چندی است که ساکن روستای پدری شدهام، جایی که اکنون محلهای شده است از شهری تازه. فضای روستا و باغهایش کاملاً با سالهای کودکیِ ما تفاوت کرده است. تفاوت، به نظرِ من، به خودی خود ایرادی ندارد هر چند مانندِ بیشترِ افراد دوست دارم که محل خاطرههای کودکی و نوجوانیام، همانگونه که بود، باقی میماند. با این حال، اگر تفاوتی رخ میدهد و به ظاهر امروزیتر یا مدرن میشویم کمینهی توقع آن است که بهتر شویم؛ یعنی، افزون بر رشدِ امکانات به زیبایی و دسترسی و هماهنگیِ اجزای روستا افزوده شود، نه آن که زشت شود. از این رو، این یادداشت را هر چند به عنوانِ شهردارِ شمشک ـ دربندسر مینویسم، بر این باورم که نکتهها و یادآوریهایش، اگر درست باشد، به کارِ همهی روستاهای کشور میآید…
نخست آنکه اگر جایی قرار است با حساب و کتاب گسترش و توسعه یابد، که اصلش هم همین است و قصدِ ما بهبود و پیشرفت است و نه توسعه به هر قیمتی که طبیعتاً نابودگر و ناپایدار خواهد شد، میبایست برای آن جا طرحی جامع تهیه کنیم؛ طرحی که بر اساسِ آن جاهای مناسب برای گسترشِ زمینهای زیرِ کشت یا به جهتِ درختکاری و نیز خانهسازی و ارتفاعِ خانهها و حریمها و نکتههایی دیگر مشخص شوند تا در آینده برای نمونه اگر با ارتفاعِ خانهای مخالفت شد یا نشد به حسابِ ارتباطهای افراد با شهرداری گذارده نشود، و گسترشِ آن مکان به سوی زیباتر و هماهنگتر شدنِ اجزایش میل کند و نه یک درهمشدگی که در آن سقفی برای جمعیت و آبِ مورد نیاز در نظر گرفته نشده باشد و بافتهای بومی مورد هجومِ (ورودِ بیش از ظرفیتِ) کسانِ غیرمحلی قرار گیرند تا جایی که تعارضهای اجتماعی پدید آورده و در نهایت نه از تاک نشانی ماند و از تاکنشان!
اکنون که گاه در میان باغهای روستا قدم میزنم با منظرهی ناپسندِ مرزبندیِ باغها با سیمکشی، توریهای فلزی و دیوار و حتا گاه سیمخاردار مواجه میشوم امری که در دورانِ قدیم وجود نداشت و هنگام رفتن به کوه یا دشت به راحتی تردّد میکردیم و مرزها با موانعی طبیعی همچون راههای مالرو یا جویها و گاه درختانِ تبریزی مشخص میشد و روستاییان برای حفظِ مرزهای باغهایشان به یکدیگر اعتماد داشتند. این مرزبندیها تا آن اندازه نادرست و فاجعهبار هستند که گاه مسیرها و راههای عبور را هم در بر گرفتهاند و حریمی برای رودخانهها یا رودهای کوچک فصلی و مکانهای طبیعی، همچون آبشار، قائل نشدهاند…
شهر شمشک ـ دربندسر شهری گردشگری است ــ که به نظر من تقریباً همهجای ایران گردشی است ــ و از این رو وجودِ آن طرح جامع و حفظ محیطزیست و در نظر گرفتنِ حریم برای درهها و رودخانه و آبشارها فوریت دارد. مثلاً برای مردمی که از اَبَرشهرِ تهران به قصد استراحت به دامنهی کوهها یا کنار رود در این منطقه میآیند وجودِ راههای دسترسی لازم است، اما متأسفانه نه تنها چنین راههایی وجود ندارد بلکه کموبیش گذرِ ورودیِ اکثر این درهها در دستِ ساختوساز است! این کار، جدا از آنکه بیاحترامی به زیستبوم و قوانین و زیبایی و گردشگری است گاه تا آن اندازه نابخردانه است که ممکن است مانند سیل شیراز در سه سال پیش فاجعهای را هم برای سازندگانِ آن بناها پیش آورد. یک نمونهی شاخص در این میان، تنگهی زیبای هَمِلون است که جویِ زیبای آن، دستکم در بخشِ بزرگی از پاییندست، گویا به خاطر آبیاری و بردنِ آب به سرِ زمینهایی دیگر خشک شده است و وجود لولههای متعدد در بالادستِ آن، و بنای مخروبهای که که سالهاست ورودیِ این دره را به خود اختصاص داده است، به کل این طبیعتِ فوقالعاده را زشت نمودهاند…
افزون بر آن، همانطور که اشاره کردم، گاه صاحبانِ زمینها حصارکشیشان را تا نزدیک رودخانه امتداد دادهاند و عملاً راهی برای رفتن به کنارِ رود و قدم زدن در کنارهی آن وجود ندارد. این موضوع دربارهی کوهها هم صدق میکند و متأسفانه با رصد نشدنِ قانونی که دربارهی آباد کردنِ زمینها وجود دارد روستاییان، در بیشتر جاهایی که پیرامونِ تهران دیدهام، گاه در جاهایی با شیبِ بسیار یا در نزدیکی صخرهها یا در ارتفاع درخت میکارند و مرزبندی میکنند و این جدا از آن دسته از افراد متموّل است که با روابط خاصشان ویلاهایی را در کوهها میسازند. این قانون دستکم دربارهی مناطق کوهستانی بسیار آسیبزننده است و گمان میکنم رقابتهای ناسازندهای را هم سبب شده باشد…
انتهای پیام