سخنی با جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان

متأسفانه شخصاً به عنوان یک ایرانی، با پیشینه‌ی بیش از دو دهه کنشگریِ مدنی، قصد حضور در انتخابات را ندارم چرا که نامزدهای محترم هیچ کدام برنامه‌ای برای تغییر راهبردهای به زعمِ من خطای کلان دولت، که زندگیِ ایرانیان و پیشرفت کشور به آن‌ها وابسته است، ندارند و به نظر می‌رسد اصولاً این کار در توانِ جایگاهِ مورد نظر نباشد، و از این رو نمی‌خواهم نقشی در بند کردن نظرِ هم‌میهنانم به نقش و نگارهای ایوان داشته باشم.

اما آن‌چه سبب شد این یادداشت را خطاب به شما بنویسم و از فرصت فضای انتخابات بهره ببرم، چرا که در این هنگام هم آسوده‌تر می‌توان سخن گفت و هم طرف‌های سخن به جهتِ تبلیغی هم که باشد شنونده‌ی بهتری خواهند بود، سخن شما در مناظره‌ی تلویزیونی‌تان بود که بخش‌هایی از آن پنج‌شنبه سی‌ویکم خردادماه به صورتی گسترده در فضای مجازی و حتا خبرگزاری‌های رسمی پخش شد:

«اگر پان‌تُرکیسمی وجود دارد، پان‌عربیسمی یا پان‌بلوچیسمی یا پان‌کُردیسمی، به خاطر بی‌عدالتی است که ما می‌کنیم. هیچ کسی از آن‌ها در حکومت جایگاهی ندارد… وقتی هیچ‌جا به بلوچی پستی نمی‌دهند، هر چه قدر نابغه باشد… در حکومت جایی برای این‌ها نمی‌بینی، او بلند می‌شود اعتراض می‌کند. مشکل عدالت است… من که بهتر می‌فهمم، چه در گزینش و چه در پست‌ها…. شما چند تا استان‌دار کُرد داری؟… حرف‌شان را گوش نمی‌دهیم، ناراضی می‌شوند… می‌روند آن‌طرف… بر اساس عدالت رفتار کنیم این اتفاقات نخواهد افتاد… ایران برای همه است».

چند پرسش در این‌جا پیش می‌آید که به شدت یا صداقت شما را به زیر سؤال می‌برد یا آگاهی‌تان را، که هیچ کدام برازنده‌ی یک نامزدِ جایگاهِ ریاست‌جمهوری نیست. خوشحال می‌شوم آن‌ها را پاسخ دهید تا اگر باز هم دوستی یا آشنایی درباره‌ی رأی دادن به شما از من مشورتی خواست دقیق‌تر و «عادلانه» راهنمایی‌اش کنم:

۱. آیا واقعاً فردی به خاطر قومیتش از جذب شدن در دستگاه اداری کشور، به فرضِ آن‌که شایسته‌ی آن جایگاه بوده باشد، بازمانده است؟ این سخن دقیقاً به چه معناست؟ یعنی آن اقوامی که شما فهرست کردید در حکومت و دولت نیستند؟ پس در نتیجه در ایران همه‌ی جایگاه‌ها در دست قومیتی خاص، به‌زعمِ دوستانِ پان‌ترک‌تان که در ستادهایی مشغول به کار شدند، یعنی قومیت «فارس» است و حاکمانِ ایران مانند آن سرزمین‌هایی که در گذرِ تاریخ به دست قبیله‌ای اشغال شده باشند فقط از قبیله‌ی اشغالگر هستند؟ واقعاً نسبت به این سخنان‌تان نیندیشیده‌اید یا چون سال‌ها این‌ها را به خود می‌گفتید و در این زمینه واقعاً کم‌اطلاع هستید ملکه‌ی ذهن‌تان شده است؟

اول آن‌که مثال از کُردها زدید و نمی‌دانستید یا تجاهل کردید که چندین استان‌دار کُرد داریم (حتا گاه در استانی غیرکُردنشین)، و در این چند دهه از آنان وزیر قدرت‌مند حوزه‌ی نفت یا معاون اول و نیز عضو هیأت‌رییسه‌ی مجلس نیز داشته‌ایم و حتا فرماندهان عالی نظامی. اگر نمی‌دانستید طی بیانیه‌ای عذرخواهی کنید تا ما دست‌کم نسبت به صداقت و مسلمان بودن شما شک نکنیم.

