تا هفتهای دیگر آیین باستانی شب چله را خواهیم داشت؛ آیینی بسیار باستانی که شاید در جزییات نسبت به شکلی که در دورانهای دور برپا میشد اندکی متفاوت شده باشد اما محتوا و نمادپردازیهای اصلیاش به نظر میرسد دست نخورده باشند و این شگفتانگیز است که چگونه میتواند آیینی از دورانهایی که بشر خدایان طبیعی ــ با رفتارهایی عموماً ستمگرانه ــ را نیایش میکرد و از آنها میترسید و سنتهایش گاه به خرافات پهلو میزد، آنهم با مناسکهایی جادوگرانه، آیینی اینچنین باز بماند و هنوز هم جذابیت داشته باشد؟ به باورم، این رازِ ماندگاریِ آیینهای ایرانی است.
آیینهای ایرانی زمینیاند و به زندگیمان درپیوسته، و از این رو نمادپردازیهایشان اینچنین ماندگارند؛ و درونمایهشان هم در بر گیرندهی شادمانی، که همیشه به آن نیازمندیم، و مهر و پیوند به دیگران (خانواده، خاندان، محله، شهر، کشور و…) هستند. شب چله به نظر میرسد در پیوند با آیین مهر، که آغازش در تاریخِ کهنمان بهدرستی شناخته نیست، پیمان بستنی باشد با خدای مهر و روز و سپیدی که تنهایش نمیگذاریم تا بر خدای دروغ و شب و سیاهی چیره گردد و بلندترین شبِ سال شکست یابد! چگونه؟ با شادمانی و در کنار بزرگ خانواده بودن و شنیدنِ سرگذشت خود و خاندان و… (مانند فریدون که با روایت مادرش، فرانک، متصل شد به تاریخ و فرهنگش)؛ آنهم با شادخواریِ ویژهی مهریان، که سور و ساتی کاملاً نمادین و حسابشده است؛ به اسطورهها پیوند میخورد، به دانش گاهشماری پیوند میخورد و به مردمانی که همچون ما این آیین را برپا میکنند…
نمیخواهم به خودِ شب چله بپردازم. برایم بهانهای است که بپرسم چرا در تقویم رسمی کشور، که میباید به مای ایرانی متصل باشد، جای جشنهای ایرانی خالی است؟ آنهم با اینهمه محتوا و معنای عمیق که حتا در جهانِ مدرن هم بازماندهاند و میتوانند با مناسبتهای جهانیِ عموماً کمسنوسال، با آنهمه تبلیغات، رقابت کنند. آیین شب چله را ما، سمنهای حوزهی فرهنگ، به جایگاهی که خود را «شورای فرهنگ عمومی» نامیده است پیشنهاد دادیم و آنها این نام را در تقویم رسمی ثبت کردند. حال از این بگذریم که آن را با نام «شب یلدا» درج کردند که البته امروزه باور ندارم نامی غیر ایرانی باشد ــ چون وابسته به فرهنگی از فرهنگهای حوزهی تمدنی ایرانی است ــ اما بهتر و دقیقتر میبود به نام «شب چله» ثبت میشد و نام دیگر درون کمانک قرار میگرفت (شاید گفتنش خالی از لطف نباشد که دربارهی این نام کهنِ ایرانی روزی دوستی قومگرا، که با هم بحثها و گفتوگوهای پرچالش بسیاری داشتیم، گفت چله درستتر است چرا که آنها هم آن را چیلله مینامند، و دستکم در این مورد با هم هماندیش بودیم!).
همانگونه که میدانید در پیِ خطای «شورای فرهنگ عمومی» که احتمالاً با نیت اسلامی کردنِ این آیینها کوشید عنوانی برای آیین شب چله و جشن چهارشنبهسوری برگزیند اعتراضهایی صورت گرفت که مشخصترینِ آنها نامهی پنجاه انجمن فرهنگی و میراثی و محیطزیستی برای قرار دادنِ نام درستِ جشنها و آیینهای ایرانی در تقویم رسمی بود که برای رییسجمهور فرستاده شد. این مطالبه، در حالی که شمار انجمنهای تأییدکنندهاش به بیش از شصت انجمن رسیده، در قالب کارزاری (کمپینی) ادامه دارد که علاقهمندان میتوانند نام خود را بر پای آن ثبت کنند.
با توجه به آنکه در میان مردم شایع است حکومت با تأکید بر مناسبتهای اسلامی و اسلامی کردن همهی پدیدهها و گسترش آن بخش از فرهنگ اسلامی که بر سوگواری تأکید دارد در بیتوجهی کامل نسبت به وجه ایرانیت ماست (حتا اگر نخواهیم بپذیریم که در درجهی نخست ما ایرانی هستیم و سپس مسلمان؛ سخنی که شماری از بزرگان اسلامی هم بر آن تأکید داشتهاند و جغرافیای سیاسی کشورمان و رویدادهای این چند دهه هم مؤید آن بوده است) این درخواست فرصتی است تا دولتِ همسو با حاکمیت نشان دهد که با این وجه مهم از چیستی ایرانیان همراه است.
از این رو، بار دیگر از رییسجمهور خواهشمندیم دستکم همهی آیینها و جشنهای مهم ایرانی، با نام درستشان، در تقویم رسمی ثبت گردند (دو آیین تیرگان ــ که در پیوند با قلم و دفاع از مرزهاست ــ و مهرگان ــ که جشن دانشآموزی و مهرورزی است ــ در این سالها به خوبی شناخته شدهاند. جشن سده نیز به تازگی با مشارکت ایران ثبت جهانی شد).
شایسته است همینجا یادآور شوم، بر خلاف نظر پسینِ «شورای فرهنگ عمومی» که نامِ آیینی ایرانی را تغییر ندادهاند سالهاست نام رسای آیینِ سیزدهبهدر را به «روز طبیعت» گرداندهاند در حالی که شماری از پژوهشگران این حوزه بر این باورند که این نامِ آیینی در دین یهودیت است و باید نسبت به اصلاح این خطا نیز اقدام لازم صورت گیرد.
انتهای پیام