اشرف چون به شهر لار رسید تلاش کرد که در آن جا توقف کند و از روسیه کمک بخواهد، از این نظر فوجی را با برادر خود با نفایس بسیار به قصد رومیه از راه دریا و بصره فرستاد. این فرستاده چون حرکت کرد، روستاییان اطراف لار بر سر او ریختند، او را کشتند و اموال را بردند.
در همین حال، روزی کوتوال قلعه ی لار که یک افغانی بود از قلعه به زیرآمده و به سلام اشرف رفت. در این قلعه ۲۵ نفر از اعیان لار زندانی بودند زمانی که از رفتن کوتوال آگاه شدند، از اتاق های زندان خود بیرون آمدند و چهل نفر افغانی را که در قلعه بودند به ضرب شمشیر کشتند و در قلعه را بستند و با چند قبضه تفنگ که در خانه ی کوتوال بود به نگهبانی از قلعه پرداختند و از برج های قلعه فریاد دوست شاهی سر دارند.(۳۲)
اشرف هر تمهیدی به کار بست که آن ها را رام کند و قلعه را تصاحب کند موفق نشد. ناگزیر پس از نه روز توقف راه فرار را به سوی قندهار پیش گرفت و هرشب گروهی ازلشکریانش جدا شدند و در سر راه گرمسیر مردم از کشتار و گرفتن اموال آن ها دریغ نمی کردند.
گروهی از لشکریان اشرف به خلیج فارس رفتند، عده ای دردریا غرق شدند و برخی که به ساحل لحسا، عمان وهند رسیدند، شیخ بنی خالد مالک لحسا آن ها را گرفته، می کشت و برخی که التماس می کردند از خونشان می گذشت و لخت می کرد و در بیابان رها کرد.(۳۳)
اشرف به بلوچستان رسید و پسرعبدالله بروهی بلوچ او را با دو سه نفر از یارانش دید، آن ها را کشت و سرش را با قطعه الماسی که به بازوی اشرف بود به نزد شاه طهماسب برد. شاه طهماسب همان قطعه الماس را به او خلعت داد.(۳۴) [حزین، چ۳، ۱۲۱: ۱۳۵۷-۱۱۸]
و بدین ترتیب طومار افغانان در ایران پیچیده شد.
انتهای پیام