بنده نمیدانم که آیا دانشجویان فرانسوی و غربی سالروز جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ را گرامی میدارند یا خیر؟ هر چند بعید میدانم. حداقل تا کنون اخباری در این زمینه ندیدهام. در حالی که ظاهراً ما باید همیشه این روز ۱۶ آذر را به یاد آوریم و بزرگ بداریم هر چند خیلی از مسایل آن موضوعاً تغییر کرده است.
جنبش دانشجویی پیش از انقلاب و تا حدود یک دهه پس از انقلاب، دو وجه داشت که از یکدیگر جدا نمیشدند. یک وجه آن ضدیت با دخالت بیگانه و به طور مشخص حضور آمریکاییها در کشور بود و وجه دیگرش یادآوری نقش مهم دانشجویان در عرصه مبارزه سیاسی و اجتماعی بود. این دو وجه گویی که دو روی یک سکه بودند که در ۱۶ آذر متبلور میشدند.
ولی در سالهای اخیر اتفاق جالبی افتاده است. این دو وجه از یکدیگر تفکیک شدهاند. گروهی از دانشجویان فقط بخش ضد آمریکایی آن را قبول دارند و حتی با بخش کنشگری سیاسی دانشجویان در قالب آزادیخواهی و برابریطلبی مخالف هستند و گروهی دیگر از دانشجویان برعکس و با وجه ضد بیگانه آن بیگانه هستند و فقط به بزرگداشت جنبش و حرکت دانشجویی در مسیر آزادیخواهی و برابریطلبی تأکید دارند. این گروه از دانشجویان نیز ممکن است با آن وجه ضد آمریکایی نه تنها موافق نباشند، که مخالف هم باشند.
هر دو گروه دلشان نمیآید که متولی بودن این روز را از دست بدهند. گروه اول چون برای مواضع ضد آمریکایی خود نیازمند پیشینه تاریخی است، به ۱۶ آذر متوسل میشود، در حالی که شناخت کافی از فعالان آن دوران جنبش دانشجویی و حتی گرایش سیاسی شهدای آن حادثه ندارد. گروه دوم نیز مترصد فرصتی است که مجموعه دانشجویی را در ذیل یک پرچم با پیشینه مبارزات آزادیخواهی جمع و بسیج کند و برای این کار چه محملی بهتر از ۱۶ آذر.
واقعیت چیست و آینده چه خواهد شد؟ در سالهای گذشته و به مرور، یادآوری و بزرگداشت این روز کمرنگ شده است و به نظر بنده این روند ادامه خواهد یافت. علت هم وجود تناقض مزبور در رفتار هر دو گروه است. در تایید این فرضیه میگویم بعید است که درصد قابل توجهی از دانشجویان کشور اطلاعات کافی از این واقعه داشته باشند. یا کسی منتظر رسیدن چنین روزی باشد. در حالی که پیش از انقلاب چنین نبود. در اینجا چند علت برای این پیشبینی خود تقدیم میکنم.
اول اینکه به علت افزایش تعداد دانشجویان و برداشته شدن تمایزات میان آنان با اقشار و طبقه متوسط جامعه، دیگر نمیتوان دانشجویان را قشر نخبه و متمایزی نسبت به جامعه تعریف کرد و برای اعتبار عمل آنان و جنبشی شدن رفتارشان حساب باز کرد. متوسط سطح دانشجویان کشور لزوما بالاتر از طبقه متوسط نیست اگر پایینتر نباشد که هست. البته افزایش عددی دانشجویان ارشد و دکترا که به نسبت دانشجویان کارشناسی برای حضور در دانشگاه و فعالیتهای سیاسی کمتر وقت میگذارند نیز در تحول فضای عمومی بی تاثیر نیست.
علت دیگر به توسعه و تکثر رسانهها برمیگردد که فضای دانشگاه را در دل جامعه بزرگتر هضم کرده است و آنان قادر نخواهند بود که مستقل از جامعه یک حرکت جدی درونزا را ایجاد و در بصورت مستمر نمایندگی کنند. سبک زندگی جوانان نیز مغایر با وضعیت جنبشی است. و بالاخره اینکه وضعیت نظام جهانی به گونهای است که آمریکا را به موقعیت قرن بیستم برنمیگرداند که ضدیت با آن به یک شعار محوری تبدیل شود.
با این ملاحظات گمان میکنم در آینده نه چندان دور سالروز جنبش دانشجویی را فقط باید در کتابها و خاطرهها جستجو کرد.
منبع: شهرآرا
انتهای پیام