از این هم بگذریم که با توجه به ترک‌زبان بودنِ شما بهتر بود در این زمینه از آنان مثال می‌آوردید تا ما بدانیم که آیا هم‌میهنانِ ترک‌زبانِ ما هم، هم‌چون خودِ شما، در جایگاه‌های عالی کشور بوده‌اند یا نه؟ اما چون موضوعِ کُردها را بیان کردید آیا واقعاً شما نمی‌دانید به آن‌هایی که، با وجودِ شایستگی، مقامی رسمی داده نمی‌شود اصولاً سنی‌مذهبان و باورمندان به دیگر ادیان کشور هستند و نه مثلاً کُردهای شیعه؟! هر چند این منع‌ها هم به استثنا اما به درستی در جاهایی شکسته شده است اما مشکل اصلی برای برخی هم‌میهنان بلوچ یا کُرد چنین موضوعی است که حتماً باید شما آن را بدانید و عجیب است این حجم از تلاش برای وجهه دادن به مسائل قومی!

و آیا اصولاً این مشکل را شما در جایگاه ریاست‌جمهوری می‌توانید حل کنید یا بهتر بود در طی پنج دوره‌ای که در مجلس شورای اسلامی که حتا در جایگاه نایب‌رئیس اول آن بودید مطرح می‌کردید، تا اگر ایرادی وجود دارد به گونه‌ای ریشه‌ای حل شود؟ مگر آن که به حل کردنِ مسائل باوری نداشته باشید و مانند اکثر نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری در دهه‌های اخیر فقط بخواهید از کارت اقوام برای رای‌آوری بهره ببرید.

۲. اگر ما رعایت حقوق شهروندی را که تا امروز والاترین حقوق برای دست‌یابی به عدالت، که شما آن را در نظر دارید، است در نظر داشته باشیم واقعاً قومیت‌ها چه تفاوتی با هم دارند؟

صد البته پویاییِ خرده‌‌فرهنگ‌ها (نسبت به فرهنگ بالاتر و همگانیِ ملی، نه آن‌که قصد ارزش‌گذاری باشد) و سنت‌ها و آیین‌ها و لباس‌ها که بیشتر منطقه‌ای و محلی و گاه برآمده از زیست اقلیتی (دینی) هستند و نه قومی، می‌بایست با پشتیبانی وزارت میراث فرهنگی پاسداری شوند…

… و بر دستِ نهادهایی چون زیرمجموعه‌های استانیِ بنیاد ایران‌شناسی یا «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، که باید کارگروه‌هایی در حوزه‌های زبان‌های گسترده‌ی ایران‌زمین داشته باشد و از آن‌ها ضمن حفظ خودشان و رفع مشکلات دستوری‌شان برای توانمندسازی و ارتقای زبان ملی بهره ببرند، مورد توجه و پشتیبانی قرار گیرند.

اما در زندگی امروزین ما هیچ تفاوتی با هم نداریم، جز در زبان مادری. وگرنه حتا برای توسعه‌ی متوازنِ پایدار هم، تا جایی که من دیده‌ام، همه‌ی ایرانیان هم‌باور هستند که باید به بخش‌های کمتر توسعه‌یافته‌ی کشور رسیدگی شود و اگر نمی‌شود ناشی از کاهلی و فساد دولتیانی است که امثال شما چشم بر استیضاح‌شان پوشیدید.

