این روزها وقتی به بناهای تاریخی میرویم، میبینیم که روی بخش زیادی از دیوارها شیشه کشیدهاند یا برخی اجزای ارزشمند را در محفظههای شیشهای قرار دادهاند. این کار در برخی موارد ضروری است اما در سطح وسیع، دستکم دو ایراد بزرگ دارد: نخست اینکه منظر آثار تاریخی را مخدوش میکند؛ خصوصا که شیشهها در طول زمان کثیف میشوند و مدیریت موزهها اهتمام یا امکانات کافی برای تمیز کردنشان ندارند. در نتیجه، بناهای تاریخی را از ریخت انداختهاند.
ایراد بعدی اینکه حسّ بدی به مخاطب منتقل میشود. گویی همه یا اکثر بازدیدکنندگان، مبتلا به وندالیسم هستند و اگر لحظهای سر برگردانید، به آثار تاریخی صدمه میزنند. وقتی که دلیل را از مدیران مربوطه میپرسید، تقریبا همین پاسخ را میدهند و تأکید میکنند که برای جلوگیری از آسیبرسانی مردم چنین کردهاند. ظاهرا اهمیتی هم نمیدهند که اقدامشان برای مخاطب ایرانی توهینآمیز باشد و به گردشگر خارجی، سطح نازل فرهنگ عمومی را القا کند.
نمیگویم که آسیبرسانی به بناهای تاریخی واقعیت ندارد. حتی اگر درصد کمی از بازدیدکنندگان چنین کنند، ممکن است پیامد آن فاجعهبار باشد. اما اینکار را تا کجا میتوان ادامه داد؟ برای نمونه، سرتاسر دیوارهای کاخ گلستانِ تهران یا مسجد جامع عباسیِ اصفهان، پوشیده از کاشیهای نفیس است. آیا منطقی است که صدها مترمربع دیوار را تا ارتفاع دو متری زیر شیشه برد؟!
دانش حفاظت از بناهای تاریخی، تجربهای جهانی را پشت سر دارد و تا جایی که هر یک از ما دیدهایم، این شیوه که نامش را «حفاظت آکواریومی» میگذارم، در کشورهای پیشرو مرسوم نیست. البته که آنها هم با پذیرش سالانه میلیونها گردشگر، چالشهای زیادی برای حفاظتِ آثار تاریخی دارند، اما به چنین روشهایی متوسل نمیشوند. پس چرا در کشور ما، حفاظت آکواریومی تا این حد فراگیر شده است؟ اگر این پرسش را از متولیان امر بپرسید، به کمبود بودجه و امکانات برای بهرهگیری از روشها و ابزارهای نوین اشاره میکنند.
من اما با پذیرش این کمبود، گمان میکنم که اسباب و علل دیگری نیز در کار است. نمیدانم آخرین بار کِی به یک موزه یا بنای تاریخی رفتهاید و اگر رفتهاید به مراقبانِ آنجا توجه کردهاید یا نه؟ اکثرا سرشان در گوشیشان است. یعنی مراقب هست اما نظارتی بر کارش نیست که وظیفه خود را به درستی انجام دهد (بدیهی است که همه مراقبان چنین نیستند). چنین سیستمی برای آنکه خود را از زحمت مراقبت هوشمندانه و فعالانه خلاص کند و بر ناکارآمدی خود سرپوش بگذارد، آسیبرسانی مردم به بناهای تاریخی را بزرگنمایی میکند.
برای آنکه بیسند حرف نزده باشم، به یک نمونه واقعی اشاره میکنم: در مسجد جامع عتیق اصفهان که در فهرست میراث فرهنگی جهان ثبت شده است، سنگابهایی وجود دارند که چند صد سال مورد استفاده مردم بودهاند و به جهت جنس مقاوم سنگ، آسیبپذیری چندانی ندارند. اما چند سالی است که همگی را داخل محفظههای شیشهای قرار دادهاند. این محفظهها طی زمان با جمع شدن گرد و خاک و پَر و فضله پرندگان حالت ناخوشایندی پیدا کردهاند و شیشهها نیز چنان کثیف هستند که دیگر نمیتوان پشتشان را بهخوبی دید.
در همین مسجد که میان بناهای تاریخی کشور، بالاترین درجه حساسیت را دارد، لولهکشی گاز انجام دادهاند؛ در شبستانها کولرِ آبی و بخاری گازی کار گذاشتهاند؛ روی نفیسترین کاشیهای صفوی و تیموری سیمکشی کردهاند؛ روی آجرکاریهای دوره سلجوقی باندِ صوتی نصب کردهاند؛ و هر روز به مناسبتی بنر یا پلاکاردی را با میخ روی دیوار میکوبند.
روشها و ابزارهای حفاظت بناهای تاریخی در جهان، آنقدر ناشناخته نیستند که بخواهیم فهرست کنیم و یکایک شرح دهیم. بعضا آنهایی که بناهای تاریخی ایران را به آکواریوم تبدیل کردهاند، بهتر از من و شما با این روشها و ابزارها آشنا هستند. کمبود بودجه و امکانات هم اگرچه واقعیت دارد اما آنقدر که گفته میشود، حاد نیست. بماند که خرید و نصب هزاران جام شیشه در صدها بنای تاریخی، خود هزینه هنگفتی داشته و قابل تحقیق است که این حجم از شیشههای گرانقیمت از کدام شرکت یا شرکتها و با چه ساز و کاری خریداری شده است.
حفاظت آکواریومی ریشه در اندیشهای دارد که دمِ دستترین راه حل را بهترین راه حل میداند و حل مشکل را از جایی آغاز میکند که زورش میرسد، نه از جایی که مولّد مشکلات اساسی است. اگر زورمان نمیرسد که نگذاریم خط مترو از فاصله صد متری فلان بنای تاریخی بگذرد و شالودهاش را به خطر بیاندازد، لااقل میتوانیم چند جای همان بنا را در شیشه قرار بدهیم که بگوییم بیکار نبودهایم. «نمایشِ»حفاظت به اندازه «عمل» حفاظت سخت نیست و دیواری هم از دیوار مردم کوتاهتر نیست!
انتهای پیام