احتمالا لانه سازی متنوع پرندگان را دیدهایم و از دیدن این سازه های ساده ولی کارآمد بر سر شوق آمدهایم.بیشتر موجودات به علت سختگیریهای آب و هوایی و امان ماندن از آسیب سایر زندگان مجبور به یافتن یا ساخت چیزی به عنوان سرپناه هستند و آدمی نیز از این نیاز مستثنا نیست. انسان اولیه از پناه آوردن به درختها، غارها، شکاف سنگها و تا دستکند های ساده و دوخت چادر آغاز کرده و به معماری امروز رسیده است. در یک قضاوت اولیه این ساخت به سمت پیچیدگی، مهارت و تکنیک گام برداشته و هر چه پیش رفته نشانههایی از انباشتگی تجربه ها قابل ردیابی است اما به نظر میرسد یک سری تفاوت عمده بین معماری شهرها در ازمنه قدیم تا دوران چیرگی تکنولوژی به چشم میخورد.قدرمسلم با توجه به عدم تخصص در حوزه معماری قصد ورود به مباحث فنی را ندارم بلکه صرفا به عنوان یک علاقه مند به طبیعت از این منظرگاه سخن میگویم.معماری کهن در کشور ما به شدت متکثر و متنوع بوده و در هر اقلیم و یا شهر و حتا روستا چهره ای متفاوت از جنس مصالح گرفته و تا طراحی در ساخت میبینیم. این تنوع به گونه شگفت آوری همساز و همپا با اقلیمی است که آن معماری را چون نگینی درمیان گرفته است.نخست مصالح و مواد لازمه ساخت بیشتر از طبیعت محل زندگی فراهم میآمده و قاعدتا این بواسطه صرفه اقتصادی و سختی راه و حمل و نقل در دوران پیشامدرن بوده است اما همین همجنسی مصالح با محیط بیرونی موجد نوعی هارمونی و همرنگی بوده است. قاعدتا در معماری نیز شرایط زیست بوم از لحاظ مزیتها و تنگناها رعایت میشده و خانه در تمکین و تبعیت به این شرایط قامت برافراشته میکرده است.از همین رواست که از دیدگاه زیبایی شناختی خانههای روستایی و معماری شهری با طبیعت پیرامون خود همخوانی و هم آوایی خاص و چشم نوازی دارد و به وجهی که در یک سازه مدرن معمولا چنین رابطه ای برقرار نیست.خانه های قدیمی روستاها و امکنه مذهبی چون ابنیه مساجد و بقاع امامزادگان قدیمی و بافت تاریخی همچنان پابرجا برخی شهرها با گوناگونی خود،شکلی از انطباق با طبیعت و سازگاری با آن را به نمایش گذاشته و تداوم یافته اند.هر چه هم که بر این ابنیه زمان میگذرد، این درهم بافتگی بین طییعت و سازه های بومی و تاریخی فزونی یافته، همگنی و همرنگی بیشتر میشود گرچه این پدیده در معماری کویری و خزری ایران ملموس تر است ولی تقریبا در جای جای ایران قابل نشان دادن است.گویی طبیعت این مهمان تازه وارد و خویشاوند را کم کم به عنوان عضو و جزیی از خود پذیرفته و این سازمندی،بیننده بیرونی را در کالبدی زیباشناسانه به تماشاگه میکشاند.
نقطه مقابل این معماری را در عصر مدرن به صورت تکشکل و محصول فرآیندهای کسب و کارانه و یا دیوانسالارانه آن میبینیم که شکلی دل آزار از ساختمانهای کپی همشده در شهرهایی با شرایط طبیعی و فرهنگی و تاریخی متفاوت است. این ساختمانهای بیروح و همشکل به تنهایی معرف هیچ شهر و یا فرهنگ و اقلیمی نبوده و به طریق اولی هیچ انس و سنخیتی با طبیعت و محیط زیست بیرونی خود ندارند.سفری از یک شهر به شهر دیگر عملا از بعد معماری تبدیل به سکون و درجازدن در فضاهای یکسان میشود.
واقعیت تلخ اما پذیرفتنی این است که محیط زیست با میراث فرهنگی در بخش ابنیه تاریخی در طی چند دهه گذشته همشانه یکدیگر مورد طرد و طعن و تخریب قرار گرفته و از این بعد نوعی همسرگذشتی و همسرنوشتی را تجربه کرده اند.میراث فرهنگی نه تنها از جهت آنکه به علت ارزش های تمدنی و فرهنگی واجد ارزش هستند بلکه همانطور که در بالا اشاره شد، دیگر جز پذیرفته شده طبیعت و بخشی از آن هستند و مبدل به الگویی از آشتی انسان کهن با طبیعت شده اند.این هم سرنوشتی و همگنی به یک کنشگر محیط زیست و طبیعت حکم میکند که همان حساسیتی که نسبت به تخریب و دست اندازی ارگانهای حیات سرزمین چون رودخانه و کوه و جنگل دارد نسبت به میراث تاریخی و پروژه هایی داشته باشد که بر سرکژراهی های خود جسم تاریخ را در هم میشکنند و به پیش میروند.متاسفانه به نام توسعه شهری و یا نوسازی در همین چند دهه اخیر بافت تاریخی بسیار شهرهای کهن ایران چون مشهد، اصفهان، تهران، قزوین،نیشابور….ویران گردید و این روند همچنان ادامه دارد. اخیرا نیز موضوع تخریب بافت شیراز اذهان عمومی جامعه را درگیر ساخته و به دامنه نگرانیها افزوده است.ممانعت از چنین سیر ویرانگری نیاز به همگرایی بیشتر بین فعالین مدنی و تمرکز روی مسائل به صورت جمعی دارد.به عبارتی با توجه به اینکه تخریبها هیچ رعایتی چه از لحاظ زیست محیطی و یا میراثی ندارند موضوع وحدت هر دو حوزه به عنوان راهبردی توان افزا میباید در دستور کار قرار گیرد.
تخریب بافت تاریخی شیراز چیزی جدا از خشکیدگی بختگان و پریشان و یا جاده ویرانساز اصفهان- شیراز نیست همانگونه که نابودی تالاب گاوخونی از بلایی که بر گنبد مسجد شیخ لطف الله آمد، منفک نبوده است.میراث طبیعی و تاریخی پیکره هایی به ظاهر جدا اما در اصل و نهاد و نیز مسائل مبتلابه و مخاطره آفرین اموری واحد هستند.
انتهای پیام