هفت سرداری که زمینه رواج تشییع و اتحاد ملی ایران شدند.
حسین بیگ لله ، دده بیگ تالش ، خادم بیگ خلیفه ، رستم بیگ قرامانی ، بیرام بیگ قرامانی ، الیاث بیک ایغوت اوغلی و قراپیری بیگ قاجار
شاه اسماعیل درتاریخ بیست وپنجم رجب سال ۸۹۲ هجری قمری چشم به جهان گشود .
او در یکسالگی و در هنگام حکمرانی سلطان یعقوب آق قویونلو ، پدرخود را از دست داد . پس از کشته شدن پدر اسماعیل در جنگ با شروانشاه ، به فرمان یعقوب ، مادر و برادران اسماعیل به شیراز تبعید و در دژ استخر محبوس گردیدند .«
دیری نپایید که خود سلطان یعقوب نیز به سبب نوشیدن شربت آلوده به سمی که همسرش به او نوشانیده بود ، ازدنیا رفت«فضل الله روزبهان : ۴۱۱، ۴۱۶» پس از مرگ او در ابتدای حکومت رستم بیک ، شروانشاه فرخ یسار ، برای حمایت از نوۀ خود بایسنقرمیرزا قشونی را روانۀ آذربایجان نمود . امرا و بزرگان سلسلۀ آق قویونلو متفقاً برآن شدند که پسران شیخ حیدر را از حبس آزاد سازند تا با جنگ مابین شروانشاه و صفویان هردو آنها را از میان بردارند یعنی با یک تیر دو نشان زده باشند . بنابراین دربهار سال ۸۹۷ ه.ق سلطان علی همراه مادر و دو برادرش اسماعیل و ابراهیم به تبریز وارد شده و مورد احترام و توجه رستم بیک قرارگرفتند . صفویان با یاری پیروان خود ، بهمراه آیبه سلطان ، سپاهیان بایسنقر را حوالی رودخانۀ کر شکست دادند و خود بایسنقر را نیز درکوه سهند مقتول ساختند . و صفویان ولشگریان رستم بیک فاتح به تبریز بازگشتند . در این هنگام تعداد هوادارن و
پیروان شیخ زادگان صفوی روبه فزونی گشت و موجب نگرانی رستم بیگ آق قویونلو را موجب شد .
بنابراین وی فرمان نظارت وسختگیری یر آنان را داد وبدنبال آن نبردی میان سپاهیان رستم بیک و صوفیان
در سال ۹۰۰ ه.ق درمحل شماسبی انجام شد که درطی آن سلطان علی پسر بزرگ شیخ حیدر بقتل رسید و نوبت به رهبریت اسماعیل هشت ساله رسید .
پیروان صفوی اسماعیل را سه روزدر خانۀ قاضی احمد کاکلی و سپس یکماه در خانۀ زنی بنام خانجان پنهان ساختند . مخفیگاه اسماعیل را هر ازچندی تغییر می دادند بطوری که مادرش نیز از محل خفاء وی بی خبر بود . آنگاه او را نیمه شب از اردبیل به کوه بغرو بردند و بعد از مشورت و تشریک مساعی بزرگان ، تصمیم برآن شد که وی را به رشت ببرند و پس از رسیدن به آنجا در مسجد اقامت گزیدند . چند هفته گذشت ، اسماعیل را به لاهیجان ودر قلمرو کارکیا میرزا علی ببردند و او نیز تمامی اسباب خدمتگزاری را در اختیار قرار داد .
اسماعیل درآنجا آموختن سواد و قرآن را ازمولانا شمس الدین لاهیجی و مسائل اجتماعی را نیزاز امیر نجم زرگر فرا گرفت . طولی نکشید احمدبیک فرزند اغورلومحمد به یاری سلطان عثمانی به آذربایجان قشون کشید . رستم بیک گریخت وپس ازپنج سال سلطنت ، درسال ۹۰۲ ه.ق بقتل رسید .
دراوایل سال ۹۰۵ ه.ق صوفیان بزرگ (اهل اختصاص) که ادارۀ امور مرشد کامل نوجوان صفوی را در لاهیجان برعهده داشتند ، به این نتیجه رسیدند که وی را به اردبیل برده و درخانقاه نیاکانش به رهبری بنشانند . هرچند که کارکیا میرزا علی به سبب سن کم اسماعیل (سیزده سالگی) با این سفر مخالف بود .« روملو ، سیدن : ۴۰» لیکن مبلغان دستگاه صفوی این تصمیم را دستور و یا رخصتی از غیب و شمشیر حمایل اسماعیل را بستۀ به دست حضرت صاحب الامر (ع) تفسیر نمودند
اسماعیل به اتفاق هفت تن از اهل اختصاص ، از جمله حسین بیگ لله ، دده بیگ تالش ، خادم بیگ خلیفه ، رستم بیگ قرامانی ، بیرام بیگ قرامانی ، الیاث بیک ایغوت اوغلی و قراپیری بیگ قاجار ، از راه دیلمان به طارم رسیدند . و درآنجا پیروان او به ۱۵۰۰ تن رسید . آنگاه پس ازمدتی اقامت در منزل ملک مظفر در گیوی خلخال عازم اردبیل شد . لیکن علی بیگ جاگیرلو حاکم آنجا اسماعیل را از شهر براند . ناچار وی در دهکده ای درآن نزدیکی اقامت کرد . دیری نگذشت اسماعیل بسوی آستارا حرکت کرد و درنزدیکی آنجا در محلی بنام ارجوان اردو زد .
شاه اسماعیل با فرا رسیدن بهار سال ۹۰۵ ه.ق تصمیم گرفت به گرجستان یورش ببرد . درنزدیکی گوگجه تنگیز(دریاچۀ کبود) خبر رسید که سلطان حسین بارانی (قراقویونلو) از نزدیکان جهانشاه برای رسیدن به قدرت درحال فعالیت است . وی به اردوگاه اسماعیل بیامد و از اوخواست که مهمان او باشد .اسماعیل چندروزی را در منزل او بسر برد ، اما بدلیل داشتن سوءظن نسبت به وی ابتدا به ایروان وسپس به دقوزالام رفت . «حبیب السیر : ۴۴۷، ۴۵۰- تاریخ عالم آرای صفوی :۵۳ ، ۵۶- خلدبرین
انتهای پیام