در آن هنگامه که هیچکس به فکر کاخ یگانه و سر بر آسمان ساییدهی فرهنگ و زبان فارسی نبود، بارها و بارها میگفت که دیگر انتشار مجلهی یغما به درد هیچکس نمیخورد. جز یغما – که آن را بیش از همهی فرزندان و وابستگانش دوست داشت– دلبستگی بیاندازهاش به زادگاهش “خور” بود و از این رو با هزینهی خود به ساخت آرامگاه و کتابخانهای با چندین تالار پرداخت که حتی پس از مرگش خوریها از کتاب بیبهره نمانند.
اما سرانجام این کتابخانه در آن روستای دورافتاده و محروم چون سرانجام خودش چندان تلخ، ناگوار و دردناک بود که هرگاه از آن یاد میکرد یا سخنی میگفت بغض گلویش را میفشرد و صدایش از اندوه میلرزید. با تغییر رژیم گروهی از خوریها با حمایت استاندار وقت اصفهان و ادارهی باستانشناسی به بهانهی اینکه همهی این کتابها گمراه کننده ودر راستای شاهنشاهی است بیشتر کتابهای نفیس را یا دزدیدند یا خمیر کردند و با غارتی ددمنشانه از آن کتابخانه با ۲۵۰۰ جلد کتاب تنها ۵۰- ۶۰ جلد بیشتر نماند. آرامگاه رو به ویرانی گذاشت و تالارهای آن انبار جهاد سازندگی و کارخانهی رب شد!
امروز ادارهی میراثفرهنگی خور با تصرف عدوانی از دو سالن آنجا برای ادارهی خود سود میبرد. یا پارکینگ ماشین کارمندهای بیکارهای شده که فقط حقوق میگیرند و یا آبریزگاه آنها و این چنین است سر عاقبت انسانهایی شریف و فرهنگ دوست در این خرابآباد.
یک سال پیش از مرگ، حبیب برای آخرینبار به زادگاهش رفت که یک ماهی بماند، اما دشنامش دادند و برسر و رویش اشغال و کثافت ریختند. دلشکسته و مایوس پس از چند روز بازگشت و همه و همهی اینها مرگ او را جلو انداخت.
عکس اول: روز افتتاح کتابخانه با حضور استاتدار اصفهان ۱۳۴۹
عکس دوم: حبیب یغمایی در روز افتتاح کتابخانه
عکس سوم: وضعیت ویرانی کتابخانه
عکس چهارم: کتابخانه پس از ویرانی
#عکس پنجم: دستخط حبیب یغمایی
#حبیب_یغمایی #اسماعیل_یغمایی #کتابخانه #تاریخ #انتشارات #انتشارات_دادکین