به شهادت نیروهای مرزبانی بیشترین تعداد مهاجران غیرقانونی که متوسط بین ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر هستند، از مرز میلک در شهر زَهک به افغانستان بازگردانده میشوند.
مهاجران از اطراف پاسگاه دستگیر و تا صبح نگهداری و ظهر به افغانستان برگردانده میشوند. بدون در نظر گرفتن اینکه ممکن است جان آنها در خطر باشد. حتی به نیروهای فاطمیون که کارت داشتند اجازه ورود نداد. این ماجرا بسیار ناراحت کننده بود.
نکته مهم دیگر این است که، کسانی از مناطقی که درگیری در آنجا نیست نیز فرار میکنند. مثلا در شهرهای جوزجان و شبرغان درگیری صورت نگرفته است ولی با زمزمه آمدن طالبان آنها هم آواره و سرگردان شدند.
حضور نیروهای طالبان در سطح شهر هرات بسیار چشمگیر و زیاد است. تا زمانی که من آنجا بودم مدارس و دانشگاهها بسته بودند.
در قندهار حجم زیادی از مهاجرین را شاهد بودیم که پشتون بودند. آنها میگفتند: بیشترین ظلم را امارت طالبان به آنها کرده، زیرا مناطقی که در دست طالبان بوده است به شدت از نظر توسعه شهری، راهسازی، وضعیت مدارس، اقتصاد و بهداشت ضعیف است.
طالبان در قندهار قتلعام بزرگی صورت دادند و به قوم اچکزی حمله کردند.
در خصوص این که نیروهای داعش و عبدالمالک ریگی در غرب افغانستان مستقر شدهاند، باید بگویم داعشی که در آنجا فعالیت میکند بدنه تازهای به وجود نیاورده است. اینها همان طالبانی هستند که با فرماندهان محلی یکی نشدند و پرچم جدیدی را بلند کردند. داعش توسط طالبان تغذیه میشود.
در خصوص این سوال که آیا سرمایه اجتماعی ایران در افغانستان تحلیل رفته است، باید گفت: چند عامل در تحلیل رفتن این سرمایه اجتماعی موثر بوده است. یکی از این عوامل مسئله مهاجرین است. بدرفتاریهایی که در داخل ایران با مهاجرین شده، آن طرف مرز دارای ضریب چند برابر میشود. برخورد یک سرباز در یک شهرستان تیتر اصلی اخبار در آنطرف می شود. توجه به این نکته که اقدامات ما در افغانستان رصد میشود حائز اهمیت است.
نکته دوم اینکه از سال ۹۶ به بعد جریانی در رسانه راه افتاد که دوست داشت خلاف تصور واقعیت میدانی، از طالبان چهرهای مهربان به تصویر بکشد. میخواستند القا کنند که طالبان مهمان نواز و خوب هستند تا خط دیگری را جلو ببرند.
مهاجرینی که سال ۵۷ به عنوان مهاجران عقیدتی به ایران آمدند، صدای انقلاب را شنیده بودند و به ایران ملک امام میگفتند. ما چنین جایگاهی در افغانستان داشتیم با زبان، دین و فرهنگ مشترک در حوزه تمدنی به هم نزدیک بودیم. اما اخیراً بخشی از نیروهای امنیتی خلاف نظر مقامات ارشد کشور ارتباط عمیقی با نیروی طالبان برقرار کردهاند که دورترین گروه به لحاظ وجوه اشتراک تمدنی با ما هستند.
شانه به شانه سفارت ایران داشتم و طالبان مرا با قنداق تفنگ میزد
مسئله ما این است که طالبان خلاف روشهای دیپلماتیک و با زور روی کار آمدند. این روش سر کار آمدن، روش ضد مردمی زورگویان است. روشی با توسل به قدرت خارجی و اسلحه.
ما مردم را در افغانستان کنار زدیم. ما دیگر قلب مردم را نداریم. در افغانستان هرجا میرویم سرمان پایین است. به ما میگویند چرا ایران با ما این کار را کرد؟ چرا با طالبان ارتباط دارد؟ چرا در تلویزیونهای ایران، چهره طالبان تطهیر میشود؟
سرمایه اجتماعی و آبرویی را که ایران داشت از دست دادیم چون طرف مردم نایستادیم. کسانی که ریشههای تمدنی تاریخ، جغرافیا و ادبیات مشترکی با آنها داشتیم را کنار گذاشتیم. سوال این است که ما چه قرابت فرهنگی با طالبان داریم؟!
