معلم، یک عمر با بچههایی که از دیوار راست بالا میروند، سر و کله میزند؛ آتشنشان، بارها و بارها با مرگ در فجیعترین شکل ممکن روبرو میشود؛ راننده تاکسی، صبح تا شب را در ترافیک و آلودگی هوا سپری میکند؛ نانوا در گرمای چهل درجه مقابل کوره آتش میایستد؛ پزشکِ جراح، کاری را میکند که بسیاری از ما حتی توان دیدنش را نداریم؛ وکیل، یک پایش در کلانتری است و پای دیگر در زندان و هر روز وسط دعوا و مرافعه دیگران؛ و مطمئنا موزهداری هم مشکلات خاص خود را دارد.
اینکه آدم علم کاری را داشته باشد با اینکه در عمل بتواند آن کار را انجام دهد و با رغبت هم انجام دهد، دو چیز متفاوت است. اولی به هوش و استعداد ربط دارد و دومی به ساختار روانی و احوالات روحی. شاید خیلیها بتوانند سختترین متون پزشکی را بخوانند و بفهمند، اما همه آنها زهرهاش را ندارند که جمجمه بیمار را سوراخ کنند یا دل و رودهاش را بیرون بکشند! از همینروست که حتی در جامعه فرسوده ما نیز، چند سالی است مشاوره انتخاب رشته تحصیلی و شغل (با توجه به نوع هوش و تیپ شخصیتی) به سایر خدمات روانشناسی افزوده شده است.
راهنما یا مراقب موزه بودن، شغلی است که شاید در نگاه اول چندان دشوار به نظر نرسد اما هم به جهت حفاظت از آثار بسیار گرانبها، مسؤولیت سنگینی را بر دوش فرد میگذارد و هم به خاطر مواجهه روزانه با افرادی که تیپهای شخصیتی متفاوت و در نتیجه رفتارها، پرسشها و خواستههای گوناگون دارند، صبر و حوصله زیادی را میطلبد. آیا آن دسته از موزهداران که با بازدیدکنندگان تماس مستقیم دارند، پیش از انتخاب شغل، به این موضوع فکرکردهاند؟ یا فقط به عنوان یک فرصت شغلی به آن نگریسته و بدون آگاهی قبلی (و گاه از سر اجبار) وارد این حرفه شدهاند؟
بر فرض که آنها به چنین چیزی فکر نکرده باشند، آیا موزهها هنگام استخدام، به جز درخواست مدرک تحصیلی مرتبط، بررسیهای روانشناسی لازم را برای تطابق ویژگیهای شخصیتی داوطلبان با اقتضائات شغلی به عمل میآورند؟ و سپس در مدت خدمت، آموزشهای لازم را در اختیار کارکنان خود میگذارند؟ از این مهمتر، آیا موزهها هرگز به سراغ روانشناسان رفتهاند تا از آنان در تیپشناسی شخصیتی و رفتارشناسی بازدیدکنندگان کمک بگیرند؟
شاید در نگاه نخست، چنین توقعی از موزهداری ایران، دور از واقعیتهای موجود به نظر آید. البته که توقعمان زیاد نیست اما انتظار هم نداریم که در برخی موزهها، افرادی که ممکن است به شکل معمول نیز رفتار عادی نداشته باشند، در جایگاه تعامل با مخاطب قرار بگیرند. آیا حاضرید کسی را که لرزش شدید دست دارد، به عنوان مسؤول جابهجایی آثار انتخاب کنید؟ پس چگونه میتوانید اجازه دهید شخصی با موارد متعدد پرخاشگری و بدرفتاری، در تماس مستقیم با بازدیدکنندگان قرار گیرد؟!
میدانیم که در دانش موزهداری از علوم و فنون گوناگون مانند شیمی، علوم آزمایشگاهی، انفورماتیک، عکاسی، طراحی داخلی و… (که همه به آثار موزه ربط دارند) استفاده میشود. آیا وقت آن نرسیده است که از علم روانشناسی (که نفعش به مخاطب آثار میرسد) نیز، بهره بگیریم؟
انتهای پیام