به گزارش اشکان نیوز ، سعید فلاح فر دکتری پژوهش هنر در گزارشی نوشت: توانم فراموش کنم روزی که یکی از دانشجویان رشته مرمت بناهای تاریخی در کلاس درس پرسید: «… درآمد رشته ی مرمت خوب است؟» باید اعتراف کنم که فروریختن را در آن لحظه تاریک، تجربه کردم. انگار که پرسیده بودند: «درآمد مادر شدن چطور است؟» این سئوال تنها حاصل دغدغه معاش نیست. در حقیقت این پرسش، نشانه سقوط بخشی از ارزش های فرهنگی و اخلاقی جامعه است. بنابراین به وضوح دیدم که دمل چرکین، سرباز کرده و عفونت به دورترین اندام های میراث فرهنگی هم رسیده است.
در تمام طول دوران تحصیل، سالها تدریس و پژوهش و همکاری در پروژه های مهم سازمان میراث فرهنگی کشور، حتی در سختترین فشارهای اقتصادی نه چنین سئوالی برایم پیش آمده بود و نه از کسی شنیده بودم. بعد از این ماجرا روز به روز تدریس در رشته حفاظت و مرمت ابنیه تاریخی برایم سختتر شد تا جایی که مجبور شدم، با همه عشق و علاقه، رهایش کنم. این عاقبت اکثریت دانشجویان و کارشناس هایی نسل تازهای بود که باید در آیندهای نزدیک، سکان کشتی تاریخ و فرهنگ را به دست بگیرند. چیزی شبیه به آنچه که کم و بیش در همه گوشه و کنار کشور و تقریباً در همه امور اجرایی و علمی (از فوتبال تا سینما، از کنکور تا بازار ارز) میشد دید و تحلیل چرا و چگونهاش قصه هفتاد من میشود.
حالا فکر میکنم که چطور باید دلایل این وضعیت و این همه ناکارآمدی وزارت میراث فرهنگی و غیره را خلاصه کرد و نوشت. دلایلی که از شماره خارج است اما از بقیه مشکلات اجتماعی و مدیریتی کشور جدا نیست. شاید برخی مهمتر از بقیه باشند و هر کدام ممکن است متاثر از عواملی دیگر بوده یا منجر به ظهور و تقویت دیگری باشد.
چرا وضعیت تخصیص بودجه برای این وزارتخانه، به گفته خود وزیر به این شکل غریب و ناعادلانه رسید؟! چرا سالهای متمادی سازمان میراث فرهنگی به حیات خلوت سیاسی تبدیل شد؟! چرا کسانی مثل متهمین پرونده اختلاس های نفتی، فعالیت های خودشان را در سازمان شروع کرده بودند؟! نهضت خروج آثار از فهرست میراث ملی از کجا شروع شد؟! لودرها با دستور چه کسانی در بافت های تاریخی چرخ میزنند؟! بلای فروش تراکم، حراج شهر و برجسازی چطور سر از حریم بناهای تاریخی و خود بناهای تاریخی درآورد؟! چرا ناگهان سازمان محتاج مدیران استیجاری از نهادهای دیگر شد؟! چرا رانت و عجله در واگذاری بهرهبرداریهای تجاری از بناهای تاریخی، به بهانه های مختلف، همهی اصول حفاظتی را ندیده گرفت؟! چرا تشکل هایی مثل «ایکوموس» و…، برخلاف همتایان جهانی خود، عقیم ماندند و راه به جایی نبردند؟! چرا موضع گیری بعضی مسئولین ظاهراً متخصص، در پشت میز ریاست به وضوح مغایر گفته ها و نظراتی است که پشت تریبون همایش ها و کرسی دانشگاهها می گویند و تظاهر می کنند؟! به زبان حفاظتگران ابنیه تاریخی؛ «عامل مخل»، «عدم تعادل» و «آسیب» را چگونه میتوان تفکیک کرد و از هم بازشناخت؟ به نظرم آنچه در تشخیص این چرایی ها بیشتر به چشم میآید عبارت است از:
ـ از بین رفتن مسئولیت پذیری عمومی و حس تعلقات ملی و تنزل مفهوم «هویت ملی» در سطح خرد و کلان