مردم از ما دور شدند و این تهدیدی بسیار جدی برای ماست.
عدهای میگویند: با طالبان برای امنیت و منافع ملی همکاری میکنیم. از نظر ما در نقطه مقابل امنیت و منافع ملی ایستادهاند. بدنه بزرگی از مردم را از خود دور و بیزار کردهاند.
اعتراضات زنان در کابل امیدبخش است و موازی با جبهه مقاومت انجام میشود که من به آن «مقاومت بدون خشونت» میگویم.
در چنین شرایطی حرکت زنان بسیار معنا پیدا میکند زیرا اسلحه و خشونت در آن نیست و برای حقوق اولیه خود اعتراض میکنند.
با وجود برخوردهای بسیار شدید و آزار جسمی، زنان بازداشت نمیشوند. من به این اعتراضات بسیار امیدوارم اینها بخشی از جبهه مقاومت هستند ولی با یک استراتژی دیگر، که استیفای حقوق اولیه خود را با مبارزه مدنی پیگیری میکنند.
شنیدم که عکاس ایرانی، آقای صمدی در کابل آزاد شده است ولی خبری که از خانواده او داریم این شنیدهها را تکذیب میکند.
برخوردی که با خبرنگاران در افغانستان شد آن چیزی نبود که رسانههای ایران منتشر کردند.
در اعتراضی که بعد از دخالت نظامی پاکستان در حمله به پنجشیر صورت گرفت از میان ۱۰۰ نفر بازداشتی ۱۳ نفر آنها خبرنگار بودند. از آن میان ۹ نفر اهل افغانستان و ۴ نفر غیر افغانستانی بودند. همچنین ۵ نفر از خبرنگاران روزنامه اطلاعات روز( برنده جایزه مبارزه با فساد) نیز بازداشت و به بدترین وضع مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. به طوری که یک نفر از آنها از این حملات بیهوش شده بود.
آن خبرنگاری که در کوچههای کابل می گردد و میگوید اوضاع آرام شده، طالبان او را حلوا حلوا میکنند. اما ما خبرنگاری را دیدیم که برای پوشش اعتراضات زنان دوربینش را شکسته بودند.
در همین تجمع با قنداق تفنگ به من حمله کردند و من به سمت دیوار سفارت ایران پرتاب شدم. وقتی مرا با قنداق میزدند، شانه به شانه سفارت ایران بودم. بعد مرا روی زمین خواباندند و از پشت دستبند زدند؛ ما بیش از ۱۰۰ نفر بودیم. بعد خارجیها را از مردم افغانستان جدا کردند و گفتند که حق حضور در اعتراضات را نداریم.
رفتیم تا صدای مردم بیصدا شویم…/ برق زندگی از چشمان مردم افغانستان رفته است
از دهمزنگ تا شهرک حاجینبی به شدت اوضاع اجتماعی دچار خمودگی و رخوت شده بود و این مرا شوکه کرد. پل سرخ مثل خیابان ولیعصر در تهران محلی برای کتابخانهها کافهها و دانشگاههاست و حالا وضعیت خیلی بدی پیدا کرده است و شاید ۱۰ درصد کتابفروشیهای آنجا باز باشد.
نسل هنرمند و متخصص کشور را ترک کردند. این که میگویند آمریکا از افغانستان فرار کرد درست است ولی بخش بزرگی از نخبگان هم با آن فرار کردند.
ما برای شکستن انحصار خبری رفتیم تا ثبت شود همه ایرانیها چنین نظری که در رسانهها منتشر میشود را ندارند.
خبرنگارانی که اکنون در افغانستان هستند وضعیت گذشتهاش را نمیشناسند. نمیدانند در شهرک حاج نبی چه شور و شوق و امیدی جریان داشت. وقتی الان میبینم در خاموشی و سکوت است، قلبم به درد میآید.
این خبرنگاران جوان، گذشته آن را ندیدند و میگویند الان امنیت و آرامش برقرار است. این بیاخلاقی ناجوانمردانهای است که شما گزارش یکطرفه بدهید.
ما یک جایی فکر کردیم که باید طرف مردم بایستیم. برای ما بحث اختلاف روایت نبود بلکه یک گروه تروریستی با حمایتهای خارجی حاکم شده بود و یک طرف مردم بیصدا بودند. ما رفتیم که صدای مردم بیصدا باشیم.