اما موضوع توجه به زبان‌های مادری امری جدید در جهان است و تازه چند دهه‌ است که کشورهای توسعه‌یافته می‌کوشند به آن توجه کنند، وگرنه در یکی دو سده‌ی پیش که «دولت ـ ملت»سازی در جهان شکل گرفته بود همه بر پایه‌ی زبان رسمی بوده‌اند. ما پس از انقلاب اسلامی «اصل پانزدهم قانون اساسی» را در این زمینه داشتیم که اصلی به‌درستی پرداخته‌شده و فنی است. خب، چرا در این سال‌ها اجرای درست آن مورد توجه قرار نگرفت؟

جدا از سیاست‌بازیِ سیاست‌مداران پیشین که نگاهی ملی نداشتند و فقط به مطالبات دامن می‌زدند بدون توجه به پاسخ دادن به آن‌ها، دقیقاً همین گفتمان پان‌ترکیسم بود که مانع اجرای آن شد. گفتمان پان‌ترکیسم، مانند احزاب مسلح مخالف نظام در مناطقِ کُردنشین، از سویی بر مطالبه‌ی زبانی پای می‌فشرد اما از سویی با بالا بردن سطح مطالبه در حد زبانی یکسان که طبیعتاً از دلِ فرهنگستان کشور ترکیه بیرون آمده و همه‌ی زیبایی‌ها و تجاربِ زیسته و بومی مناطق ترک‌زبان را از میان می‌برد و بیان تاریخ‌هایی جعلی و روایت‌هایی نفرت‌پراکن نسبت به بنیان‌های ملی از دلِ این زبان، مانعِ اجرای آن می‌شود؛ هم‌چون آن احزاب که از توسعه‌نایافتگیِ مناطق کُردزبان سخن می‌گویند اما در عمل در برابر هر توسعه‌ای در آن مناطق کارشکنی می‌کنند تا هم‌چنان این ابزارِ مهم تهییجِ قومی را در دست داشته باشند.

به نظر می‌رسد اگر در داستان آموزشِ زبان فقط این اصل را در نظر داشته باشیم که کودک بر هر دو زبانِ ملی و مادری مسلط شود این بساط شعبده‌بازانِ زبانی، که تبارشان به تئوری ختنه‌ی صبری بدرالدین تئوریسن پان‌ترک می‌رسد که قائل به ورود از بحث زبان برای فروپاشی کشورهای دارای ترک‌زبان بود، جمع خواهد شد.

حتماً اگر علاقه‌مند باشید می‌توانید از مشاوران فرهنگی‌تان (مهندس بهشتی و دکتر فاضلی) درباره‌ی ملی نامیدنِ زبان فارسی هم بپرسید که به خاطر پیشینه‌ی طولانی‌اش در میانجی بودن میان ایرانیان، از هر تیره و طایفه و با هر دین یا زبانی، و در نتیجه شکل گرفتنِ ذخیره‌ی معنایی این تمدن در آن زبان است که ملی می‌نامیمش، به گونه‌ای که:

«میراث ادبی نظم و نثر همه‌ی اقوام ایرانی عمدتاً به زبان فارسی ثبت شده است. رواج زبان فارسی به مثابه‌ی زبان اداری و آموزشی ایران به دوران معاصر محدود نمی‌شود و از سیاست‌های دولت مدرن پس از مشروطیت نیست بلکه در گذشته‌های دور و نزدیک نیز تمامی ایرانیان، حتا در دورافتاده‌ترین نقاط آن، به زبان فارسی و عربی آموزش می‌دیدند و تحصیل می‌کرده‌اند.

