یاد روزهایی می افتم که یا باید در چند روزنامه ورزشی کار می کردم یا به دنبال یک کار اساسی می بودم تا بعدازظهرها راحت بتونم دنبال نوشتن و علاقه ام باشم.
چشم که باز کردم
دیدم بیشترین کار و کمترین درآمد حاصل عشق ورزیدنم بود!
بزرگترها در وادی رقابت بر سر کسب پستهای متفاوت از کار رسانه در وزارتخانه و باشگاههای فوتبال بودند و بدون خالی کردن جا برای دیگران فقط از ما می خواستند جای خالی اشان را در محل کار پر کنیم!
و ما هم محو تماشای معشوق جایشان را خالی نگذاشتیم!
عاشقی کردیم بی جیره و مواجب!
ناله های زیر لبی همسر را هم نشنیدیم.
اصلا حواسمان نبود چند ماه است که دریافتی نداریم!
دریافتی اصلی امان از کار خبر تکذیب و تهدید و شکایت بود.
آن روزها را تمام کردیم اما فراموش نه!
چقدر گفتیم و نوشتیم آقای ارشاد پرداخت یارانه را منوط به ارائه برگه تسویه حساب کارفرما با پرسنل و خبرنگاران نگونبخت کن!
اما کسی نشنید و ندید!
و حالا امروز
یک خبرنگار ورزشی زندگی اش را در کاری دیگر باید ببیند تا با آرامش بیشتر قلم بزند و نقدی کند و گزارشی یا مصاحبه ای بدهد.
خدا رو شکر به این آرامش رسیدم!
زندگی خبرنگار همین است که می بینید.
انتهای پیام