حسین قنواتی: این جمله در تیتر را یک کارمند از شرکتی تابع یک بانک گفته و حالا به نظر میرسد که “همینی که هست” تا پایینترین سطح کارمندان و میزهایشان تسری پیدا کرده است.
شرحی قابل توجه برای مسوولین ذیربط که در این نوشته میآید، همین روزها در یک شرکت خرید آنلاین و تجاری تابع بانکی که عنوان خود را نام کشوری صاحب تمدن و فرهنگ هزاران ساله با ارزشهای اسلامی نهاده، اتفاق افتاده است.
[یک] شرکتهای اقتصادی و تجاری که به عنوان شرکتهای تابع بانکها کار میکنند، اعتبار از بانک پشتیبان میگیرند. شما در هر مواجههی کاری با آنها، یادتان هست و مشاوران و کارمندان آنها نیز مدام اطمینان میدهند که “هیچ نگران انجام کار و حقالزحمهی توافق شده نباشید” و شما که دوستی هم در آنجا دارید، اعتماد میکنید.مشاور مدیرعامل و کارمند مربوطه به طور تیمی به شما اطمینان دادهاند و چنان شما را به احترامی ظاهری میگیرند که حتی به خودتان میگویید که شاید درست نباشد که نوشتن قرارداد را خاطر نشان کنید. با این حال برای پیشگیری از تکرار هزار بارهی یک تجربه تلخ، اشارهای میکنید. مبلغ مورد توافق که برای شما بسیار حیاتی است، برای آنها شوخی است و میفرمایند که چندان نیست که وارد روند اداری شود. [دو] به هر حال شما به اعتنای بانک و شرکتی عریض و طویل و در جریان بودن معاون و مشاور شرکت یاد شده و داشتن چشمی به واژههای محترمی مثل “دوستی و آشنایی” و “ارادت به شما” دال بر “هنر و شخصیت” و این که “وظیفهی ما خدمت به شما و هنرمندان و اهل فرهنگ است” اعتماد میکنید. [سه] پروژهی کاری را به انجام رساندهاید. حالا مدام شما را بازی میدهند و وعدهی هفته به هفته تا برسد به هفتهی آخر سال… دست آخر هم حتی نیمی از مبلغ توافقی را که پیشتر به حیلههای فراوان و بهرهگیری از ناآگاهی و خوشبینی شما به کاهشی بیارزش رساندهاند و شما از انجام سر باز زدهاید و باز به تمنا و خواهش و آن که “آبروی ما میرود” را هم به شما نمیدهند.
آنها بر موجی سوارند که اعتبار از نامها و عنوانها میگیرد و یقین دارند که پشتِشان محکم است، آنقدر که نان خود را چرب میکند و بگویند: مملکت صاحب ندارد و هر کاری از دستت بر میآید بکن! [چهار] شما به عنوان روزنامهنگار به مدیرعامل آن شرکت مراجعه میکنید تا پیش از هر چیز، ایشان را در جریان گروه کلاهپران که احتمالاً دو فردای دیگر تبدیل میشود به شبکه امور «کلاه به کلاه» کردن، قرار دهید.
دفتردار مدیر به هر ترتیبی نمیخواهد شما بتوانید با مدیرعامل صحبت کنید… عجیب نیست؟
صد البته کارمند مربوطه هم با خبر میشود و بعد از شما، حتمن دیداری با مدیر شرکت خواهد کرد و با همان زبان که شما را فریب داده و نان واسطهگری را به جیب میبرند و شما حالا فهمیدهاید که اصلاً کار برای جای دیگری بوده و ایشان به پشتوانه نام و عنوان شرکت، واسطه معامله به چند برابر قیمت، به خدمت مدیرعامل هم رسیده است. [پنج] برای نوبت دوم به شما میگویند: “همینی که هست” و “هر کاری از دستت بر میآید، بکن”.
…
کسی پیدا شود که به این تکثیر بیاعتمادی میان مردم و بانکها- میان مردم و دولت و مسئولین بیتفاوت و در نهایت مردم و مردم، اعتنا کند.
کسی پیدا شود به تباه کردن فرهنگ عمومی و ارزشها- به خیانت به واژههای شریف، اعتنا کند.
کسی پیدا شود که در این موقعیتها مرجع رجوع آدمهای شریفی بشود که با دشواری جانفرسا در این روزگار، هنوز بر اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی قایل است… و به هیولاهای عجیب این ولع در حال تکثیر و نوعی نابودگر اخلاق ، اعتبار ، انسانیت و دوستی، تبدیل نشده و نمیخواهد بشود، ارادتی بنماید و اعتنا کند.
پینوشت: گزارش این رویداد و نام و عنوان و ذکر شرح نزد سایت محفوظ است و به زودی منتشر خواهد شد.
انتهای پیام