عصارخانه کاشان یکی از معدود کارخانههای تاریخی و سنتی این شهر بود که دانش فنی و مهندسی پیشینیان را در تولید روغن، و رونق صنعت و کشاورزی گذشته را به رخ میکشید. اما دریغ در این زمانه که علم ناممکن را ممکن میکند، دستی کاردان و عُرضهای مسئولانه به یاری این بنای ثبت ملی نیامد.
پیش از آنکه خیابانها بافت تاریخی کاشان را درنوردند و کوچهها زیر پای اتومبیلها تعریض شوند، این عصارخانه کنار دروازه جمالآباد بود و خوراک آن محصولات دشتها و مزارع شمال شهر که بار قاطر و الاغ در بدو ورود به درگاه عصارخانه میرسید و احتمالا رونقی بیمثال داشت.
به روزگار ما که نو به بازار آمد و کهنه دلآزار شد، عصارخانه از رونق افتاد. تا چهار سال پیش انگار دست نخورده بود. هنوز لباس کار و کیسه وسایل به دیوار آویزان بود. موزهای بود برای خودش. این بنای ارزشمند را سالها به حال خود رها کردند تا زیر بار فرسودگی و بیمهری کمر خم کرد. ثبت ملی آن نیز توجهی را جلب نکرد. شش چشمه طاق داشت، سه چشمه آن به تدریج فروریخت یا فروریختندش. از دور ویرانی اش را نظاره میکردند و التماس دوستدارانش در اراده متولیان امر بیاثر بود.
اوایل مردادماه امسال ناگهان زود، تند، سریع و ضربتی با بولدوزر به بالینش آمدند. خبر مرمتش با غرش بیل مکانیکی به گوش دوستداران و علاقهمندان میراث تاریخی رسید. قسمتهای فرسوده، عضلات زخمی و اعضای مجروحش را به جای پانسمان با چاقو بریدند و دور ریختند.
روز بعد، از عصارخانه دو چشمه طاق باقی مانده بود. اما نه زخمش را بستند و نه استخوان شکستهاش را گچ گرفتند. به اسم مرمت آمدند، دو روز خنجرش زدند و دوباره به حال احتضار رهایش کردند و رفتند تا امروز.
امروز صبح علیالطلوع آمدند و تیغ جراحی را به کجایش کشیدند که یک چشمه طاق دیگر نیز از آن فروریخت؟ و حالا از عصارخانه تنها یک چشمه طاق مانده و چند پایه مخروبه، جدارهای سیاه و دودهاندود، جای کلنگ و رد چرخهایی بزرگ. و البته خاطره شهری که مدعی معماری سنتی است، اما متولیان سنت معماری آن، بیاطلاع از الفبای مرمت، اراده و دانش و تخصص حفاظت از این میراث را ندارند.
انتهای پیام