ـ گرایشات ایدئولوژیک و حتی گاهی ریاکارانه در تصمیمات مهم مرتبط با حفاظت از میراث فرهنگی
ـ غلبه تمایلات و گرایشات فردی، سیاسی و جناحی بر تصمیمات علمی و فرهنگی
ـ رسوخ پوپولیسم و ترجیح در امور تبلیغاتی کوتاه مدت به منافع ملی و علمی دراز مدت
ـ خلط مبحث تولید ثروت ملی با پول و درآمدزایی
ـ تاثیر نظام مندی اداری مدرن [و ناقص] در تضعیف «نظارت های اجتماعی ـ سنتی» گذشته و عدم توانائی کافی نظارتی با سازوکارهای جایگزین
ـ ورود مدیران بی تجربه و غیرمتخصص به امور تخصصی و اخذ تصمیمات اشتباه در حوزه کارشناسی
ـ تضعیف روحیه همکاری در بدنه علمی و کارشناسی سازمان و ناتوانی در تربیت، حفظ و جذب نیروهای مجرب
ـ گسترش تفکر «تاریخ ستیزی» و سوءبرداشت از مفاهیم حفاظت میراث فرهنگی، وطن دوستی و ایرانیت در میان برخی تصمیم گیران
ـ درک نادرست از «مسئولیت تاریخی حفاظت از میراث فرهنگی» در مقابل تصور مالکیت و حداکثر بهرهبرداری از آن
ـ عدم پاسخگویی به مطالبات عمومی و خصوصاً متخصصین مستقل و مراکز علمی، هنری و فرهنگی
ـ سادهانگاری و مواضع محتاطانه در مقابل فشارهای متنفذین و منتفعین از تخریب
ـ عدم پایبندی به توصیه ها و دستاوردهای جهانی
ـ فریبکاری، مقایسه معالفارق و سوء استفاده شتابزده از تعابیر و اقدامات سایر کشورها بدون در نظر گرفتن الزامات و شرایط داخلی
برای هر کدام از این بندها می شود شرحی نوشت و مثال و مصداقی نشان داد. اما نیمی از این عوامل را می توان ذیل یک عنوان خلاصه کرد: نتیجه ی «ادغام ناهمگون یک سازمان علمی ـ فرهنگی ـ هنری با یک سازمان صنعتی ـ تبلیغاتی ـ اقتصادی» که از یک سو سازمان میراث فرهنگی کشور را تهدید و منحرف می کرد و باعث تنزل مفهوم میراث فرهنگی می شد و از سویی دیگر به انتظارات تحمیلی نامرتبط و نادرست سیاسی و اقتصادی از این تشکیلات تازه تاسیس دامن میزد. تا جایی که اگر هنوز به اندکی از صدق گفتار مسئولین حوزه میراث فرهنگی باور داشته باشیم و هنوز هم امید به وجود عزمی واقعی برای حفظ و احترام به میراث فرهنگی باقی مانده باشد، باید بگوئیم: در حال حاضر «وزارت میراث فرهنگی و غیره» بیشتر از خود آثار تاریخی و فرهنگی نیاز به آسیب شناسی، احیاء و نجات بخشی دارد.
علی هژبری، دانشجوی باستانشناسی دانشگاه تهران بر دلایل جناب آقای فلاحفر افزود:
– بیشرفی تعدادی از خودیها
– بیغیرتی برخی از مسئولین
– خودفروشی ناکارآمدان برای قرار گرفتن در جایگاه کارشناسان
– جایگزینی رذالت بجای لیاقت
– گستاخ شدن دزدان بر اثر بیتوجهی دستگاههای نظارتی
– کوبیدن بر سر حقانیت بخاطر درس عبرت شدنش برای دیگران
-بیعرضگی مسئولین متخصص در مقابل مدیر نفهم بیکفایت تا از این راه دمی بیشتر در پست باقی بمانند
– خودفروشی تعدادی از خبرنگاران برای کاسهلیسی
– اهمیت فامیل این و آن بودن در ارجحیت انتخاب مدیر بجای کفایت و سواد
– نگاه غیر متخصصانه همچون گنجیابی در سطوح همان فامیلها که به جایگاهی دست یافتهاند
– همراهی مدیران میانی با جهالت، رذالت، فضاحت و بیبرنامگی ایشان
در نتیجه وضع فلاکتبار میراث فرهنگی کشور که از سطح علمی به یک جایگاه اداری پست تنزل کرده که از عهده همان امور اداری روتین نیز بر نمیآید.
انتهای پیام