هخامنشیان ستمگر یا منادی حقوق بشر؟ در ۲۲۰ سال شاهنشاهی هخامنشیان شاهد پادشاهانی صلحجو و ملایم چون اردشیر دوم، و خونریز و سختگیر چون اردشیر سوم بودیم؛ شهریاری قاطع و مدبر چون داریوش کبیر داشتیم و پادشاهی سهلانگار مانند خشایارشا؛ بنیانگذار پیروزی چون کورش کبیر و فرمانروای شکستخوردهای چون داریوش سوم. بنابراین نمیتوان از منظر تاریخی عصر هخامنشی را با یک داوری کلی عصر عدل یا ظلم دانست، مگر آنکه اغراض سیاسی وجود داشته باشد. اما میتوان به چند ویژگی از نقش تاریخی و سیاسی خاص هخامنشیان اشاره کرد:
الف. هخامنشیان در جایگاه امپراتوری ایرانی [شاهنشاهی] اگر در عصر اوستایی و اسطورهای بنیانهای هویتی ایرانی پی ریخته شد، در عصر ماد و به ویژه هخامنشی ساختار جغرافیایی ایران بنیانگذاری شد تا در دوران اشکانی و ساسانی شاهد تثبیت مفهوم ایران به مثابه یک کشور باشیم.
ب. هخامنشیان به مثابه خاطرهای از عظمت فراموششده ایران باستان
هخامنشیان در روایت تاریخی سنتی و کلاسیک ایرانی با کیانیان در هم آمیختند و نمادی از ایران با عظمت باستان بودند اما درست در زمانی که ایران در معرض یورش قدرتهای استعماری غربی قرار گرفته بود ایرانیان با تاریخ هخامنشیان از طریق مطالعه آثار یونانی و رومی و نیز خواندن سنگنبشتهها به وسیله غربیها آشنا شدند. ایرانی که در برابر تکبر روس و انگلیس و امثال گریبایدوف و جیمز موریه آزرده و رنجیده شده بود، به یکباره نوشدارویی را در برابر این تحقیرها کشف مینماید به نام شاهنشاهی هخامنشی، که نه تنها از غرب چیزی کم ندارد بلکه بنیانگذار مدنیت است. همین شناخت از تاریخ هخامنشی در جنبش بیداری ایرانیان و نهضت ترقیخواهی نقشی بنیادین داشت و جوهر اصلی آثار روشنفکران متقدم از آخوندزاده تا کرمانی و حتی شاعرانی چون میرزاده عشقی شد. این نگرش تاریخی قوه انرژی نهضت مشروطیت میگردد و ایران را به نخستین دموکراسی آسیا تبدیل مینماید. در عصر پسامشروطه نیز کموبیش همین اندیشه حاکم است و تا مدتها چه حاکمان و چه مخالفانی مانند ملکالشعرای بهار و فرخی یزدی و حتی روحانیای مانند سیدحسن مدرس به این عظمت باستانی به عنوان یک نقطه اتکا ارجاع میدادند.
ج. نفی و تمسخر هخامنشیان، ابزار مبازره
نهاد سلطنت در ایران به طور سنتی از پایگاه مشروعیت نیرومندی بهرهمند بود، اما در ایران دهه ۳۰ و ۴۰ با خلأ مشروطه و تعلیق عملی قانون اساسی و نیز نابودی اشرافیت زمیندار به عنوان پایگاه سنتی سلطنت، تلاش میشود که عصر هخامنشی و کورش کبیر مبنای مشروعیت حکومت پهلوی گردد. واکنش به این ایدئولوژیسازی در میان اپوزیسیون، هجو و تحقیر و نفی هخامنشیان است…
د. هخامنشیان در جایگاه اپوزیسیون
با انقلاب اسلامی و پیروزی مخالفان نظام شاهنشاهی، هخامنشیان به عنوان مبنای ایدئولوژیک نظام سرنگونشده در معرض طرد و هجمه برخی از انقلابیون قرار میگیرند اما این هجمهها با واکنش گروهی از میراثداران فکری مشروطیت مواجه میشود. نقطهی اوج تلاقی، مواجهه شیخ صادق خلخالی با نصرتالله امینی استاندار فارس در موضوع تلاش برای تخریب تختجمشید بود. اما با گذر زمان و افزایش نارضایتیها از وضع موجود، [در کنار گرایش نسل جوان به تاریخ و هویت و شناخت میراث ایرانی و در نتیجه به یکی از نقاط اوج آن، یعنی هخامنشیان] بار دیگر گروهی درصدد برآمدند که هخامنشیان را در قالب مبنای ایدئولوژیک رژیم پهلوی بازسازی نمایند. واکنش حاکمیت جمهوری اسلامی در مقابل این تلاشها اگرچه به تندی صدر انقلاب نبوده اما باز به سمتوسوی نفی اصل هخامنشیان رفته که این واکنش میتواند اتفاقا سوخت لازم را برای همان اپوزیسیونسازی از هخامنشیان فراهم سازد.
در طول ۴۳ سال گذشته یک جریان خاص نیز به ستیز با هخامنشیان روی آورده و آن جریان تجزیهطلب و به طور خاص پانترکیسم است. تجزیهطلبان برای نابودی هویت ایرانی و وحدت ملی دو محور هخامنشیان و شاهنامه فردوسی را به عنوان دو رکن تاریخی فرهنگ و هویت ایرانی در تیررس حملات خود قرار دادهاند و در مورد هخامنشیان از شکاف سیاسی میان حاکمیت و اپوزیسیون در جهت اهداف خود بهره برداری مینمایند.
در این میان راهکاری که هم به سود ایران و هم در جهت منافع حاکمیت است، غیرسیاسی کردن هخامنشیان است. اگر جمهوری اسلامی همان رویکردی را که در برابر فردوسی و شاهنامه در پیش گرفت نسبت به هخامنشیان و کورش کبیر نیز اتخاذ نماید هم اپوزیسیون و هم تجزیهطلبان را توأمان خلع سلاح مینماید؛ متوقف ساختن اظهارنظرهای غیرکارشناسی درباره هخامنشیان، پاسداشت و تکریم کورش کبیر و صیانت ویژه از حدود و ثغور فیزیکی تختجمشید و پاسارگاد و دیگر میراث باستانی ایران میتواند یک آغاز خوب باشد.
انتهای پیام