کنیم. این ادبیات برای حذف و نابود کردن مفید است و نه برای رسیدن به توافق. 

بنابراین تا هنگامی که در این چارچوب هستیم، شیوه حل مسالمت‌آمیز اختلافات سیاسی را نیز بلد نیستیم. برای نمونه ترور اخیر باید منشاء وحدت و همدلی نیروهای داخلی می‌شد. همچنان که ترور مرحوم سردار سلیمانی چنین اثری را داشت، ولی چرا در مورد اخیر منشاء اختلاف شد؟ 

کافی است به سخنان تهدیدآمیز یکی از نمایندگان مجلس توجه کنیم که معلوم نیست از کدام اختیارشان استفاده کرده و مسئولین کشور را تهدید به زندان کردن می‌کند!! این رفتار چه ربطی به نتایج دو انتخابات دارد؟ شاید آنها دو انتخابات نبوده‌اند، و الا بطور معمول مردم در فاصله کوتاهی، تا این حد متعارض انتخاب نمی ‌کنند؟

آن یادداشت بنده در سال ۶۴ و ۴ سال پیش از اصلاح قانون اساسی نوشته شد و توجهی به آن نشد بعدا هم نخواهد شد. اصلاحات قانون اساسی با توجیه کارآمد کردن ساختار نوشته شد، در حالی که تغییرات قانون اساسی متناسب با تقسیم کار سال ۱۳۶۸ تدوین شد و همگام با نقش آقای هاشمی تدوین شد. 

هر چند زمان چندانی طول نکشید که تعارضات خود را نشان داد. نظارت استصوابی و حذف نامزدها برای هماهنگ کردن مجلس و آقای هاشمی شکل گرفت و نتیجه آن مجلس چهارم شد، ولی در مجلس پنجم به گونه دیگری عمل شد تا این شکاف بیش‌تر شود. در مجلس ششم به علت یکسانی ضوابط انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری، میان دو قوه هماهنگی ایجاد شد، ولی باز هم آن را در مجلس هفتم متفاوت کردند. 

در ریاست جمهوری بعدی این هماهنگی و همسویی به نقطه اوج رسید ولی دیری نپایید که شکاف شدیدتر ازپیس آغاز شد. شکافی شدیدتر از گذشته. حتماً یک‌شنبه سیاه را به یاد دارید. بنابراین بهتر است به جای این راه‌حل‌ها به اصلاح زیرساخت‌های سیاسی ارجاع دهیم، چرا که در غیر این صورت همچنان با این مشکلات مواجه خواهیم بود.

نکته مهم دیگری که ایشان مورد توجه قرار نداده‌اند این است که در نظام‌های سیاسی هنگامی که چنین تعارضی رخ می‌دهد، سازوکاری رسمی یا غیر رسمی برای حل موضوع وجود دارد. مثلاً در فرانسه اگر اکثریت پارلمان مخالف رییس جمهور شد، نخست وزیر از اکثریت می‌شود و چند مورد خاص تحت مدیریت رییس جمهور قرار می‌گیرد و طرفین به آن احترام می‌گذارند. در برخی از کشورها دولت استعفا می‌کند تا راه برای انتخابات جدید باز شود. 

پس چرا در ایران این راهکارها را خوب نمی‌دانیم و حتی آن را عملی ضد ملی معرفی می‌کنیم؟ بنده سال گذشته و با روشن شدن نتیجه انتخابات مجلس همین پیشنهاد را طرح کردم چون با وجود چنین شکافی میان دولت و مجلس، کارها پیش نخواهد رفت. ولی به سرعت آن را پیشنهادی زیان‌بار معرفی کردند. 

مشکل اینجاست که ما هم می‌خواهیم نهادهای مدرن را داشته باشیم، و هم به استلزامات آن پای‌بند نباشیم. این تناقض را باید حل کرد.

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا