(آنچه میخوانید حاصل مکالمهای کوتاه و تلفنی است با نعمت احمدی وکیل بهنام کرمانی که در متن تلاش شده صمیمت و لحن محزون و حسرتبار ایشان به رشتهی تحریر بیاید کمبود وقت و غم از دست دادن استاد را به عنوان بهانه از نگارنده بپذیرید.)
یکی از منابع مهم در مطالعه تاریخ هر کشوری تاریخ محلی آن کشور است و بخش مهمی از تاریخ محلی را تاریخ شفاهی تشکیل میدهد خصوصا تاریخ شفاهی به روایت افرادی که سر پر شوری داشته اند و در مقاطع مختلف حضور داشتهاند و با واسطه و بیواسطه میتوانند راوی حوادث مهم و تاثیر گذار منطقه و حتی آن کشور باشند.
کرمان ما از این اقبال برخوردار بود که کسی مثل مرحوم صنعتی را داشته باشد ایشان یکی از منابع تاریخ شفاهی استان کرمان هستند چرا که از جوانی سر پر شوری داشتند و همانطور که میدانید شاهد وقایع بسیار مهمی در تاریخ کرمان بودند، ایشان خوشبیان و خوشصحبت و بی حاشیه بودند و این صفات، وی را به یک راوی بی مانند برای تاریخ شفاهی ما بدل کرده بود.
در جلساتی که خدمت ایشان میرسیدم چه به صورت رسمی در مرکز کرمانشناسی و یا غیررسمی، این مرد با یک روایت صحیح( خودم مدرس تاریخ هستم و در دانشگاه آزاد مرکز تاریخ درس میدهم و خصوصا چون تاریخ معاصر هم تدریس میکنم، بیشترین منابع این دوره را مطالعه کردم )و مستدل از تاریخ معاصر کرمان ارائه میداد
در دورهی جنبش ملی شدن نفت و جبهه ملی، یکی از اتفاقات تلخِ کودتا همانطور که در تهران اراذل و اوباش به منزل دکتر مصدق حمله کردند و تخریب کردند و اموال را به سرقت بردند دقیقا در همان زمان هم به شهربانی کرمان حمله کردند و سرگرد سخایی هم مسئول شهربانی بودند و روایتی که مرحوم صنعتی از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ داشت مو به مو با اسناد و مدارک و روایات دیگری که در این سالها به دست آمده مطابقت میکرد و در دیگر وقایع مهم هم چندین نوبت خودشان لحظه به لحظه و با جزییات رخدادهایی را تعریف کردند، مثل اعتصاب کارگران کارخانه ریسندگی خورشید کرمان که الان کتابخانه ملی کرمان شده و وقایعی که در آنجا گذشت را مرحوم صنعتی با دقت تمام به یاد میآورد و گوشه به گوشه و زاویه به زاویهی کتابخانهی ملی را نشان میداد و شرح میداد اینجا چه اتفاقی افتاد و حتی نام میبرد که فلانی این گوشه بود و به چه کاری مشغول بود، به یاد دارم آقای دعایی هم روزی که سخنرانی داشت به آنجا آمد و اشاره کرد به گوشهای از بنا و با چشم تر گفت: به یاد دارم در کودکی مادر من همینجا پشت دستگاههای ریسندگی میایستاد و کار میکرد و سرکارگر هم همیشه غیض میکرد و نمیگذاشت که بچهها داخل کارخانه بیایند.
این سلسله وقایعی که در طول عمر پربرکت جناب صنعتی رخ داد با روایت ایشان بسیار شنیدنی بود، چرا که ایشان راوی بسیار تصویرگری بودند و انگار یک دوربین فیلمبرداری در آن روزگار در صحنه حاضر باشد، دقیقا همینقدر سینمایی و با جزئیات رخدادها را بیان میکرد و شایستهاست اگر ایشان را تصویرگر تاریخ شفاهی کرمان بنامیم
نعمتی بسیار گرانبها بود برای تاریخ شفاهی کرمان
من به عنوان یک زرندی به یاد داشتم که مؤسس پرورشگاه دیلمقانی در کرمان و زرند، آبادی های زیادی را ساخت و نام نیک از خودش به جا گذاشت وی نهضتی را بپا کرده بود که اسامی بهشت را هم روی این روستا ها و آبادیهایی که میساخت، میگذاشت مثل سلسبیل،رضوان،کهنوج،فردوس، ریحان و غیره قتل ایشان و اینکه هنوز قاتل شناخته نشده از نکات مبهم تاریخ کرمان است و آنچه که در اذهان مردم هست را مرحوم صنعتی به خوبی بیان کرده بودند، میگفتند وقتی شخصی را با اتهام قتل دستگیر میکنند وی به راحتی به قتل اعتراف میکند اما میگوید من به شماها که ماموران سادهای هستید جواب پس نمیدهم و جزئیات را فقط در حضور بازپرس و قاضی و دیگران مطرح میکنم، طبیعتا سیر پرونده مدتی متوقف میشود تا وی را به کرمان میآورند و وقتی مسولان قضایی از وی میپرسند که دستیارانش چه کسانی بودهاند میگوید من دستیاری نداشتم، خودم کشتمش. میپرسند: با چی کشتی؟ میگوید: با ختم اَمَّن یُّجیبُ.این گونه روایات را ازدیگران هم شنیده بودم و روایت دقیق و صحیح مرحوم صنعتی نیز چنین رخدادی را تایید میکند.
خدایش رحمت کناد، نازنین مردی بود.
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
انتهای پیام