اهواز محور رمان «همسایهها»ی احمد محمود بود. میگویند پیش از آنکه احمد اعطا که بعدها به عشق برادر، احمد محمود شد جغرافیای اهواز را در همسایهها به تصویر بکشد، جغرافیایی که در آن سطح آب کارون تا پل سفید میرسید، هیچ نویسندهای اهواز را چنین به تصویر نکشیده بود. خانه پدری احمد محمود در بافت تاریخی اهواز میتوانست آغازگر گردشگری ادبی اهواز باشد و گردشگران را به روزهای خروشان کارون ببرد اما خانه همسایهها تخریب شد تا خانه پدری احمد محمود همچون اهواز ثبت شده در همسایهها از خاطره بسیاری خط بخورد. بعد هم میراث فرهنگی شهرداری اهواز را مقصر بداند و شهرداری هم انگشت اتهام را به سمت میراث فرهنگی بکشاند و تمام. پرونده همسایهها و خانه پدری احمد محمود مثل خانه پدری کیانوش عیاری بسته شود. خانهای که میتوانست آغاز ورود گردشگر به دهه سی اهواز باشد
«احمد محمود» در همسایهها اهواز [اواسط دهه ۳۰] را با تمام زوایای پیدا و پنهانش ترسیم میکند تا این رمان حافظه شهر اهواز باشد. اهوازی که در گذر توسعه ناپایدار محو شد. میراث فرهنگی خوزستان برای ترسیم محور گردشگری شهری و اجتماعی اهواز نیاز به تأمین بودجه مطالعاتی نداشت. کافی بود خانه همسایهها را بهعنوان مبدأ گردشگری ادبی، اجتماعی و سیاسی اهواز حفظ کند. کتاب همسایهها را روی میز بگذارد و بر اساس آن گردشگر را در اهواز سپری شده بگرداند.
گردشگر را پا به پای خالد و دوستانش ببرد به شط کارونی که آرامشش را در شبی که مأموران به خانه تیمی آنها میریزند، از دست میدهد. آنجا که رنگ کارون تیره میشود و صدایش ترسناک. موجهایش پی در پی سر بر سنگفرشها میکوبند. در لحظات پرتپشی که موجهای کارون زیر پای خالد و دوستانش را خالی میکند تا آنها در پناه صخرهای بزرگ به قول احمد محمود قوز کنند.
مسافر را ببرد به جایی که کارون با آرامشی عمیق و رازدار به تماشای آخرین دیدار خالد با سیه چشم مینشیند. آنجا که احمد محمود راهنمای گردشگران میشود و پل سفید را اینگونه توصیف میکند. «باید سینه سد ساحلی کارون را بنویسم. سد، صاف و یکپارچه است. درازاش، صد متر بیشتر است. از زیر اتاقک تختهای پلیس راهنمایی که اول پل نشسته است تا زیر خانه فرمانده پادگان که همسایه اداره پست است. از زیر هلالهای بلند پل سفید میگذریم. از روی قلوه سنگهای بزرگ و کوچک، میرانیم تا زیر طاق اول پل سفید. قوطی رنگ تو دست من است. قلم مو، تو دستِ آزاد است با لنگهای دراز، پیشاپیشِ ما، شلنگ میاندازد. باد افتاده است زیر طاقهای بین دوپایههای پل و هوهو، صدا میدهد.
انگار که همهمه هزاران نفر قاطی هم شده باشد. ساحل شرقی کارون، با چراغهای ریز و درشت، انگار که فرسنگها با ما فاصله دارد. صدای آب، آدم را میگیرد. انگار که به جان آدم ترس میریزد.» این توصیف با آن حجم آب کارون که روزگاری محل شنای کوسهها بود برای نسلی که به خشکی کارون رسیدهاند فقط در رمان همسایهها قابل تعبیر بود. همسایهها تنها سند کارون از دست رفته نیست. احمد محمود رمان «مدار صفر درجه» را هم با کارون شروع میکند. زیر زمین همین خانه هم لوکیشن کتاب «زمین سوخته» میشود؛ لوکیشن اولین رمان دفاع مقدس.
حبیب باوی ساجد مستندساز ایرانی از همسایهها بهعنوان سند زمانه خویش یاد میکند و میگوید: «یکی از اسناد ماندگار همسایهها، ارائه تصویری خروشان از شط کارون است.» احمد محمود گردشگر را با بیرون و درون اهواز آشنا میکند، اهواز را با آدم هایش، آدمهایش را با لهجه شنیدنیشان. کلام گرمشان را با پوشش شان. هیچ کس مثل احمد محمود در خانه پدری در خیابان کافی (گرشاسب) نمیتوانست اینگونه گردشگران را با زیر و بم و پیدا و پنهان اهواز آشنا و نام قدیم کوچه و خیابانهای شهر اهواز را دوباره در گوش آنها طنینانداز کند.
همسایهها در شوروی در پنجاه هزار نسخه، ترجمه، چاپ و منتشر شد. به زبان عربی و کردی و… نیز چاپ شد. سازمان میراث فرهنگی خوزستان در میان این بیپولیها چقدر باید هزینه میکرد تا اهواز را بهعنوان یک مقصد گردشگری معرفی کند؟ آیا خانه پدری احمد محمود که به گفته «احمدرضا حسینیبروجنی» معاون میراث فرهنگی خوزستان پهلوی بود اما ارزش تاریخی نداشت، نباید برای جذب خوانندگان این رمان از کشورهای آشنا با احمد محمود حفظ میشد؟ احمد محمود، اهواز رمان همسایهها را جغرافیایی مرزی و آبستن حوادث و نفت و مبارزات دهه سی معرفی میکند. بازماندگان احمد محمود سالها بود که بهدنبال فروش این خانه بودند. آیا نباید سهمی از نفت را به خرید خانه احمد محمود اختصاص میدادند تا بخشی از تاریخ نفت هم در خانه همسایهها حفظ میشد؟ /ایران
انتهای پیام