نه تنها وجود صدها اثر تاریخی، ادبی و دینی فارسی در این مناطق بوده، بلکه خاطرات بسیاری از مردان و زنان دوره‌ی معاصر بیان‌گر این نکته است که زبان فارسی زبان آموزشی اصلی همه‌ی ایرانیان بوده است. کمتر اثری است که میراث تاریخی یا ادبی مناطق گوناگون ایران را به زبانی جز فارسی ثبت کرده باشد، و تنها گاه می‌توان آثار معدودی را در اشعار برخی شاعران محلی به زبان‌هایی چون ترکی [آذری یا گونه‌های دیگر]، کردی [که خود چهار زبان است] و بلوچی پیدا کرد.

این نکته به هیچ‌وجه به منزله‌ی تحقیر زبان‌های محلی ایرانی نیست، بلکه به آن مفهوم است که زبان فارسی انتقال‌دهنده‌ی میراث تاریخی، سیاسی، ادبی، فلسفی و دینی همه‌ی ایرانیان در سراسر ایران‌زمین بوده است. برای نمونه پنج اثر تاریخی پایه مربوط به تاریخ و جغرافیای مناطق کُردنشین یا ایلات، طوایف و امیرنشینان کُرد ــ یعنی شرف‌نامه‌ (شرف‌خان بدلیسی)، حدیقه‌ی ناصریه (علی‌اکبر وقایع‌نگار کردستانی)، زبده‌التواریخ سنندجی (ملامحمد شریف قاضی)، سیرالاکراد (عبدالقادر بن رستم بابانی) و تحفه‌ی ناصری (میرزاشکرالله سنندجی) ــ به زبان فارسی نوشته شده‌اند.

کتاب سفینه‌ی تبریز، که در ۷۲۱ ه.ق. نوشته شده است فهرستِ بیش از ۲۵۰ کتاب موجود در کتاب‌خانه‌های تبریز آن دوران را ثبت کرده است که اکثر آن‌ها به زبان فارسی و یا عربی است و هیچ ذکری از یک اثر منظوم و منثور ترکی در آن نیست».

البته بیشینه‌ی مفاد اصل پانزدهم قانون اساسی در حال اجراست، اما اگر کتاب‌هایی درسی از فرهنگ عامه و متن‌های قدیمی تا ادبیات امروز، حتا با پیوست‌هایی از دیگر گویش‌های یک زبان، برای دیگر زبان‌های کشورمان بر دستِ کارشناسان تهیه شوند و ساعتی از کلاس‌های هفتگی مدارس، در مناطقی که بافتِ جمعیتیِ هم‌گونی دارند، به این کتاب اختصاص یابد این آخرین کاستیِ این اصل نیز به راحتی حل خواهد شد، هر چند به نظر می‌رسد که در چنان مناطقی اتفاقاً کودکان بر زبان مادری تسلط دارند و در بیان و درکِ زبان ملی است که مشکل دارند و حتماً باید این موضوع هم مورد توجه قرار گیرد.

نکته‌هایی مانند آن‌که اگر فردی به شهری بزرگ که در آن زبان ملی غالب است کوچ کند فرزندش از بیان زبان مادری ناتوان خواهد شد به امر مهاجرت برمی‌گردد که موضوعی دیگر است. یا در این مورد باید به دوستانِ ایران‌گرایی که ممکن است مخالفِ نظر من باشند یادآور شد اتفاقاً آموزش زبان‌های مادری به دست وزارت آموزش و پرورش سبب می‌شود که خط فارسی به همان جایگاه تاریخیِ خودش در آموزش و حفظِ زبان‌های قومی بازگردد و نیز آن‌که کودکان، با آشنایی با واژگان و فرهنگ بومی و محلی، به درستی با فرهنگ منطقه‌ای و زیسته‌ی نیاکان‌شان آشنا می‌شوند تا در آینده به سوی فرهنگ‌های نوساز و برساخته‌ای که عموماً از دلِ مخالفت با فرهنگِ تمدنیِ ایرانی برآمده و هویتی یافته‌اند کشیده نشوند، و نیز آن که با خواندن متن‌های کهن ــ برای نمونه، از همان بزرگانی چون نوایی، نسیمی و فضولی، که این آخری در بغدادِ زیر سلطه‌ی عثمانی می‌زیست، و پان‌ترکان فقط بر زبان از آنان یاد می‌کنند ــ خواهند فهمید که زبان‌های قومی تا چه اندازه در آمیختگی با زبان فارسی بودند و از این رو بر شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی خرده نخواهند گرفت که چرا فلان زبان قومی‌اش سره نیست!…

