رجب طیب اردوغان در مراسم جشن پیروزی کشور آذربایجان بر ارمنستان، با بیان نکاتی مداخلهجویانه و توهین آمیز در حضور مسئولان این کشور، گفته است: آرزو داریم که مردم ارمنستان خود را از زیر بار تحمل رهبرانشان که همچنان اسیر دروغهای گذشته هستند و ملت را به فقر و تنگدستی کشاندهاند رها کنند.
اردوغان در بخش دیگری از سخنانش یک شعر قدیمی آذری با نام ارس را که معمولا در حوزه ادبیات تجزیهطلبانه قلمداد میشود خوانده و میگوید: “ارس را جدا کردند و آن را با میلههای آهنی و سنگ پر کردند/ من از تو جدا نمیشدم، ما را بهزور جدا کردند”.
علاوه بر نکته درستی که درباره ریشه این شعر توسط آقای ظریف به اردوغان یادآوری شده و البته باید بیش از آن وزارتخارجه گوش رییس این همسایه شمال غربی ایران را بپیچد، باید داستان مردان و زنان آذربایجان ایران را به اردوغان یادآوری کنیم تا اگر باز هم در ترکیه کودتا شد و دنبال سوراخ موش میگشت تا از طریق موبایل برای هوادارانش پیام بدهد، فراموش نکند که ایرانی خصوصا از جنس آذری زبان آن، خاک میخورد اما خاک نمیدهد.
نقل شده که سردار بزرگ ایرانی «ستارخان» در خاطراتش میگوید: من هیچوقت گریه نکردم، چون اگر گریه میکردم «آذربایجان» شکست میخورد و اگر «آذربایجان» شکست میخورد؛ «ایران» شکست میخورد!
اما در زمان «مشروطه» یک بار گریستم و آن زمانی بود که ۹ ماه در محاصره بودیم؛ بدون آب و بدون غذا. از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و به دلیل ضعف شدید، بوته را با خاک ریشه میخورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش میدهد و میگوید لعنت به تو ستارخان!
اما مادر، فرزندش را در آغوش گرفت و گفت: «اشکالی ندارد فرزندم، خاک میخوریم، اما خاک نمیدهیم.»
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد.
انتهای پیام