انتهای پیام
حکایت خواستگاری آشوری از وزارت کشور
داستان از اینجا شروع شد که یک سری جوان رفتند در بندرعباس پیش آشوری هرمزگان گفتند ما استانداری را پسند کردیم برو از طرف ما خواستگاری، آشوری هم جوراباشو تا زانو بالا میکشه و کت «عیش» قبلی را میپوشد، عازم تهران میشود وقتی وزیر کشور را میبیند جوانان قدیم بندر را فراموش میکند لبخندی میزند و برای خودش استانداری را بدون مشورت کردن با پدر و علامهزاده و آخوندی خواستگاری میکند و پای سفره عقد مینشیند و میگه:"بالاخره استاندار شدیم دیگه، حالا هر چی شد، شد! وزیر کشور هم تا بله را نگه نمیرم"حالا باید دید سر پیری چطور با معرکههای این زن دوم کنار میآید.
انتهای پیام