۱) استفاده از تیترهای خشونتآمیز و نامناسب در صفحات حوادث روزنامهها و همچنین سایتهای مرتبط، بیش از آنکه جنبه اطلاعرسانی داشته باشد، ابزاری برای جذب مخاطب و کلیکخوردن است.
۲) اینکه در یک پرونده، سر ۲ زن جوان بریده شده باشد، فرع بر ماجرای مهمتر یعنی قتلی است که اتفاق افتاده است؛ اشاره به این عمل دهشتناک در تیتر و حتی در متن، از یکسو ذهن مخاطب را آزار میدهد و از سوی دیگر منجر به ترویج خشونت میشود.
۳) واژه بیآبرو در وهله نخست یک برچسب منفی به فرد میزند. هیچکس نیست که از این واژه خوشش بیاد و آن را تعریف از خود قلمداد کند. حتی اگر برخلاف عرف جامعه زندگی کرده باشد هم در مقابل این واژه خواهد ایستاد چون زندگی هر فردی، وجوه متفاوتی دارد و نمیتوان در جایگاه قضاوت زندگی شخصی انسانها ایستاد و حکم صادر کرد. در پرونده مورد بحث، هر ۲ زنی که برچسب بیآبرو به آنها زده شده به قتل رسیدهاند و حالا نیستند که از خودشان دفاع کنند.
۴) بنابر آنچه گفته شد؛ واژه بیآبرو هرگز مودبانه نیست خصوصا اینکه برای یک زن در جامعه ایرانی استفاده شده که با توجه به مختصات خاص فرهنگی – اجتماعی جامعه، تبعات منفی بیشتر و قضاوتهای نامناسبتر به همراه دارد. (حتما انتقادات بهجایی به این فرهنگ وجود دارد و نیاز به اصلاح آن حتمی است.)
۵) نادیدهگرفتن همین موارد منفی نشان میدهد که در استفاده از این قبیل تیترها، کمتر توجهی به اصول روانشناختی و کارکرد و وظیفه فرهنگی رسانهها شده است و هدف اصلی، جذب مخاطب بوده است. این در حالی اساسی که وظیفه رسانه، برچسبزدن به افراد خصوصا اقشار آسیبپذیر، بزهکاران، زندانیان و مجرمان آزادشده از زندان نیست.
۶) حادثه یکی از حساسترین حوزه ها در رسانههاست که خطر افتادنش در دام احساسات، قضاوت، بزرگنمایی، سطحیشدن و طرفداری به مراتب بیشتر از سایر حوزهها احساس میشود. دلیلش هم وجود ارتباط مستقیم و تنگاتنگ با جامعه، خصوصا لایههای پنهان فرهنگی و چالشها و بحرانهای آن است. به همین دلیل محتوای تولیدشده در این حوزه باید پیش و بیش از آنکه ابزاری برای جذب مخاطب باشد، در راستای حل بحرانهای اجتماعی و توسعه فرهنگی قدم بردارد.
انتهای پیام