افغانستان دیروز با افغانستان امروز بسیار فرق میکند. تصویری که جمهوری اسلامی از افغانستان تا ۶ ماه قبل ارائه میکرد تصویری از ناامنی و عدم ثبات به دلیل حضور آمریکا بود. خبری از طبیعت، فرهنگ و جغرافیا، تاریخ نبود. ولی واقعیت این بود که افغانستان تقریباً به ثبات رسیده بود. اگرچه ساختار دولتی فاسدی داشت و در این صورت هم سران آن باید تغییر میکردند نه اینکه کل وضعیت دگرگون شود.
در ایران فارغ التحصیلانی بودند که چشم امید به بازگشت به افغانستان را داشتند تا در وزارتخانهها کار پیدا کند. در داخل افغانستان هم چنین این امید بود و جوان افغانستانی مسیر پیشرفت را برای خود باز میدید.
مهمترین چیزی که در کابل خاموش شده برق امید چشمهاست. برق امید به زندگی و آینده! این نسلی که از افغانستان رفتند تا سی سال بعد هم جایگزین نخواهند شد. این مهمترین فرق افغانستان دیروز با امروز است که آدم را متاثر میکند.
قوانین مربوط به مهاجران از زمان جنگ بازنگری نشده است
قبل از حضور نیروهای جهادی برخوردها بسیار بد بوده است. دوستان جهادی که این روزها در مرز، کنار آوارگان حاضر هستند، شلنگ و چوب را از دست سرباز گرفتهاند.
برخوردی که اکنون لب مرز با پناهجویان میشود همان برخوردی است که در اردوگاهها با مهاجرین میشد.
۳۰۰۰ نفر روزانه ۲۰ ساعت کنار دیوار نگه داشته میشوند بدون این که امکاناتی وجود داشته باشد.
این رفتارها در حالی است که سفارت خانههایی که در افغانستان بودند حتی سگ و گربه خود را هم بردند. پایین رتبهترین کارمند خود را هم خارج کردند؛ اما جمهوری اسلامی در این واقعه هولناک که در افغانستان اتفاق افتاد چکار کرده است؟ چه تعداد از مردم افغانستان را که دلبسته ایران بودند قبول کرده است؟ متاسفانه ما هیچ فکری برای آنها نکردیم.
نزدیک غروب قاچاقچیان، مهاجرین را میآورند و تا ساعت ۴ صبح اینها توسط نیروهای مرزبانی یا ارتش دستگیر میشوند. بعد از دستگیری روز بعد حدود ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر رد مرز میشوند.
خاطره جمعی که این مهاجرین از ایران با خود میبرند خاطره بد اردوگاههاست. نیروهای جهادی تلاش کردند که با ایجاد امکانات رفاهی و بهداشتی در مسیر از رنج مهاجرین بکاهند و زخمیها را بستری کنند.
جمهوری اسلامی از رقبای خود عقب مانده است. میتوانست طیفی از افراد را که با ما همراه بودند و جانشان در خطر بود، پذیرش کند. باید در این ماجرا ورود پیدا میکرد و سهمی را به عهده میگرفت.
قوانین مربوط به مهاجرین به سال ۵۹ برمیگردد. این قوانین نیازمندِ به روز شدن هستند. چون آن زمان درگیر جنگ بودیم و ورود مهاجر را تهدید میدانستیم و براساس آن تلقی، قانون تصویب شده است، ولی اکنون اوضاع تغییر کرده و ۴۰ سال از آن وضعیت گذشته است.
درباره مهاجرین دو نکته را باید عرض کنم. دیدگاه مسئولان به مهاجرین مثل قاچاقچی لب مرز است. این نگاه به شاعر، نخبه و استاد دانشگاه نگاهی پر از سوءظن، تهدید و امنیتی است.
نکته دوم این است که از دهه۶۰ دیدگاه قانونگذار به مسئله مهاجرین کوتاه مدت بوده است. ما نگاه بلندمدتی به مسئله «مهاجر» نداشتیم. برای شغل، تحصیل، هویت و تعامل با جامعه ایرانی برنامهای طراحی نکردیم.
بخشی از نیروی امنیتی ارتباط بیپروایی با طالبان گرفته است و در حالت خوشبینانه تمام تخم مرغهای خود را در سبد آنان گذاشته است. این ماجرا خیلی ترسناک است و امیدواریم به جاهای خطرناک ختم نشود.
انتهای پیام