شب که فرا میرسد، تاریکی زلف خود را به سکوت و آرامش گره میزند. یکی از شبهای پاییزی به بیمارستانی در تهران سر زدم تا جهاد مدافعان سلامت را به تصویر بکشم. با یکی از پرستاران که کنار پنجره آمده بود تا هوایی تازه کند هم کلام شدم. میگفت "پاییز گذشته، شبها با مادرش در خیابانهای نم از باران قدم میزدم اما بهار امسال وی را بر اثر کرونا از دست دادم." میگفت "حالا شبها بر بالین بیماران مراقب آنهاهستم و تک تک آنها را مثل مادر خویش عزیز میدارم." از من خواست تا پیغامش را به گوش مردم برسانم. از مردم خواهش کرد" شیوهنامههای بهداشتی را رعایت کرده تا خدای نکرده گرفتار این ویروس منحوس نشوند"