شهریار، پدافندی ساخته بود پر از سوراخ و خالی از کارآیی، لیک چون به نمایش درآورد، نامش را «سد و گنبد آهنین پولادین» نهاده بود. این شهریارهو به اطرافیان خود میگفت: «هیچ پشهای از پدافند ما رد نتواند شد، چه رسد به تیر و موشک!» و همه وزیرانش نیز به تأیید سری جنباندند و گفتند: «آری، سرور ما، بیشک این سد از آهنینترین آبدیدههاست!»
اما از قضا، رقیبی نیز بود در دیاری به نام ایرانزمین که پدافندی داشت چون کوه استوار و چون عقاب بیدار؛ و اگر به سویش تیر و موشکی روان میشد، پدافند ایشان همانجا رهگیری و در آسمان پاک نابودش میکرد.
شبی از شبها که شهریار سرزمین سوراخدار در خواب ناز بود و به صدای موشکها گوش میسپرد که خیال میکرد از کنار پدافند آهنین او رد نمیشوند، ناگاه یکی از نگهبانانش دواندوان به درگاه آمد و گفت: «مولای ما! از سد پولادین شما چیزی نمانده جز آبکش! این سد شما چون آبکش سوراخ سوراخ شد و تیرهای دشمن با هیبت از آن گذشتند!»
شهریار، برآشفته، بر جای خود پرید و فریاد زد: «چه میگویی، ای نادان؟! سد پولادین من، آبکش؟!» نگهبان با لحنی پریشان گفت: «سرور من، هر تیری که آمد، از سد ما رد شد، و چونانکه از آبکش آبی بگذرد، از سد ما موشکها گذشتند!»
همچنان که این ماجرا به گوش مردمان رسید، همه از خنده ریسه رفتند و آن را «پدافند آبکش» نام نهادند و از آن به بعد هرگاه خواستند چوبی بر پیکر دشمن زنند، گفتند: «این هم سد پولادینِ آبکش!»
حال آن سوی مرزها، پدافند ایرانزمین چون عقابی تیزچنگال آماده بود. موشکی اگر به سویش میآمد، پدافند به چالاکی آن را میقاپید و به تلی از دود بدل میکرد. خلق، از آنجا که دیدند این پدافند چنان کارآزموده است که نودونه درصد تیرها را در آسمان به زانو درمیآورد، نامش را «سد عقاب» نهادند و گفتند: «این همان پدافند است که به دشمن مجال نمیدهد و نود و نه درصد دشمنان را چون برگ خزان فرو میریزد.»
و از آن پس، هرکس سخن از سد آهنین میگفت، مردمان قاهقاه میخندیدند و حکایت سد آبکش را بر زبانها جاری میکردند و به دشمن چنین طعنه میزدند: «سد آبکشتان مبارک، که به وعدههای خالی و سوراخهای بسیار بستهاید!»
این بود حکایت پدافند آبکش و پدافند عقاب، باشد که ملوکان و فرمانروایان عبرت گیرند و بدانند که سوراخهای آبکش را به هر وعدهای هم بپوشانند، باز حقیقت خود را نشان خواهد داد.
انتهای پیام