فقط نکته‌ی این کار این‌جاست که انجامِ این حرکت را نهادها و کارشناسان باید بر دوش بگیرند نه مانند برپایی مقاطعِ دانشگاهی که در دولت روحانی، برای رفعِ مسؤولیت، به کسانی با همان گرایش‌های ایسمی سپرده شدند که آن‌ها هم تا توانستند مفاد درسی‌شان را پر کردند از منابع ایران‌ستیزانه‌ی معاصر!

بلی، پان‌های یادشده ظهور طبیعی جریان‌هایی عدالت‌خواه نیستند بلکه با برنامه و به جهت تضعیفِ ایرانِ یک‌پارچه شکل گرفته‌اند هر چند بانیان این جریان‌ها در کشورهای همسایه نمی‌دانند که بر شاخه نشسته‌اند و بُن می‌برند، چرا که اگر این درختِ تناورِ حوزه‌ی تمدنی مشترک را قطع کنند شاید برای کوتاه‌مدت هلهله‌ای از شادی، که برآمده از ناسیونالیسم قومی است، سر دهند اما آن ناسیونالیسمِ نوبنیادشان به راحتی خوراکِ رقیبِ بسیار قدری می‌شود که بر چهره‌اش نقاب «جهانی شدن» زده و تنها گفتمانِ نیرومند، و انسان‌گرا و قائلِ واقعی به تکثری که بر سرِ راهش است همین «سیاست ایران‌شهری» است که روز و شب خودشان و بازیچه‌های داخلی‌شان و متأسفانه حکومت‌مان در برابرش موضع می‌گیرند…

اما چرا این‌ها را، با آن که بارها گفته شده است، به‌گونه‌ای فشرده برای شما می‌نویسم؛ این که شاید اکنون آن‌ها را بهتر بشنوید. شما رئیس فراکسیون ترک‌زبانان در مجلس دهم شورای اسلامی بودید که نخستین فراکسیون قومی و زبانی در تاریخ مجالس ایران بود و این به معنای رودررویی شما با مناسباتی بود که از دلِ جنبشِ بزرگ مشروطیت سر برآورد که همه باید، جدا از دین و زبان و تبار، دارای حقوقی یکسان باشند و یک ملت بر زیرِ یک پرچم باشیم.

به سخنِ دیگر رودررویی شما با ستارخان که شجاعانه به دفاع از مشروطه‌خواهان در برابر حکومتِ وقت ایستاد یا شیخ محمد خیابانی، و هم‌سویی شما با پیشه‌وری که بر خلافِ همه‌ی نوشته‌های قدیمی‌اش در تقبیحِ قوم و قبیله‌بازی به ناگهان بر مسند رهبریِ جریانی آشکارا قومیتی و وابسته به بیگانه‌ای ایران‌برافکن ایستاد که هزینه‌ای بالا برای کشورمان داشت.

پس، این مهم است که اکنون در مرحله‌ی به دست گرفتنِ قوه‌ی اجراییِ کشور در این‌باره صادقانه با خودتان بیندیشید که کدام راه را خواهید رفت، و آیا تا پیش از این جایی را بر خطا رفتید یا نه… اگر به این نتیجه رسیدید که بر خطا بوده حتماً بیان کنید. صداقت همیشه یاریگر است.

نامه‌ی «انجمن دوستداران میراث فرهنگی افراز» به «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، دقیقا ده سال پیش، در همین زمینه:
اصل ۱۵ قانون اساسی دست‌مایه‌ی رقابت‌های سیاسی کشور

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا